به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، ماجرا از جایی شروع شد که خبر آوردند جمعی از پاسداران انقلاب اسلامی، از جمله سردار «اسماعیل حیدری» در سوریه به شهادت رسیدهاند. در میان این شهدا نام یک مستندساز جوان حدودا ۳۰ ساله هم به چشم میخورد، جوانی که جمعیت زیادی از دوستانش برای تشییع وی آمده بودند که این نشان از محبوبیتش داشت.
درحالی نام شهید مدافع حرم «هادی باغبانی» بر سر زبانها بود که آن زمان واژه «مدافع حرم» آنگونه که باید در جامعه شناخته شده نبود؛ اما به قول برادرش «اسماعیل»، «هادی یکی از نقاط عطف انقلاب اسلامی شد»؛ چراکه وقتی برای تهیه گزارش از حضور رزمندگان ایرانی در سوریه به مناطق درگیری با تکفیریها رفته بود، به همراه جمعی دیگر از پاسداران انقلاب اسلامی به شهادت رسید و دوربین وی دست تکفیریها افتاد و تکفیریها هم دوربین «هادی باغبانی» را به تلویزیون هلند فروختند و هلند نیز آن را به «بی بی سی» فروخت.
بخش فارسی شبکه تلویزیونی BBC با ساختن مستندی از فیلمی که از دوربین شهید «هادی باغبانی» بهدست آورده بود؛ خواست تا ثابت کند که ایران در سوریه حضور نظامی دارد؛ چراکه تا آن زمان مسئولان بهدلیل مصالح کشور، حضور پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه را تکذیب میکردند؛ اما برادر شهید «هادی باغبانی» معتقد است که پخش این مستند، به ضرر جمهوری اسلامی ایران نشد که هیچ؛ بلکه به خواست خدا، موجب شد تا صدای مدافعان حرم به گوش جهانیان برسد و یکی از اهداف «هادی باغبانی» که پنج سال قبل از شهادتش در برنامه پیشرفت خود نوشته بود، محقق شود و آن هدف چیزی نبود جز «نشر اسلام و زیباییهای الهی».
دستنوشته شهید مدافعحرم «هادی باغبانی» که پنج سال قبل از شهادتش برای پیشرفت خود برنامهریزی کرده بود؛ فعالیت در «امور فرهنگی»، «نشر اسلام و زیباییهای الهی» و در نهایت «رضایت و قرب خدا» در این دستنوشته، از اهداف شهید «باغبانی» است.
«اسماعیل باغبانی» همچنین معتقد است که این مستند، رعب و وحشت ما را در دل تکفیریها و حامیان آنها ایجاد کردند؛ یعنی وقتی روابط دوستانه رزمندگان ایرانی و رفتار درست آنها با مردم سوریه در این مستند به نمایش گذاشته شد، مخاطبان دیدند که رزمندگان ایرانی چگونه در دل مردم سوریه نفوذ دارند؛ بنابراین در دل تکفیریها و حامیان آنها رعشه افتاد و کارشناس BBC هم اعتراف کرد که اگر ما میلیاردها دلار هزینه میکردیم، نمیتوانستیم این رابطه بین رزمندگان ایرانی و مردم سوریه را کشف کنیم و به تصویر بکشیم؛ این حرف آنها درست بود و در ابتدا نیز مسئولان ایرانی ناراحت بودند که چرا فیلم دوربین «هادی» دست تکفیریها و حامیان آنها افتاده است؛ اما در واقع این حکم خدا بود.
بهمناسبت ۲۸ مرداد مصادف با ششمین سالگرد شهادت مدافع حرم، مستندساز شهید «هادی باغبانی»، خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس به گفتوگو با «اسماعیل باغبانی» برادر این شهید والامقام پرداخته است که ماحصل آن در ادامه میخوانید.
دفاعپرس: چگونه شد که شهید «هادی باغبانی» قدم به عرصه فعالیت رسانهای گذاشت؟
«هادی» برای اینکه به این شرایط برسد، از پنج سال قبل از آن، سیر صعودی داشت؛ یعنی اینکه ابتدا در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مسئولیت امور مالی را برعهده داشت؛ اما تصمیم گرفت تا حوزه کاری خود را تغییر دهد؛ در همین راستا وارد دانشگاه شد و به تحصیل در رشته «روابط بینالملل» پرداخت و همزمان نیز در کلاسهایی نظیر عکاسی و فیلمبرداری در «حوزه هنری» شرکت کرد.
