اشاره: سید ابوالفضل مرتضوی یکی از همان رزمندگانی بود که در سپیدهدم آزادی سوسنگرد از اشغال دژخیمان بعثی وارد این شهر شد. خاطرههای مرتضوی از نامههای مقام معظم رهبری در جایگاه نماینده حضرت امام خمینی در شورای عالی دفاع به فرمانده لشگر اهواز و نیز نحوه ورود نیروهای شهید چمران به شهر مقاوم سوسنگرد شنیدنی است.
متن زیر بخشی از روایتهای سید ابوالفضل مرتضوی در گفت و گو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس است:
در سال 58 شهید چمران در منطقه غرب کشور درگیر مسائل داخلی کومله و دمکرات بود که در 25 آبان 1359 حضرت امام خمینی به سبب حساسیت منطقه که دشمن از سه محور به اهواز حمله کرده بود دستور آزادسازی هرچه سریعتر سوسنگرد از محاصره نیروهای عراقی را صادر کرد.
سوسنگرد از سه محور مورد محاصره واقع شده بود. یک محور از طرف دشت عباس بود که شامل دزفول میشد و در محور دوم که همان دشت آزادگان بود مناطقی مانند هویزه، بستان، سوسنگرد و کوههای الله اکبر در محاصره بود. دشمن از عین خوش و شرهانی حرکت کرد و آمد به سمت دزفول، اندیمشک و شوش. به طوری که 5 لشگر را در این مناطق حساس کرده بود که تمامی این لشگرها هم جزو زبدهترین و مکانیزهترین لشگرهای عراق بودند. یعنی نیروهای پیاده نبودند.
تمامی این لشگرها به سمت اهواز حرکت کردند. محور اول که از سمت غرب شوش شروع میشد در پی حرکت آنها دشت عباس، عین خوش و شرهانی اشغال شد و به سمت اندیمشک و شوش سرازیر شدند تا از آنجا به دزفول برسند. محور دوم که موضوع بحث اصلی همین روزها است یعنی منطقه سوسنگرد، شامل دشت آزادگان است که مناطقی مانند سوسنگرد، بستان، هویزه و ارتفاعات الله اکبر را در بر میگیرد.
لشگرهای عراق پس از گذشتن از روستاهای این منطقه نظیر مالکیه، دهلاویه و ابوحمیظه به حمیدیه میرسند تا از آن منطقه به سمت اهواز سرازیر شوند. بچههای جهاد با مدیر شجاعی که در آن روزها داشتند و با مسئولیت حاج ابوالفضل حسنبیگی با جسارت مثالزدنی که از خودشان نشان دادند زیر پای آنها را آب میاندازند و شبانه رودخانه کرخه را باز میکنند و منطقه را آب برمیدارد و با زمینگیر شدن تانکهای عراقی عملا امکان پیشروی این نیروهای مکانیزه از عراق به سمت اهواز سلب میشود. با این کار تمام تجهیزات نظامی عراق در منطقه زمینگیر میشود و مجبور به عقبنشینی میشوند.
این کار یک ترفند دیگری را هم برای بچههای ما درمیان دارد از آن جهت که هنوز نیروهای ما سازماندهی مطلوبی نداشتند و تا رسیدن نیروههای کمکی میتوانستیم قدری به خودمان بیاییم.
در بین تمامی این مناطقی که از آن نام بردم آنجایی که بیشترین حساسیت را داشت منطقه سوسنگرد بود. دشمن برای بار سوم درصدد محاصره سوسنگرد بود و میخواست که دوباره آن را به اشغال درآورد. لذا عراق دورتا دور سوسنگرد را محاصره کرده بود.
با توجه به این حساسیتها و دستور سریع حضرت امام به مقام معظم رهبری - که در آن وقت نماینده امام در شورای عالی دفاع بود – مبنی بر شکستن محاصره و آزادسازی هر چه سریعتر سوسنگرد، مقام معظم رهبری به همراه شهید چمران و 60 نفر از نیروهای دلاوری که برخی از آنها چریکهای کارآزموده لبنانی همراه شهید چمران بودند؛ با یک فروند هواپیمای C130 هرکولس، شبانه در اهواز مستقر میشوند.
