به گزارش خبرنگار سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس، قلب شهر، حالا جایی است که رزمنده های قدیم، مدافعان سوسنگرد بر آن قدم گذاشته اند. قلب شهر، حالا رو به روی پارک سرسبز و پر نخل سوسنگرد مملو از مردم شهر شده است. پسرکانی سبزه رو و دخترکانی که روی پیشانی سربندهای سبز بیعت با امامشان را بسته اند. پیرترها با لباس عربی، عبا بر دوش و چفیه بر سر کنار هم نشسته اند. جمعیت را که نگاه می کنی شهر را می بینی.
جایی برای نشستن نیست. هستند افرادی که ایستاده سربلندی امروز شهرشان را نظاره می کنند. مجری برنامه با لباس سبز رنگ بسیجی روی سن می رود. سن پوشیده از نی های جنوب جلوی بنر بزرگ "تجمع بزرگ عاشورائیان حماسه ساز سوسنگرد" قرار گرفته. پوستر فرماندهان شهید حمید معینیان، شهید اسماعیل دقایقی و شهید حبیب شریفی از فرماندهان سپاه سوسنگرد بر قامت ورزشگاه نصب شده.
مجری صحبت می کند، به زبان عربی که زبان محلی مردم شهر است. شعرهایی می خواند و جمعیت یک صدا مصرع هایی از آن را همراهی می کنند. شیرین تر می شود وقتی میبینی همایش های متداول هر روزه که در سراسر کشور برگزار می شود اینبار در سوسنگرد با حضور مردم سبزتر شده. هرچه می بینی فرق است. از لباس های عربی زیبای مردم شهر گرفته، تا لهجه شیرین عربی مردم و مجری که بیشتر صحبت هایش به زبان عرب است. همین که مجری دست هایش را گره می کند و شعار می دهد مردم هم صدا می گویند: لبیک یا حسین
گروه رزمنده ها لا به لای جمعیت گم شده اند. هرکدام در گوشه ای می نشینند. خود را غریبه نمی دانند. شهر مثل مادری میزبان فرزندانش شده و مگر می شود کودکی که در دامان مادر رشد یافته با او غریبه باشد؟ دکلمه ای زیبا از سوسنگرد اشک را بر صورت یکی از رزمنده ها شهر جاری می کند. دیگر رزمنده ها نیز در اعماق خود فرور رفته اند.
اندکی پس از شروع مراسم مهمان ها وارد می شوند با اعلام ورود هر مهمان جمعیت به احترام حضورش از جا برمی خیزد. سرود مرگ بر آمریکا هم از بلندگوهای بزرگی که گوشه و کنار ورزشگاه نصب شده فضای ورزشگاه را پر کرده.
فرمانده سپاه سوسنگرد اولین سخنران مراسم است. پس از او آیت الله موسوی جزایری نماینده ولی فقیه در استان خوزستان آماده سخن گفتن می شود. یکی از رزمنده ها آرام می گوید: مردم عرب خوزستان علاقه زیادی به سادات دارند. با رفتن آیت الله موسوی جزایری به روی سن صدای صلوات جمعیت بلند می شود. آیت الله جزایری هم با مردم شهر به زبان عربی صحبت می کند. از مردم شهر تقدیر می کند و ایستادگی آنان را ضامن بقای سوسنگرد می داند.
گاهی نگاهم را به پشت می دوزم. پسرهای کوچکتر کنار نرده های طبقه بالای ورزشگاه برنامه را تماشا می کنند. انگار هر لحظه به جمعیت اضافه می شود. دختر جوانی همراه پدر نابینایش روی صندلی کنارم می نشیند. پدر با دشداشه عربی دستانش را به دستان دخترش قفل کرده. اگرچه سوی چشمی برای دیدن برنامه ندارد اما همین که صدای هیهات من الذله بلند می شود دستانش را از دست دختر جدا می کند و شعار می دهد. شاید در ذهنش خاطرات روزهای اسارت سوسنگرد را مرور می کند و به پاسداشت امروزی که سوسنگرد را آزاد می بیند ندای بیزاری از ذلت را سر می دهد.
انتهای برنامه "پریشانی" از رزمنده های سوسنگرد صحبت می کند. ماه ها در سوسنگرد جنگیده است. کوچه به کوچه شهر را می شناسد. خاطره ورود بعثی ها به بستان، به سوسنگرد و اینکه چگونه شهر زیر چکمه های دشمن اسیر شد را به یاد می آورد.
هوا رو به تاریکی که می رود چراغ های شهر روشن می شوند کم کم جمعیت از سالن پراکنده می شود. همه به یک سو به سمت خانه هایشان رهسپارند غروب سوسنگرد امروز با سالگرد طلوع آزادی رنگ و بوی دیگری دارد. برنامه پایان گرفته اما سوسنگرد هنوز با یاد شهیدانش، با خون های ریخته شده در کوچه هایش، با استقامت مردمانش با رزمنده هایش، با نخل هایش هنوز ادامه دارد.
سیده فاطمه سادات کیایی
انتهای پیام/