بعد از مدتی عضو اتحادیه رادیو تلویزیونهای اسلامی شد و از لحاظ فنی و روحی در آنجا رشد کرد؛ مدتی بعد میخواست عضو مؤسسه «روایت فتح» هم شود؛ اما به دلیل اینکه میخواستند به وی در بایگانی این مؤسسه مسئولیت دهند؛ لذا به آنجا نرفت و خودش شروع کرد به بازبینی و مرور کردن فیلمهای شهید آوینی و همچنان نیز در کلاسهای حوزه هنری شرکت کرد؛ تا آنجا که اینبار از مؤسسه «روایت فتح» خودشان به دنبال «هادی» آمدند.
دفاعپرس: روحیه معنوی شهید «هادی باغبانی» چگونه بود؟ آیا در این پنج سال که گفتید وی برای رسیدن به اهداف خود سیر صعودی داشت، برای ارتقاء معنویت خود هم تلاش میکرد؟
بله؛ «هادی» سیر و منش انسانی خود را نیز ارتقاء میداد؛ وقتی پیش خودم آن دوران را مرور میکنم، یادم میآید که مثلا به نوجوانان و جوانان در مسجد محبت کرده و برای برنامههای تربیتی و ورزشی آنها تلاش میکرد و از طرفی هم سعی میکرد تا عشق و علاقه آنها را به مسجد بیشتر کند و اگر امروز شاهد این هستیم که همه مردم خصوصا جوانان در مسجد امام رضا (ع) اینگونه برای یادواره شهید «هادی باغبانی» تلاش میکنند، برای این است که وی، هم برای مسجد تلاش میکرد و هم عضو هیئت امنا بود.
«هادی» به پدر و مادر و بزرگترها خیلی احترام میگذاشت؛ همیشه سعی میکرد که به پدر و مادر خود، با اینکه در «بابلسر» بودند و مسیر دور بود، سر بزند. همچنین در جمعی که غیبت کسی میشد نمینشست، یا اینکه بحث را عوض میکرد؛ لذا روی نفس خودش کار کرد و خدا هم وی را یکی از نقاط عطف انقلاب اسلامی کرد.
دفاعپرس: چرا معتقدید که «هادی» یکی از نقاط عطف انقلاب اسلامی شد؟
چراکه از «هادی» بود که نگاه جهانیان به قدرت نظامی و سیاسی ما جلب شد و صدای مدافعان حرم به گوش جهانیان رسید و امروز فراگیری این صدا رو به افزایش است. «هادی» چهره اصلی تکفیریها و واقعیتهای جنگ سوریه و همچنین نفوذ رزمندگان ایرانی در دل مردم سوریه را به جهانیان نشان داد؛ همانگونه که در برنامه پنجساله خود نوشته است «نشان دادن زیباییهای اسلام به جهانیان» و آخر آن هم نوشته است «قرب الیالله»؛ قدم به قدم در این برنامه پنجساله، حرکت و سنگرها را فتح کرد و انگار که خداوند هم در آخر گفت که تو بیا بهسوی من و من خودم فیلم تو که از رزمندگان در سوریه تهیه کردی را کارگردانی میکنم؛ بنابراین وقتی شهید شد، دوربین وی دست تکفیریها افتاد و آنها فیلم داخل دوربین را به تلویزیون هلند فروختند و هلند هم فیلم را به شبکه BBC فروخت و همانگونه که میدانید، شبکه BBC از آن یک مستند تهیه و بارها و بارها آن را پخش کرد؛ چراکه فکر میکرد این مستند به ضرر ایران است.
دفاعپرس: چرا غربیها فکر میکردند که پخش این مستند به ضرر ایران است؟
به دلیل اینکه آن زمان ایران به دلیل مصالح کشور، اعلام کرده بود که در جنگ سوریه حضور ندارد و غربیها فکر میکردند که با پخش این مستند، نشان میدهند که ایران در سوریه حضور دارد؛ اما اگر بخواهیم از وجه دیگر نگاه کنیم، پخش این مستند به ضرر آنها شد؛ چراکه میبینیم که آنها با پخش این مستند، رعب و وحشت ما را در دل تکفیریها و حامیان آنها ایجاد کردند؛ یعنی وقتی روابط دوستانه رزمندگان ایرانی و رفتار درست آنها با مردم سوریه در این مستند به نمایش گذاشته شد، مخاطبان دیدند که رزمندگان ایرانی چگونه در دل مردم سوریه نفوذ دارند؛ بنابراین در دل تکفیریها و حامیان آنها رعشه افتاد و کارشناس BBC هم اعتراف کرد که اگر ما میلیاردها دلار هزینه میکردیم، نمیتوانستیم این رابطه بین رزمندگان ایرانی و مردم سوریه را کشف کنیم و به تصویر بکشیم؛ این حرف آنها درست بود و در ابتدا نیز مسئولان ایرانی ناراحت بودند که چرا فیلم دوربین «هادی» دست تکفیریها و حامیان آنها افتاده است؛ اما در واقع این حکم خدا بود.
