به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید «علی اکبر ایوزخانی» در تاریخ 24 بهمنماه 1340 در تهران دیده به جهان گشود. وی در تاریخ 17 مهر 1359 به استخدام ارتش درآمد و سرانجام پس از رشادت های فراوان، هفدهم تیرماه 64 در درگیری با نیروهای متجاوز بعثی واقع در منطقه عملیاتی سومار با اصابت تیر به سر و سینهاش به شهادت رسید.
متن وصیتنامه شهید علی اکبر ایوزخانی به شرح زیر است:
«رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ» (آل عمران، آیه 193).
عمر کوتاه است و برای عاشقان بس طولانی، منزل رفیع است و راه صعبالعبور، که در این راهها باید از تاریکیها گذشت، از چه پرتگاههایی باید عبور کرد که انسان فرزند آرزومند ناشدنیهاست، فرزند زمان و مکان است که تیرهای جهل و غفلت و بیماریها او را در بر گرفته.
بلی تحمل درد و دوری یار، عظیم است؛ چرا که آدمی از کوه محکمتر میبایست باشد، سیر در افقها کُند، صحراهای گرم و سوزان را به امید منزلی رفیع و سرسبز طی کند، بچشد به اندازه رفع عطش و انجام مسئولیت، و لازمه وجودی انسان طی مسیر است که چه انسانهایی ره صد ساله را یک روزه میپیمایند.
واقعا بنده بودن و شرایط بندگی را حفظ کردن فوقالعاده عظیم است و چه دردهایی انسان را تهی میکند، زمانی باید از مصیبت بنالد، زمانی از دوری یار، زمانی که با تاسف گذشت. زمان را باید بخورد و زمانی کوتاه عمر را که چه بار عظیم است و بنده بودن در درگاهش شرایط میخواهد که هرکس نمیتواند راه را پیدا کند و انسانهایی میتوانند از این راههای هولناک زندگی سالم بگذرند، که دیگر خودی نباشند، چه حجابهایی که هرکس انسان را در خود فرا میگیرد.
قلمم نیز میلغزد؛ چون نمیدانم چه بنویسم، میترسم با رخت بربستن از این دنیا مورد قبول حق واقع نشوم، چون چیزی ندارم و تنها چیزی که شاید شاهد اخلاص نسبت به درگاه احدیت باشد جان است که تقدیمش میکنم.
حب اباعبدالله (ع) عالیست که در قلب است. خستهام از زندگی، از دنیا، نمیدانم تا کی باید به این زندگی تن بدهم؟ اما تنها چیزی که بر ادامه زندگی امیدوارم میسازد وجود مقدس امام زمان (عج) است که التیامدهنده دردهاست، روشنی بخش روحهاست. عشق به اباعبدالله (ع) و زیارت حرم مطهرش است.
تنها شاید این کلمات حضرت علی (ع) گویای احوال باشد: «دنیا جز معبری برای کمال و جز غرور و به خود بالیدن و مانند کرم ابریشم تار به خود پیچیدن و خود را بیشتر حبس کردن چیزی نیست.» زمانی زنگ قافله زمان خبر از رسیدن قافله به مقصد میدهد و دستور پایین آمدن رحلها صادر میشود. در اینجا پردهها کنار میرود، مرگ نمایان میشود و چهره خود را نشان میدهد.
پروردگارا اگر روی من سیاه است، اگر شرمگینم، دیگر مرا شرمگینتر مکن. من که تو را میشناسم، اما صفات تو را یاد گرفتهام. آخر، چیزی ندارم که عرضه نمایم، خود را در خود فرو بردهام تا کسی از دردم مطلع نگردد و تنها پیش تو راز خود را آشکار نمایم. میل دارم جانم را عطا کنم تا در دادگاه عدلت، در نزد انبیاء و اولیائت و در کنار شهدا، طفیلی آنان قرار گیرم تا یک بنده بیارزشی را در کنار آنها و در شمار آمرزیدگان قرار دهی.
پدر جان و مادر جان! مبادا با از دست دادن من، یاس و ناامیدی به خود راه دهید. خود میدانید دنیا جز پلی بیش نیست و مرگ تنها در دست پروردگار عالم است. اگر راضی به قضای الهی باشید مطمئن باشید با رضای الهی همراه است. همه دیر یا زود از این دنیا میبایست رحل سفر بربندیم. حال چه بهتر که عزیز شما در راه اسلام و در راه امام عصر (عج) اگر شایستگی داشته باشم شهید شوم. مبادا بیصبری نشان دهید، که ما را برای آخرت آفریدهاند.
میدانم مصیبت سنگین است و در ذهنتان خاطرات من نقش بسته، اما از این بابت خوشحال باشید. در برخورد با مرارتهای دنیا و نابسامانیهای آن صبر و تحمل جایز است و هیچ چیز جز بلا و مصیبت انسان را پختهتر و آبدیدهتر برای آماده شدن در درگاه الهی نمیکند. هر چه بیشتر با توسل به مصیبت ائمه اطهار (ع) عالی میتوانید خود را سبکتر و در عین حال به پروردگار عالم نزدیکتر بنمایید.
دوستانم بدانند که من با هدف به جبهه رفتم و اگر خون خود را ریختم برای محکم شدن ستونهای انقلاب و اسلام بوده و هست. چون مکتبمان عزیز است و به لطف خدا هم پایدار میماند. این را از خاطر فراموش نکنید که تن به رضای الهی دادن، مورد رضایت خداوند است.
در پایان از درگاه با عظمت خداوند سبحان طلب عفو و بخشش برای بندگان و صبر و بردباری برای تمام بازماندگان میکنم و از درگاهش ظهور هر چه زودتر امام عصر (عج)، ولی اعظم (عج)، امام زمان (عج)، پیروزی هر چه زودتر رزمندگان اسلام، سلامتی و طول عمر امام عزیزمان و صبر و بردباری برای تمام عزیز از دست دادهها و تمام دردمندان را خواهانم.»
انتهای پیام/ 114