به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، نوشتن از شهدا وظیفهای سخت اما زیبا و دلنشین است. سخت به این دلیل که باید از انسانهایی بنویسی که نمیتوانی بزرگیشان را توصیف کنی و شیرین، که با تمام کوچکی ات از بزرگمردانی می نویسی که تاریخ یادآور زیباترین و شیرینترین لحظات آنان است.
جوانهای پاک و دوستداشتنی ایران اسلامی به عشق امام خمینی (ره) و دفاع از انقلاب و پاسداری از خاک و میهن و ناموس در برابر دشمن تا بن دندان مسلح، کاری ستودنی و غیرقابل وصف انجام دادند تا نامشان در تاریخ برای همیشه جاودانه بماند؛ «غلامرضا کارگر شورکی» از این دست انسان ها است که در جبهه های جنگ از جسم خاکی اش گذشت و اکنون در کسوت جانبازی به بیان خاطراتشان می پردازد؛ در ادامه بخشی از آن خاطرات را مرور می کنیم.
سالهای 55- 56 بود. دیگر صدای انقلاب را در روستاهای میبد هم می توانستیم بشنویم. وقتی برگشتیم میبد، اوضاع به کلی فرق کرده بود و کارهای انقلابی شدت گرفته بود. مردم همه یک پا انقلابی شده بودند. توی روستای ما هم مردم کارهای انقلابی زیادی انجام می دادند. مردم روستای ما انسانهای مومن و دیندار بودند. خیلی از آنها در روستا مقلد امام خمینی (ره) بودند. خیلی از جوانان روستای پرجمعیت ما فعالیتهای انقلابی انجام می دادند، تانیمههای شب توی کوچه پس کوچههای روستا شعار می نوشتند و اعلامیههای امام را پخش میکردند و تصویر زیبای امام را روی دیوارهای کاهگلی روستا نقاشی می کردند.
بعضی ها به یزد یا حتی تهران می رفتند و در تظاهرات ها شرکت می کردند و اخبار شهرهای دیگر را برای ما می آوردند. همه دوست داشتیم بدانیم وضعیت در شهرهای دیگر چگونه است برای همین اگر یکی از جوانان روستا می رفت در تظاهرات تهران و شهرهای دیگر شرکت می کرد، وقتی برمی گشت کلی از آن تظاهرات خاطره تعریف می کرد. از صفوف به هم پیوسته مردم و از عجز و ناتوانی نیروهای شاه در کنترل انقلابیون می گفتند. البته اینها در جلسات محرمانه و بین خود انقلابیون روستا گفته می شد تا ماموران پاسگاه متوجه نشوند.
مردم خود را برای انقلاب آماده کرده بودند و باور کرده بودند که این رژیم رفتنی است و به زودی انقلاب پیروز می شود. مامورهای شاه برای ساکت کردن مردم هرکاری از دستشان برمی آمد، می کردند، نیروهای ژاندارمری منطقه درحال آماده باش بودند و مدام گشت می زدند تا بهقول خودشان خرابکارها را دستگیر کنند.
انتهای پیام/