به گزارش سرویس فرهنگی خبرگزاری دفاع مقدس، در بخش پیشگفتار این کتاب آمده است: و خداوند به حضرت داوود علیهالسلام فرمود: «اگر آنان که از من روی برتافتند، میدانستند که چقدر مشتاق دیدارشان هستم، بدرستی که از شوق جان میسپردند». گاهی وقتها درک کردن اتفاقات اطراف و دستیابی به چون و چرای ماجراها، نه تنها از عهده ما، بلکه از عهده محاسبات منطقی و قوانین جاریه روزگار نیز خارج است.
تنها خاطرهای میشوند در ذهن من و تو؛ شاید برای روز مبادا… روزی که لازم است ایمان بیاوریم به نیرو و شرایطی مافوق نیرو و شرایط عادی روزگار خاکی… آنجا که خدا خودش آمین میگوید به دعای دل دردمندی که «حول حالنا« را فریاد کشیده… آنجا که خدا میهماناش را در آغوش گرفته و آنجا که من و تو نه میفهمیم چرا و نه میتوانیم بفهمیم چرا؟ ! آنجا که چهار، حاصل ضرب عادی و معروف دو در دوی روزگار نیست… آنجا که حتی تنهایی هم سر بر شانه خدا دارد… آنجا که خدا تکیهگاه تنهایی و سکوت من و توست.
کتاب سفیدپوشان قبله گوشهای است از خاطرات تحول مسافران عمرهگزار دانشگاهی که از زبان روحانیون معزز، معینههای گرامی، مدیران و دانشجویان عزیز نقل گردیده است، باشد که به واسطه ثبت و ضبط چنین خاطراتی، خاطرمان را همواره سبز و آسمانی نگاه داریم.
در این کتاب میخوانیم: «سارا»، «بند شدم»، «النا»، «شاید بخت کنارم نشسته بود»، «خدا تو را بسوی خود میخواند»، «دفترچه خاطرات»، «اصرار و پافشاری فقط به سوی او!»، «شب آرزوها»، «و تهیدست حاجت خواه را به بانگزدن از خود مران»، «حریم غربت بقیع»، «آخه الآن وقت عکس گرفتنه؟»، «صاحبخانه را دیدم؛ اما خانه را ندیدم!»، «تازه مسلمانشده»، «وحدت و تقریب مذاهب اسلامی»، «سفر سبز»، «تولدی دیگر» و «تو را بخشیدهام!».
«خودش من بینماز را دعوت کرده؟»، «غنیمتشمردن فرصتها»، «شگردهای تبلیغی دشمن»، «عمره نیابتی برای رهبر»، «مردهای که زنده شد»، «دعوتشدگان»، «حجکم مقبول»، «شبهه»، «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز»، «شکاکی ممنوع»، «هر کس سحر ندارد از خود خبر ندارد»، «طریق»، «برنده»، «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید»، «شفایافته» و «زندانی» از دیگر سرفصلهای مطرحشده در این کتاب است.
در ذیل خاطرهای با عنوان آخه الآن وقت عکس گرفتنه؟ آمده است: «در یکی از سفرهای عمره دانشجویی حدود ساعت دو و سی دقیقه شب در اتاق خوابیده بودم. با صدای ضربات درب اتاق از خواب پریدم؛ ضربات محکم و ممتد بود. با عجله رفتم سمت درب در را باز کردم، دیدم چند نفر از دانشجویان کاروان هستند، سلام کردند، جواب دادم. گفتم: اتفاقی افتاده! چیزی شده؟ گفتند: حاجآقا ببخشید خواستیم اگر امکان دارد با شما عکس بگیریم. با تعجب به دوربینی که در دستشان بود نگاه کردم، با صدای بلند خندیدم. گفتم: حالا موقع گرفتن عکس است.
یکی از آنها گفت: حاجآقا اتفاقا الآن بهترین موقع است. خندیدم و گفتم باشد زودتر عکستان را بگیرید و بگذارید کمی استراحت کنم. آنها عکسشان را گرفتند و رفتند… بعد از چند روز یکی از آنها به من گفت: حاجآقا برنامه عکسگرفتن آن شب ما علتی داشت. گفتم: چه علتی؟ گفت: خواستیم صبر و تحمل شما را اندازه بگیریم، آیا مطابق گفته خود صبور هستید یا نه/ اینجا بود که به فکر کشیدن این نقشه افتادیم. با خودم گفتم: این جوانان چقدر روی گفتار ما حساب باز میکنند و دقت میکنند که آیا با رفتار ما هماهنگ است یا نه؟».
تولدی دیگر عنوان خاطره دیگری از این کتاب است که ذیل آن میخوانیم: «در کاروانی که چند سال قبل به عنوان روحانی کاروان به عمره مشرف شده بودم، پسر دانشجویی بود که اصلا برای زیارت به سفر نیامده بود. بیشتر حالت یک توریست و گردشگر آمده بود و همهاش دنبال جاذبههای توریستی در مدینه میگشت و هر چقدر ما میگفتیم؛ در جلسات حضور پیدا نمیکرد و حتی حرم هم خیلی به ندرت میرفتو در فاز گردش و تفریح خودش بود.
یک روز مانده بود به مُحرمشدن، دیدم حال و هوای خاصی پیدا کرده و با معنویت خاصی به حرم میرود! گفتم: چه شده؟ گفت: دیشب خیلی خسته شده بودم و حوصلهام سر رفته بود و با خودم حرف میزدم که بابا اصلا برای چی اومدی؟ اینجا که خبری نیست! در ذهنم به رسولالله گفتم: چرا من را اینجا آوردی؟ بعد خوابم برد و در خواب دیدم رسولالله دستم را گرفته و به سمت حرم میبرد. از خواب بیدار شدم الآن خیلی بیقرارم…
در مسجد شجره زمان مُحرمشدن؛ های های گریه میکرد. رفتم نزدیکش خیلی بیقرارتر شده بود. انگار واقعا برگشته بود. با او حرف میزدم تا آرامتر شود و تازه آن موقع متوجه شدم فرزند شهید است و فهمیدم پدرش و جد پدرش دستش را گرفتند و تا اینجا آوردند تا دوباره متولد شود».
جلد دوم کتاب سفیدپوشان قبله (خاطرات روحانیون، معینهها و مدیران کاروانهای دانشجویی) از سوی دفتر نشر معارف وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها در سال ۱۳۹۳ با شمارگان ۲۰۰۰ جلد در ۱۲۰ صفحه و به قیمت ۳۵۰۰ تومان منتشر شده است.