به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، «مظفرعلی ذوالقدر» روستازادهای بود از ده خمسهی زنجان؛ مقدمات مذهبی را در روستای زادگاهش از روحانی ده آموخت، به علت بیکاری و هجوم نیروهای متجاسر به آذربایجان، مجبور به مهاجرت شد و به آبادان رفت. در آنجا با برادران فدائیان اسلام آشنا شد. شرایط نابسامان آبادان و وجود کار در کویت او را وادار کرد برای کار به کویت مسافرت کند. در آنجا مشغول کارهای ساختمانی شد، همچنین ارتباطش را با فدائیان اسلام حفظ کرد.
پس از مدتی پول اندوخته خود را برای شهید نواب صفوی فرستاد. در نامهای که برای نواب نوشت آرزوی شهادت کرد. پس از چندی بیصبرانه به دیدار نواب شتافت. نفس گرم شهید نواب او را منقلب کرد. به این جهت تصمیم گرفت در خدمت نواب بماند، تا این که قرار شد علاء - نخستوزیر - به بغداد برود و با انعقاد پیمان نظامی بغداد، قرارداد اسارت ملت ما را به امضاء برساند. در این موقع شهید نواب مظفر را احضار کرد و از وی خواسا برای فداکاری آماده شود. مظفر با دل و جان پذیرفت. در جلسهای که برای اعدام علاء تشکیل شده بود، چنان صحبت کرد که همه برادران انتخاب او را تحسین کردند.
۲۵ آبان ماه ۱۳۳۴، علاء در مراسم ترحیم سید مصطفی کاشانی شرکت کرد. مظفر علی ذوالقدر که مامور ترور علاء بود، وارد مسجد شاه شد و علاء را مجروح کرد. در پی این عمل، مظفر دستگیر شد. چند روز بعد تمام اعضای فداییان اسلام دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفتند.
مظفر پس از دستگیری در برابر علی امینی، اسدالله علم، آزموده و سپهبد بختیار گفت: «شما جنایتکاران کشور را تحویل اجانب دادهاید و میخواهید با انعقاد قرارداد ننگین مملکت را به باد فنا دهید. در کشوری که مغازه عرق فروشی آن از نانوایی بیشتر باشد، چگونه پادشاهش ادعا میکند که مروج مذهب جعفری است.»
وی همراه شهید نواب، سید محمد واحدی و خلیل طهماسبی محاکمه و در دادگاه بدوی و تجدید نظر محکوم به اعدام شد و در سپیدهدم ۲۷ دی ماه ۱۳۳۴ شهید شد.
انتهای پیام/ 131