دفاعپرس: چرا معتقدید که افتادن دوربین «هادی» دست تکفیریها حکم خدا بود؟
چراکه زمانی بایستی صدای مدافعان حرم به جهانیان رسانده میشد و خداوند نیز به این شکل نشان داد وقت آن است که صدای مدافعان حرم به جهانیان برسد، آن هم با فیلمی که «هادی» تهیه کرده بود و هر کس این فیلم را ببینید، میگوید که رزمندگان ایرانی چه انسانهای شریفی هستند؛ چراکه روابط دوستانه و محبتی که در این مستند بین رزمندگان وجود دارد، روایتگر این موضوع است که همه در راستای هدف «هادی» یعنی نشان دادن زیباییهای اسلامی به جهانیان قرار دارد.
از طرفی شعارهایی که سردار شهید «اسماعیل حیدری» قبل از شهادتش مقابل دوربین «هادی» میدهد و افشا میکند که پول تکفیریها از ترکیه، عربستان سعودی و... تأمین میشود و اگر رزمندگان عراقی و افغانستانی با ما هستند، همه در مسیر ولایت حرکت میکنند و ما هدفمان اسرائیل است و... با توجه به اینکه این صحبتها از یک شبکه رسانهای مانند BBC پخش میشود و رسانههای غربی قدرت زیادی دارند، به نوعی خدا کاری کرد که غربیها خودشان گور خودشان را با پخش این مستند بکَنند.
بخشی از سخنان سردار شهید اسماعیل حیدری در مستند BBC
دفاعپرس: برخی افراد فکر میکنند که مذهبیها و حزباللهیها زندگی سرشار از غم و قصه دارند و جوانان امروزی با شهدا فاصله زیادی دارند؛ لذا کمی سبک زندگی شهید «هادی باغبانی» در جامعه را شرح دهید.
«هادی» از لحاظ ظاهری، فرق آنچنانی با جوانان امروزی نداشت؛ مثلا ریشهای خود را کوتاه میکرد، لباس آستین کوتاه میپوشید و مانند همه جوانان که در جامعه میبینیم، بود. از طرفی نه افراطی بود و نه تفریطی؛ اما نکته مهمی که داشت، هدف کارهایش رضای خدا و اخلاص بود و هر کاری که میخواست انجام بدهد، میدید که آیا رضای خدا در آن هست یا نه؟ و همین موضوع نیز اولین سفارشی بود که به دیگران میکرد؛ این رمز پیروزی «هادی» بود؛ اما در زندگی مادی خود، مانند همه مردم شاد بود و برای آسایش زندگی خود تلاش میکرد و اینکه برخی فکر کنند که شهدا به هیچ چیز زندگی دنیایی خود اهمیت نمیداد و فقط میگفتند که من باید حتما بروم و شهید شوم و اینگونه حرفها، خیر؛ «هادی» اینگونه نبود؛ لذا به تعبیر یکی از دوستان، خدا مشت «هادی» را باز کرد و گوهر شهادت را در مشت او گذاشت و در واقع شاید هم «هادی» فکر نمیکرد که در این جایگاه به مقام شهادت دست پیدا کند.
دفاعپرس: از روزی که «هادی» به سوریه رفت و موقعی که خبر شهادتش را به شما دادند، بگویید.
روزی که «هادی» به سوریه رفت، قرار گذاشته بودیم که به مازندران برویم و «هادی» هم قرار نبود که به سوریه برود؛ چراکه نوبت همکارش بود؛ اما تماس گرفت و گفت که شما بروید؛ من جای یکی دیگر از همکارانم باید به سوریه بروم؛ البته فقط به من میگفت که به سوریه میروم و بقیه خانواده خبر نداشتند.
وقتی که رفت، بعد از حدود ۱۰ روز یعنی ۲۹ مرداد ۹۲، از سپاه با من تماس گرفتند و سوال کردند که کجایید و کی میرسید؟ و شناسنامه «هادی» را لازم داشتند؛ به همین دلیل، من کمی از ماجرا بو بردم و با توجه به اینکه مادرم و همسر هادی در خودرو همراه من بودند، به بهانه بنزین زدن از آنها دور شدم و با سپاه تماس گرفتم و با آنها قرار گذاشتم؛ وقتی بر سر قرار رفتم، خبر شهادت «هادی» را به من دادند.
دفاعپرس: آن لحظات به شما و خانوادهتان چگونه گذشت؟
لحظات واقعا سختی بود؛ چراکه من باید این خبر را به مادرم میدادم؛ لذا ابتدا گفتم که «هادی» مجروح شده است؛ اما مادرم گفت: «اگر هادی مجروح شده؛ پس چرا قیافهات این شکلی است؟ قطعا هادی شهید شده است» و این شد که کمکم خبر شهادت هادی را به مادرم دادم.
انتهای پیام/ 113