به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ نمایش «دایک» به نویسندگی «هیوا ربانی» و کارگردانی «حامد عالمیپور» با موضوع دفاع مقدس از آثاری بود که در بخش «چهل سالگی انقلاب» سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر روی در تماشاخانه سرو به روی صحنه رفت.
«دایک» داستان مادر شهیدی است که پسرش در دوران جنگ تحمیلی به جبهه رفته و به شهادت رسیده است. این مادر با وجودی که سالها از پایان جنگ گذشته همچنان به مناطق جنگی میرود تا پسرش را ببیند. او سربازی به نام محمد را میبیند که مشغول نگهبانی است و باور دارد او پسرش است و مدام از او میخواهد جنگ را رها کند و به خانه برگردد. این درحالی است که محمد به دستور هامون که مافوق اوست مامور میشود تا استخوانهای به جا مانده از پسر دایک را به او تحویل دهد.
نمایش «دایک» اساسا فاقد پیرنگ است و برای همین داستانی شکل نمیگیرد تا شاهد شخصیتی در نمایش باشیم. این امر سبب میشود یک موضوع کاملا کلیشهای محور نمایش قرار گیرد که برای مخاطب تازگی ندارد. اما مساله «دایک» این نیست، بلکه موضوع مهم، نگاه هیوا ربانی در مقام نویسنده و عالمیپور در مقام کارگردان اثر به «مادر شهید» است.
هنرمندان نمایش «دایک» هر چند با هدف ادای دین به مادران شهدا چنین اثری را خلق کردند اما در شناخت مادران شهدا دچار اشکال شدهاند. نه تنها در این اثر که در اغلب آثار نمایشی نگاه درستی به مادر شهید وجود ندارد. مادران بسیاری در طول سالهای دفاع مقدس پسرانشان را راهی جبههها کردهاند و گاها خودشان جنازه فرزند شهیدشان را غسل داده و کفن کرده و به خاک سپردهاند.خوشبختانه تعداد این مادران که سلحشورانه فقدان پسران شهید خود را تحمل کردهاند آن قدر زیاد است که هر کدام میتواند تبدیل به یک نمایش شود. سوال اینجاست که چرا هنرمندان آثار نمایشی سراغ این مادران نمیروند.
در این سالها با مادران شهید منفعل و روان پریشی در آثار نمایشی روبهرو بودیم که تصویری نادرست از مادر شهید به ما ارائه دادهاند. هر چند مادران شهیدی بودند که حس عاطفی آنها مانع از این شد تا واقعیت را درک کنند اما باید توجه داشت تعدادشان در مقابل مادران دیگری که بعد از شهادت یکی از دیگر فرزندانشان را به جبهه فرستادند فراوان هستند که ابدا شمایی از آنها را روی صحنه نمایش ندیدهایم. همین نگاه دور از واقعیت است که آثاری چون «دایک» را به آثاری ضد دفاع مقدس تبدیل میکند که نه تنها ادای دین به مادر شهدا نیست بلکه توهینی آشکار به شهدا و مادران آنهاست.
مخاطب چگونه باور خواهد کرد که دایک پسر خودش را با سرباز دیگری اشتباه گرفته است. دایک چگونه متوجه گذشت زمان نیست و همچنان در حال و هوای 30 سال پیش زندگی میکند. آیا سرباز نمایش 30 سال است در همانجا خدمت میکند. قبل از اینکه این سرباز به این منطقه بیاید دایک چه میکرد و بعد از رفتن سرباز چه خواهد کرد. همه این سوالات به ذهن مخاطب خطور میکند بدون آنکه پاسخ روشنی به آنها داده شود.
نویسنده به عنوان آغازکننده راهی که کارگردان و بازیگر باید ادامه دهند و در نهایت مخاطب را با خود همراه کنند باید بداند که داستان نمایش به مثابه یک کوه یخ شناور در اقیانوس است. آنچه که در نمایش میبینیم تنها بخشی از یک داستان بزرگ است. مخاطب به اتکاء دریافتهای بیرون متن، درون متن را میپذیرد. هر چقدر بیرون متن تهی باشد مسلما درون متن نیز چیزی برای گفتن نخواهد داشت و همین فقر اطلاعات خارج از متن، درون متن را با مشکل مواجه میکند.
نمیتوان به اتکاء یک داستان یک خطی که فاقد روابط علّی و معلولی است مخاطب را مجاب به دیدن نمایش کرد. هر جایی از نمایش که تماشاگر احساس خستگی کند سالن نمایش را ترک میکند و این به معنای مرگ اثر هنری است. همینطور نویسنده نباید به اتکاء تجربه مخاطبش از مفهوم دفاع مقدس متنی را به نگارش درآورد. این درست است که مخاطب هنگام دیدن یک اثر نمایشی ناخودآگاه به تجربه شخصی خود نیز رجوع میکند، اما نویسنده باید توجه داشته باشد که مخاطب برای اولین بار است با مفهومی مثل مادر شهید و انتظار روبهرو میشود و از زاویه دید او وارد دنیای دفاع مقدس میشود. توجه به این نکته میتواند تا حد زیادی حفرههای داستان نمایش را از بین برده و آن را به اثری قابل اعتنا تبدیل کند.
انبوه آثار مربوط به ادبیات دفاع مقدس، از تاریخ شفاهی گرفته تا ادبیات داستانی و خاطرات، دست نویسندگان را برای نگارش نمایشنامههایی در رثای مادران شهدا و هر موضوع دیگری باز گذاشته است. فقط کافی است آثاری مرتبط به نقش زنان در دفاع مقدس توسط نویسندگان مورد مطالعه قرار گیرند. در آن صورت شاهد متولد شدن آثار قابل تاملی با محوریت مادران شهدا خواهیم بود.
انتهای پیام/ 161