به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، شهید « فرامرز علی حسینی» فرزند ذبیح الله، در تاریخ 28 مرداد 1344 در تهران متولد شد. وی دوران کودکی را در تهران سپری کرد و در همانجا به مدرسه رفت. مدتی از تحصیل او گذشت که به اتفاق خانواده تصمیم گرفتند دامغان را برای ادامه زندگی انتخاب کنند. او در دامغان تا مقطع دبیرستان ادامه تحصیل داد. اما چون در آن زمان کشور عزیزمان حال و هوای خاصی داشت، تصمیم گرفت ترک تحصیل کند.
رژیم وقت عراق در پی آغاز جنگ تحمیلی فشار زیادی را بر ملت ایران وارد می کرد. آنها در پی این حملات، حتی به زنان و کودکان رحم نکردند. در چنین شرایطی شهید تصمیم گرفت به یاری دیگر غیور مردان ایرانی بشتابد تا به کمک هم، دست این جنایتکاران را برای همیشه از این خاک پاک قطع کنند.
بنابراین به عضویت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دامغان درآمد. او از این طریق توفیق حضور در صف بزرگ مردانی را پیدا کرد که نگارگران یکی از شگرف ترین تابلوهای حماسی بودند که تاریخ بشریت به خود دیده بود. شهید برای این که در خلق این حماسه، سهم به سزایی داشته باشد،از جان و دل مایه گذاشت.
او سرانجام در تاریخ 13 اردیبهشت63 در منطقه ی جزیره ی مجنون، از ناحیه ی سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و از جام شهادت سیراب شد. پیکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای دامغان آرام گرفت.
وصیت نامه شهید « فرامرز علی حسینی»
با درود و سلام به پيشگاه مقدس ولي الله الاعظم حضرت حجه بن الحسن المهدي ارواحنا و ارواح العالمين له الفدا و نايب بر حقش، مرجع شيعيان جهان رهبر عاليقدر و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران امام خميني مدظله العالي و با درود و سلام به تمامي شهيدان راه الله و تمامي رزمندگان اسلام . اين حقير وصيتي دارم كه توجه شما را به پارههايي از آن جلب ميكنم.
من اينك پس از سالها فكر ميكنم كه بهترين و گهربارترين لحظههاي عمرم فرا رسيده و با گامهايي استوار و چابك به طرف معشوق خويش ميروم و حس ميكنم آن لحظههايي كه به دنبال آن ميگشتم فرا رسيده و خدايم مرا ميخواند و من كه به عنوان يك فرد بسيجي خالصانه در راه خدا قدم نهادم و به سوي خدا خواهم شتافت با ميل و رضاي خود براي مقابله با كافرين و ضداسلاميان به جبهه جنگ حق عليه باطل و ستمكاري آمدم تا دين خود را به جمهوري اسلامي ايران ادا نموده و از ماديت گريخته به معنويت انتقال پيدا كنم.
اي پدر و مادر عزيزم قلبم كم كم دارد از تپش ميافتد و شهادت مرا در آغوش خود فرا ميگيرد مسلسلم را در آغوش خود ميفشرم در حالي كه فشنگهايم تمام شده من براي خداوند به عزم جنگ با كفار به جبهه ميروم تا به سه چيز برسم : رضاي خدا ،پيروزي ،شهادت.
خواهرم بيا با هم راهي رويم من دنبال خاك پاك حسين(ع) و تو دنبال خاك زينب و تو زينبگونه و من حسينوار .
اين حقير آرزويم اين است كه بتوانم سربازي سرافراز براي اسلام و ايران باشم و تصميم دارم تا آخرين قطره خونم در بيرون راندن مزدوران بعثي سعي و كوشش نمايم و اي مادر اگر من شهيد شدم براي من گريه نكن مرگ حق است و چه بهتر كه در سنگر قرآن و اسلام باشد و اين راهي بود كه خود انتخاب و خود به پايان رساندم و اميدوارم برادران حزب الله و امت مسلمان اين راهي كه راه امام حسين(ع) مي باشد ادامه دهند و وصيتي كه به دوستان و آشنايان دارم اين است كه تقوي خدا پيشه كنند و با درك موقعيت كنوني انقلاب خونبارمان در جهان در مقابل ابرجنايتكاران تمام سعي خويش را در جهت تسريع در حركت نجاتبخش انقلاب اسلامي بر جهان به كار بريد و به نظر من هيچ كامي شيرينتر از شهادت نيست در راه خدا و اسلام و امام .
از شما پدر و مادر عزيز ميخواهم كه صبور باشيد و بردبار و براي ظهور امام زمان(عج) دعا كنيد و از خدا بخواهيد كه طول عمر به امام عنايت بفرمايد و در آخر سخن كوتاه و كلامم اين است كه ما تا برافراشتن پرچم لااله الاالله بر تمام جهان دست از مبارزه نخواهيم كشيد و از شهادت هيچ باكي نداريم كه مشتاقانه آن را استقبال ميكنيم و يك تذكر كوچكي براي تمامي برادران و خواهران اسلامي خود دارم كه حجاب خود را رعايت و نماز و روزه را به پاي دارند. مادر برابر مردم بايست و بگو كاش تير به گلوي فرزندم ميخورد تا مردم بدانند پسرم خونش رنگين از خون شهيدان ديگر نيست و از علي اصغر عزيزتر نيست. بر روي سنگ قبر من كلمه ناكام ننويسيد زيرا كه شهادت آرزوي من بود.
به اميد پيروزي رزمندگان اسلام بر كفر جهاني .
انتهای پیام/