به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، بحران و جنگ داخلی در لیبی از حدود ۹ ماه پیش که نیروهای سرلشکر خلیفه حفتر به بهانه نبرد با تروریسم به سمت پایتخت، طرابلس، هجوم آورده و اقدام به محاصره آن کردند، وارد مرحله نوینی شده است.
گستردگی بازیگران داخلی، منطقهای و فرامنطقهای حاضر در این کشور بر پیچیدگی و دشواریهای بحران لیبی افزوده و چشم انداز آرامش و ثبات را دور از دسترس ساخته است.
اهمیت فراوان سیاسی، اقتصادی و نظامی لیبی سبب گشته تا با شروع موج جدید ناآرامیها تلاشهای بینالمللی نیز برای پایان دادن به بحران این کشور، برقراری آتش بس، خلع سلاح شبه نظامیان و در نهایت برگزاری انتخابات و تشکیل یک دولت مورد توافق هر دو سوی درگیر آغاز شود.
تازهترین دور از این تلاشها هفته گذشته در مسکو و این هفته در برلین جریان داشت. نشست مسکو که به ابتکار روسیه و ترکیه که هر کدام از یک طرف درگیر در لیبی پشتیبانی میکنند برگزار شد، نتوانست به جز برقراری آتش بسی شکننده به دستاورد مهمتری دست یابد. در واقع ژنرال حفتر و هم پیمانانش با توجه به در اختیار داشتن سه چهارم خاک لیبی چندان تمایلی به تقسیم قدرت با نخست وزیر دولت وفاق ملی، فائز السراج، ندارند. خودداری حفتر از امضای توافقنامه در مسکو را هم باید بیشتر از این باب تحلیل کرد.
نشست برلین هم که با حضور تقریباً تمامی طرفهای داخلی و خارجی درگیر در لیبی برگزار شد نتوانست به توفیق چندانی دست یابد. فائز السراج، رئیس دولت مورد تأیید جامعه بینالملل در طرابلس و خلیفه حفتر که کنترل شرق این کشور را در دست دارد، به برلین دعوت شده بودند تا با حضور مقامات بلند پایهای از کشورهای آمریکا، بریتانیا، روسیه، فرانسه، چین، ایتالیا، ترکیه، مصر، امارات متحده عربی، الجزایر و کنگو در جریان این کنفرانس بینالمللی اختلافات موجود را حل و فصل کنند. تنها رهاورد این نشست هم این بود که شرکت کنندگان در آن بر تقویت تحریم تسلیحاتی لیبی و همچنین پشتیبانی از آتشبس شکننده در این کشور تاکید کردند.
جدای از نتایج کم و بیش یکسان این نشستها آنچه اهمیت دارد بررسی این نکته است که هر کدام از طرفهای درگیر در لیبی چه نگرانیها و اهدافی درباره این کشور داشته و چه آیندهای را برای آن در ذهن دارند. در ادامه به واکاوی این اهداف خواهیم پرداخت.
ترکیه و قطر؛ همیشه پای اخوانیها در میان است!
دیگر بر همگان روشن است که ترکیه و قطر همواره پشتیبان اندیشههای اخوانی در منطقه غرب آسیا بوده و از سوریه تا مصر و از تونس تا لیبی هر جا ردی از اخوانیها باشد باید چشم به راه حضور این دو کشور نیز باشیم. در یک تقسیم وظایف نانوشته تأمین مالی طرحهای سیاسی و نظامی بر عهده قطر نهاده شده و چانه زنیهای دیپلماتیک و اقدامات میدانی و نظامی وظیفه ترکیه است، نقشی که کاملاً با محدودیتهای شیوخ قطری و بلند پروازیهای سلطان مآبانه اردوغان همساز است.
در چنین شرایطی ترکیه طبق توافقنامه امنیتی با دولت طرابلس اقدام به گسیل نیروهای نظامی اش- که البته بیشترشان شبه نظامیان سوری تحت امر آنکارا هستند- به لیبی کرده است. البته توجه ویژه رهبران ترکیه به لیبی تنها در نوستالژیهای خلافت گونه و ایدئولوژی اخوانی خلاصه نمیشود بلکه هدف اصلی تأمین منافع آنکارا در زمینه میدانهای پهناور گازی در شرق مدیترانه و همچنین حضور در کشوری است که بزرگترین و با کیفیتترین منابع انرژی را در آفریقا داراست.
ترکیه و قطر با پشتیبانی از دولت فائز السراج با یک تیر دو نشان میزنند هم میتوانند شکستهایشان را در سوریه و مصر جبران کنند و هم منافع اقتصادی و امنیتی بلند مدت تری را به دست آورند به ویژه دوحه قادر خواهد بود به میانجگری آنکارا، ریاض را هم یک گام به عقب براند.
