به گزارش دفاعپرس از کرمانشاه، زنده یاد سردار «حاج عبدالرضا حاجعلیانی» در کتاب مرصاد که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس چاپ شده است، می گوید: در پایان جنگ حوادث بسیار سنگینی پیش آمد كه در حقیقت یك جنگ جدیدی بود؛ یعنی، ما یک مرحلهی دیگری از جنگ داشتیم. از سال 1359 تا اواخر سال 1366 جنگ تمامعیاری را به ما تحمیل كردند. ما در مراحل مختلف دفاع كردیم و عملیاتهای متعددی برای بیرون راندن دشمن انجام دادیم.
از اواخر سال 1366 یعنی بعد از عملیات والفجر 10 تا عملیات مرصاد، جنگ دیگری علیه ملت ما آغاز شد. البته با دامنهی گستردهتری، با ابزار و شیوههای دیگر و بازیگردانهای جدیدتری.
عراق در این مرحله همانند قبل علناً وارد صحنه شد، ولی اینبار با حمایت علنی همهی قدرتهای غرب و شرق و همچنین كشورهای منطقه، خصوصاً كشورهای عربی به استثنای تعداد معدودی، به عنوان پشتیبانیكنندگان نبرد حضور داشت. در این صحنهی جنگ، عراق و آمریكا از جنوب عملاً وارد میدان شدند و منافقین هم با عرصهی فعالتری از غرب اقدام كردند.
ما در آخر جنگ حوادث بسیار تكاندهندهای داشتیم. شاید آغاز این حوادث با بمباران حلبچه شروع شد. رژیم بعث عراق با این كارش میخواست به ما نشان دهد كه برای رسیدن به اهدافش از هیچ وسیله و ابزاری رویگردان نیست؛ حتّی با بمب شیمیایی علیه ملّت خودش اقدام کرد. حادثهی دیگر این بود كه شهرها، روستاها، مناطق مرزی و نیروهای مسلح ما به صورت بسیار گستردهای مورد تهاجم بمبهای شیمیایی اهدایی كشورهای غربی قرار میگرفتند.
در اواخر جنگ آمریكا حتی هواپیمای مسافربری ما را برخلاف تمام قوانین حقوق بینالمللی مورد هجوم قرار داد و تعداد زیادی از هموطنانمان را به شهادت رساند. این حركت بیانگر آن بود كه آمریکا برای رسیدن به اهدافش از هر ابزاری استفاده میكند.
دشمنان انتظار نداشتند ما در این موقعیّت، قطعنامهی 598 را بپذیریم. با پذیرش قطعنامه توسط جمهوری اسلامی ایران همهی برنامههای مدوّن و از پیش تعیینشدهی آنها علیه ایران، نقش بر آب شد. زیرا قرار بود آنها ماه بعد منافقین را وارد صحنه كنند و ارتش عراق هم همزمان با منافقین در این گستردگی وارد میدان بشوند که پذیرش قطعنامه تمام برنامههای آنها را به هم ریخت.
بعد از پذیرش قطعنامه، عراق به صورت بسیار گسترده وارد مرزهای ما شد و از شمال غرب تا جنوب، نقاط مرزی مجدداً مورد تعرّض دشمن قرار گرفت. دشمن با ابزار و سلاحهای جدید و مخرّب و شیوهای تازه وارد میدان شد. هر جایی به مقاومتی برخورد و احیاناً مقاومت سنگین بود، از انواع سلاحها، خصوصاً سلاح شیمیایی استفاده كرد.
عراق تا عمق قابل ملاحظهای حتّی بیشتر از مرحلهی اوّل جنگ، وارد خاك ایران شد. از منطقهی جنوب تا شانزده كیلومتری اهواز رسید. مجدداً سوسنگرد، بستان، هویزه و جادهی خرمشهر و تمام این مسیر و در جنوب فكّه و... را پشت سر گذاشت. در غرب، دوباره مهران و چنگوله را گرفت و سرپلذهاب، قصرشیرین و حتّی گیلانغرب را اشغال كرد. قسمت شمال غرب را هم به این شكل مجدداً تصرّف كرد.
جمهوری اسلامی با پذیرش قطعنامه، شاید برخی آسیبها را در صحنهی رزم دید. از جمله انگیزهی جنگیدن سست شد؛ یعنی قبلاً نیرویی كه میجنگید، میگفت باید بجنگیم تا دشمن را نابود كنیم. الآن برایش مشخص شده كه از دیدگاه جمهوری اسلامی ایران جنگ تمام شده است. رزمندهی ما هر روز منتظر این بود كه دشمن متوقّف و مذاكرات شروع شود و دشمن عقبنشینی كند. به همین دلیل انگیزهی رزمی او ضعیف شد و آن انگیزهی اوّلی را نداشت كه برای پیروزی میجنگید و تا شهادت پیش میرفت. در برخی از نیروها این انگیزه تقویت شد كه جان را حفظ كنیم كه مذاكرات نتیجهی جنگ را مشخص خواهد كرد. این در حالی بود كه دشمن هنوز قطعنامه را نپذیرفته بود و همچنان پیش میآمد و مناطق ما را یكی پس از دیگری تصرّف میكرد.
بُعد دیگر آنكه ما در اواخر جنگ حقیقتاً از نظر مهمّات و تسلیحات به شدّت ضعیف بودیم- البتّه این نكته را كه میگویم خاصّ آن زمان بود. الآن دیگر الحمدلله وضعیت بسیار تغییر كرده است و اصلاً قابل قیاس نیست. برای یك قبضهی 120، سه روز یك گلوله سهمیه میآمد؛ یعنی در عملیّات پدافندی هر روز یك سوم گلوله سهمیه داشتیم. ما بایستی در سه روز با یك قبضهی 120 یك گلوله شلیك میكردیم. چون ما از هر جهت تحریم شده و از نظر بنیهی دفاعی در این زمینه بسیار آسیب دیده بودیم.
در بحث پشتیبانی نیروی انسانی، یگانهای ما دچار آسیب شدند. قطعنامه پذیرفته شده بود. ملّت ما خصوصاً بسیجیهایی كه به سمت یگانهای رزم برای عملیّاتها هجوم میآوردند، اكنون همه منتظر بودند كه جنگ متوقّف و نتیجهی جنگ پشت میزهای مذاكره مشخص شود؛ در واقع برای آمدن بسیجیها وقفهی کوتاهی ایجاد شد. خیلی از نیروهای بسیجی هم كه در یگانهای رزم بودند، احساس كردند كه جنگ دیگر تمام و قطعنامه پذیرفته شده است؛ لذا در همان مراحل اولیّه با مسئولین جبههها تسویه كردند و رفتند. در نتیجه یگانهای رزمی و آفندی ما قدری ضعیف شدند. این وضعیت به همین شكل ادامه یافت. ادارهكنندگان جنگ متوجه شدند كه دشمن در این چند ماهه به اهدافی رسید كه در هشت سال به آن نرسیده بود.
انتهای پیام/