همان شب ساعت ده و نیم مقام معظم رهبری نامهای را به وسیله پیک به فرمانده لشگر دزفول میفرستد – لشگر دزفول نیروهای بسیار آبدیدهای داشت که بنیصدر این نیروها را در نبردها شرکت نمیداد و تمام آنها را به زعم باطل خودش برای روز مبادا ذخیره کرده بود! - با این مضمون که شما نیروهایتان را به سمت سوسنگرد حرکت بدهید.
با تعللی که از جانب فرمانده لشگر دزفول مشاهده میشود مجددا در ساعت 12 همان شب معظم رهبری نامه دیگری را با حالت تهدیدآمیز میفرستد و جالب است که شهید چمران هم پای همان نامه را به نشانه تایید امضا میکند.
در چنین شرایطی تنها مدافع باقیمانده شهر همان شهید غیور اصلی بود که با سلاحهای بسیار ابتدایی مانند برنو و امیک توانسته بود 23 روز در برابر ارتش تا دندان مسلح عراق با آن همه تجهیزات مکانیزه غربی ایستادگی کند. به این صورت که بچههای خودشان را به صورت گروههای چندتایی در میدان و گوشه و کنار شهر مستقر کرده بود تا بلکه سد راه نیروهای عراقی بشوند.
در نیمههای شب حوالی ساعت 2 و 3 تمامی نیروهای شهید چمران به همراه همان لشگر دزفول به سمت سوسنگرد حرکت میکنند و تمامی راههای ورودی و خروجی شهر را میبندند. عملیات واقعی با طلوع اولین اشعههای خورشید در سپیدهدم آزادی سوسنگرد از محاصره نیروهای بعثی شروع میشود. عراق از آنجایی که متوجه شده بود نیروههای ایرانی در صدد بازپس گیری سوسنگرد هستند رو به اشغال و کشتار روستاییان آورده بود.
در همین زمان جادههای خروجی سوسنگرد مملو شده بود از مردمان بیچارهای که بار و بندیلشان را به دست گرفته بودند و به بیرون از شهر سوسنگرد در حال حرکت بودند. شرایط بسیار بدی بود. عراق با زندگی این مردم کاری کرده بود که اصلا نمیتوان آن را به تصویر کشید. عدهای هر آنچه را که داشتند و میتوانستند با خودشان حمل کنند به دست گرفته بودند و در جاه به سمت اهواز به راه افتاده بودند.
در همین زمان از بین جمعیتی که به سمت جاده سوسنگر - اهواز سرازیر شده بودند راه خودمان را باز میکردیم تا به سمت سوسنگرد پیشروی کنیم. من در این برهه فرمانده قبضه موشک تاو بودم. شهید چمران با درایتی که داشت این ماموریت را به من واگذار کرد که به سمت روستای ابوحمیظه حرکت کنم و در این روستا مستقر شوم.
حوالی ساعت 10 صبح از مجاورت جادهی شلوغی که مملو از جمعیت ترسیده از حملات عراقیها بود راهم را به سمت همان روستا پی گرفتم. زمانی که برای ادامه مسیر به روی جاده آمدم شلیکهای پی در پی عراقیها مجال هر فکری را از من گرفته بود. به هر زحمتی بود خودم را به روستای ابوحمیظه رساندم. در این زمان یکی از نیروهای ارتشی با یک قبضه توپ 106 در کنار روستا مستقر شده بود.
با لطفی که خداوند شامل حال ما کرد و با کمک همان برادر ارتشی، بسیاری از تانکهای عراقی را به آتش کشیدیم و از این بابت صدمه بسیاری به نیروهای عراقی وارد شد. سرانجام با پیشرویهای همه جانبهای که نیروهای ایرانی به سمت سوسنگرد داشتند و ترسی که از این بابت به جان عراقیها افتاده بود؛ وارد شهر شدیم و به پاکسازی خانه به خانه از لوث وجود عراقیها پرداختیم. درگیریهای بسیار زیادی به صورت تن به تن در شهر رخ داد و این درگیریها ادامه داشت تا اینکه سرانجام سوسنگرد در حوالی غروب 26 آبان 1359 آزاد شد.
انتهای پیام/