به گزارش دفاع پرس از کردستان، «حسن مدنیفرد» فرزند شهید «توفیق مدنیفرد» سال ۱۳۳۲ در خانهای باصفا و آغشته به عشق و نور الهی و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در روستای «بلکر» از توابع شهرستان «مریوان» به دنیا آمد.
از همان زمان طفولیت که نوای روحانی اذان و اقامه را در گوش خود با تمام احساس لمس کرد، زمینه مبارزه با نفس را در وجود خود فراهم کرد. پدر و مادر وی انسانهایی آزاده در مسیر ولایت و تبعیت از امامت و عامل و معتقد به اصول و فروع دین بودند.
دوران کودکی خود را در روستای «بلکر» سپری کرد و بعد از فوت مادرش، مجبور به ترک وطن و عزیمت به شهر «مریوان» شد. پس از مهاجرت به مریوان مشغول تحصیل شد. تحصیلات را تا مقطع سوم دبیرستان ادامه داد، اما به علت فقر مالی خانوادهاش مجبور به ترک تحصیل شد و با تلاش شبانهروزی خود، ضمن کمک به خانواده، در مسجد محله همراه با پدر به کسب علوم قرآنی پرداخت.
ضمن مشورت با بعضی افراد صاحب نظر، در شهربانی نه به عنوان نظامی ارتش طاغوت، بلکه تحت عنوان یک نظامی مکتبی آن هم با نیت خدمت به میهن اسلامی و کسب رضای حق تعالی استخدام شد و در حفظ آرامش شهر نقش برجستهای داشت.
در ۲۷ سالگی با دختر عموی خود «خدیجه داربرزین» که ایشان یکی از زنان رزمنده در آن زمان بود، ازدواج کرد و از ثمره این ازدواج، ۲ فرزند پسر به نامهای «امید» و «هیوا» از وی به یادگار ماند که در زمان شهادتش یکی از آنها پنج ساله و دیگری یک ساله بود.
زمانی که در شهربانی خدمت میکرد، با آگاهی از جلسات انقلابیون، تلاش مستمر خود را در راه به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی در کنار مردم انقلابی مریوان و دیگر مبارزان انجام میداد؛ به گونهای که در طول این مدت، چندینبار توسط عوامل رژیم طاغوت دستگیر و متحمل شکنجههای روحی و جسمی بسیار شد.
با ظاهرشدن نشانههای پیروزی مردم به رهبری امام خمینی، سر از پا نشناخته و پس از شش سال خدمت در شهربانی، استعفا داد و به صف مبارزین پیوست و هر کجا که احساس نیاز میکرد به عنوان کسی که آموزشهای نظامی را در دوران خدمتش در شهربانی و مراکز آموزشی فراگرفته بود حاضر میشد.
بعد از پیروزی انقلاب، کردستان از گروهکهای ضدانقلاب پر شده بود و او نیز بنا به دستور امام خمینی مبنی بر اینکه هیچ سربازی حق ندارد بند پوتینهای خود را باز کند تا زمانی که کردستان پاکسازی شود، همراه با دیگر همرزمانش مبارزات شبانه روزی خود را شروع کرد.
بعد از درگیری با ضدانقلابیون که کنترل شهر مریوان را به دست گرفته بودند همراه دیگر همرزمانش به ناچار به کرمانشاه مهاجرت کرد و وارد سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شد و به عنوان عضوی از اعضای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد به عنوان یکی از هستههای اولیه تشکیل دهنده پیشمرگان کرد مسلمان، مفتخر به پوشیدن جامه سبز پیشمرگان روح الله در اوج جوانی شد.
با توجه به اینکه مریوان و حومه کاملا تحت کنترل ضدانقلاب بود، با تعداد ۱۸ نفر از همرزمان خود به عنوان نیروی داوطلب به مریوان اعزام شد و به مدت ۱۰ روز در پادگان جهت توجیه موقعیت و اطلاعات منطقه شروع به فعالیت کرد، بعد از به دست آودن اطلاعات کامل از تعداد ضدانقلابیون و با هماهنگی نیروهای ارتش به شهر حمله و مریوان را از لوث دشمن پاکسازی کرد.
بعد از پاکسازی مریوان، به همراه همرزمان خود به سراغ ضدانقلابیون میرفت و لحظهای دست از تعقیب آنان بر نمیداشت و در تمام درگیریهای منطقه نیز حضور چشمگیر داشت با آنکه بارها زخمی شد، ولی هنوز زخمهای بدن التیام نیافته بود که مجددا به میدان نبرد برگشت؛ وی به خاطر حسن انجام وظیفه، همیشه مورد تشویق و اهدا لوح تقدیر از طرف فرماندهان بود.
سرانجام این فرمانده دلاور پس از سالها رشادت، در ۲۳ شهریورماه سال ۱۳۶۰ با شش نفر از پیشمرگان و پاسداران در زمان حرکت از مریوان به مقصد تهران، در روستای «خانقاه رزاب» از توابع شهرستان «سروآباد» بر اثر برخورد با تله انفجاری که توسط مزدوران ضدانقلاب حزب «دموکرات» در جاده کار گذاشته بود، جرعه شهادت را نوشید و با بدنی تکه تکه به آرزوی دیرینهاش رسید و سیاهی ذلت و ننگ را بر دامن ضدانقلابیون مزدور نشاند.
از بارزترین خصوصیات شهید «حسن مدنیفرد» میتوان به تقوا، پرهیزکاری، تدین، صداقت و نیکوکاری، پیروی از انقلاب و امام خمینی (ره) اشاره کرد.
فرازی از وصیتنامه شهید «حسن مدنیفرد»:
اینجانب «حسن» شهرت «مدنی فرد» فرزند «توفیق» به شماره شناسنامه ۱۹۳، متولد ۱۳۳۲ صادره از روستای «بلکر» از توابع شهرستان «مریوان»، شغل پاسدار، به خاطر اینکه مبدا اسلام و مکتب اسلامی را قرار دادهاند و حاضر شدهام که در راه اسلام شهید شوم، انشاءالله خداوند بزرگ شهادت را نصیب اینجانب کند و، چون به لحاظ فقر مالی فاقد پسانداز وافر میباشم، لذا از ۱۰ هزار تومان پساندازم، مبلغ هزار تومان آن را به فقرا تقدیم نمایید و از پسرانم کسب تحصیل و دانش را دارم.
انتهای پیام/