مصر، عربستان و امارات؛ هراسان از آینده
رهبران قاهره به عنوان همسایه شرقی لیبی به شدت نگران گسترش ناامنیها و درگیریهای این کشور به مصر هستند. همچنین حضور ترکیه پشتیبان اخوان المسلمین در همسایگی مصر به هیچ روی در راستای منافع ملی قاهره نخواهد بود. از دیگر سو مصر به شدت مخالف اهداف ترکیه در مورد منابع انرژی شرق مدیترانه است.
امارات متحدهی عربی و عربستان سعودی هم به درجات مختلف نگرانیهای مشترکی درباره سرنوشت و آینده لیبی دارند. آنها علاوه بر هراس از پیروزی اخوانیها در لیبی به طور کلی هم با نقش آفرینی ترکیه در تحولات کشورهای عربی که یادآور دوران تسلط عثمانیها بر خاورمیانهی عربی است همسو نیستند.
اتحادیه اروپایی؛ همواره نگران از پناهجویان
درباره شیوه نگاه و نگرانیهای اروپا به بحران لیبی میتوان به دو سطح توجه کرد. سطح نخست، نگرانی عمومی حاکم بر اندیشه آنان نسبت به شکل گیری موج جدید حرکت پناهجویان به این قاره و پیامدها و مشکلات خاص آن است. در سطح دوم باید به نگرانیهای امنیتی و به ویژه مرتبط با انرژی دو کشور فرانسه و ایتالیا توجه کرد. دو شرکت بزرگ نفتی توتال و اِنی منافع سرشاری در میدانهای نفتی و گازی لیبی دارند و سرنوشت سیاسی این کشور اهمیت بسزایی برای رهبران پاریس و رم دارد.
شاید در نگاه اول کم رنگترین نقش در لیبی از آن ایالات متحده باشد. با وجود آنکه حمله به سفارت آمریکا در بنغازی و کشته شدن سفیر این کشور چنان شوکی به واشنگتن وارد آورد که سبب فاصله گرفتن این کشور از تحولات لیبی شد، اما به نظر میرسد حضور روسیه و حمایت مسکو از نیروهای حفتر که پیروزی آنها در آینده لیبی چندان دور از دسترس نیست، ایالات متحده را به اقدام واداشته و کاخ سفید برای کاستن از نفوذ روسیه به پشتیبانی از دولت وفاق ملی میپردازد.
از سوی دیگر هم اروپا و هم آمریکا تمایل ندارند که کنترل اوضاع در لیبی مانند سوریه در دست روسیه و ترکیه بیفتد. در حقیقت همانطور که غربیها نتوانستند سناریوی لیبی را در سوریه پیاده کنند نمیخواهند اجازه دهند که سناریوی سوریه در لیبی اجرا شده و تبدیل به یک الگو شود.
روسیه و ترکیه؛ چهره ژانوسی سیاست
آنچه از سوی روسیه و ترکیه در لیبی دنبال میشود شباهت فراوانی به رقابت همراه با همکاری این دو کشور در بحران سوریه دارد. شیوه بازیگری پوتین و اردوغان به گونهای است که ضمن پیگیری منافع خود نسبت به ملاحظات طرف مقابل هم توجه و نرمش نشان میدهند.
نباید از یاد برد که معمر قذافی روزگاری از هم پیمانان روسیه به شمار میآمد و با سقوط حکومت وی و حضور ائتلاف کشورهای غربی در لیبی آسیبی حیثیتی هم به مسکو وارد شد، بنابراین تلاش کنونی روسها برای احیای نفوذ خود در لیبی کاملاً قابل درک است.
در چنین شرایطی است که با وجود هواداری مسکو و آنکارا از دو طرف در حال جنگ، منافع مشترک از جمله همکاریهای مرتبط با حوزه انرژی، خرید سامانهی پدافند هوایی اس ۴۰۰، نگرانیهای امنیتی در شمال آفریقا و بازی با کارت لیبی در برابر اروپا و آمریکا، آنها را به همکاری و توافق رهنمون میسازد.
با توجه به نکاتی که در بالا بدانها اشاره شد و به ویژه تعداد زیاد بازیگران دخیل و منافع گاه کاملاً متضاد آنها درباره آینده و سرنوشت سیاسی و اقتصادی لیبی، به نظر میرسد دست بالا در بحران لیبی علی رغم اختلافات روسیه و ترکیه در اختیار این دو کشور است و اگر اتفاق پیش بینی نشدهای رخ ندهد اوضاع در لیبی بر وفق مراد پوتین و اردوغان پیش خواهد رفت.
منبع: مهر
انتهای پیام/ 900