به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، اولین بار که پایش به جبهه باز شد 17 سال بیشتر نداشت، درسش را رها کرد تا به عنوان نیروی بسیجی داوطلب راهی کربلای ایران شود و از عقیده و مکتبش دفاع کند، جبهه های غرب و جنوب، شرق دجله و هورالعظیم خاطرات حضور او را هنوز به یاد دارند، حتی با وجودی که در عملیات والفجر 10 در منطقه حلبچه مجروح شیمیایی شد اما تا آخرین روز زندگی دلش از جبهه ها کنده نشد.
شهید مرادخانی در کنار باجناقش
سال 66 رسما وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در بخش توپخانه خدمتش را آغاز کرد تا اینکه بهترین دوستش شهید یوزباش و باجناقش شهید سلیمی به شهادت رسیدند، بعد از آن وارد یگان تخریب شد و تا پایان ماموریت زندگی اش در آنجا ماند. او سال 67 ازدواج کرد و بعد از ازدواج درسش را تا مقطع فوق دیپلم ادامه داد.
جای خالی عکس مرادخانی در بین شهدا
مرادخانی تخریب چی ماهری بود و به کارش علاقه زیادی داشت همین علاقه به کارش باعث شده بود بچه های گروهش از بهترین و به روزترین نیروهای تخریبچی باشند. چند یادمان کوچک نیز در محل کارش برپا کرده بود و تصاویر شهدا را دور آن چیده بود، جالب اینجاست وسط عکس ها به طرز محسوسی جلب توجه می کرد و هرکس که آن را می دید، می پرسید چرا اینجا خالی است و شهید می گفت: «اینجا جای عکس خودم است».
اقتدار و شجاعتش قابل تحسین بود
سال 72 منافقین در منطقه کردستان فعالیت هایی را آغاز کردند. هدفشان آسیب رساندن به رزمندگان بود برای همین در اواخر مهرماه تصمیم گرفتند پایگاه «بردرش» بانه را تسخیر کنند. همرزم شهید مرادخانی روایت می کرد که در عملیاتی علیه منافقین شهید مرادخانی به همراه نیروهایش دفاع جانانه ای کرد و به قدری اقتدار از خود نشان داد که حتی یک نفر از نیروهایش زخمی نشدند و در مقابل تعدادی کشته از دشمن تلفات سنگینی گرفت.
یکی دیگر از دوستان شهید تعریف می کرد که شهید مرادخانی در عملیات نصر7 حضور داشت، با وجود بدن نحیف گلوله های توپ 130 را که بسیار سنگین بود حمل و بعد از جایگذاری به طرف دشمن شلیک می کرد، این کارش برای همه رزمنده ها قابل تحسین بود.
فرمان ولایت فقیه مهمترین اصل زندگی اش بود
مومن مهربان و خوشرو بود و علاقه وصف ناپذیری به امام راحل و مقام معظم رهبری داشت. فرمان ولایت همیشه ارجح ترین پیام زندگی اش بود، به نماز عشق می ورزید و خواندن نماز اول وقت از مهم ترین ویژگی هایش به شمار می رفت. دخترش می گوید از آنجا که اهمیت خاصی به حجاب و عفاف داشت همیشه من و خواهرم را به برترین حجاب توصیه می کرد. در هنگام کار، روحیه ای جهادی و توام با تواضع داشت، تنها ملاکش در زندگی رضای خداوند متعال بود. نماز شب از عادت های همیشگی اش بود وقتی به هر دلیل از چیزی ناراحت می شد به قرآن روی می آورد و این آیه های نور بود که او را آرام می کرد.
به آرزویش که شهادت همچون امام حسین (ع) بود، رسید
با حمله دشمنان قسم خورده اسلام به حرم های اهل بیت (ع) طاقت نیاورد و به جمع مدافعان حرم پیوست. او که همیشه شوق شهادت داشت قبل از عزیمت و دفاع از حریم حرم ولایت به خانواده اش گفته بود: امروز در معرض امتحان الهی هستیم، حریم اهل بیت (ع) مورد تعدی دشمنان اسلام قرار گرفته و نباید اجازه داد دشمن به آنها اهانت کند.
دختر شهید تعریف می کند: یکی از آرزوهای پدرم این بود که مانند امام حسین (ع) شهید شود و طبق گفته دوستانش به آرزویش رسید، وقتی مادرم تقاضای دیدار پدرم را کرد، گفتند که نمی شود پیکر را ببینید، فقط بدانید که به آرزویش رسید و دستانش مثل حضرت ابوالفضل و بدنش مانند امام حسین (ع) شد.
سرهنگ پاسدار داود مرادخانی در 21 اسفند 1394 به آرزوی دیرینه اش رسید و در سوریه، حسین وار در راه دفاع از حریم زینبی به همرزمان شهیدش پیوست.
انتهای پیام/ 141