نقدی بر سریال «جلال»؛

قصه‌پردازی یا تبیین تاریخ؟!

ساختن سریال‌های تاریخی که قرار است به بررسی جریان‌های منجر به انقلاب اسلامی بپردازند، در کنار هنرنمایی کارگردان و عوامل آن، از مستندات تاریخی نیز باید بهره‌مند باشند.
کد خبر: ۳۸۲۵۴۰
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۰ - 04February 2020

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، چند روز از پخش سریال مناسبتی «جلال» به کارگردانی حسن نجفی می‌گذرد. در این کار عمار تفتی، حمیرا ریاضی و مهران رجبی بازیگران شناخته شده‌تری برای مخاطب تلویزیون هستند. این سریال در واقع به بررسی وقایع منجر به انقلاب در آذربایجان می‌پردازد و گستره‌ی زمانی بین دهه‌ی 30 و سال 1357 یعنی سال منهی به پیروزی انقلاب اسلامی را در بر می‌گیرد. اما این سریال تاریخی چه به لحاظ فرهنگی و سیاسی و چه به لحاظ هنری خالی از نقد نیست. 

نقش نخست این داستان مردی جوان به نام «جلال» با بازی عمار تفتی است. مردی که با آنالیز نخستین سکانس‌های بازیگریش در سریال و حتی با خواندن تیتراژ ابتدایی و یا نامی که برای او در نظر گرفته شده است، مخاطب فهیم متوجه می‌شود که او قرار است قهرمان داستان باشد. 

یعنی یک پروتاگونیست. یعنی کسی که باید با او هم ذات پنداری کرد. یقینا او نماینده ی جبهه ی حق است و رقبایش در سریال نمایندگان جبهه ی باطل. اما جلال حسن نجفی نشانی از حق و حقیقت و آرمان خواهی ای که بیننده بتواند با آن ارتباط برقرار کند به هیچ عنوان ندارد. حق طلبی که حتی دو رکعت نماز خواندن نمی داند آیا به راستی می تواند قهرمان سریال دهه ی فجری شبکه ی یک تلویزیون باشد؟ مسلما خیر.

قهرمان داستان ما یک اوباشه است که بنا به اجبار کارگردان و نویسنده، مخاطبین باید با او همراه باشند و او را مثبت قلمداد کنند چرا؟ چون صرفا یک مامور شهربانی برای دستگیریش به او اتهام سیاسی می بندد. اصلا چرا باید برای دستگیری یک اوباشه اتهام سیاسی بست؟ مامور شهربانی با هر اتهام ساختگی دیگری می توانست «جلال» حسن نجفی را به سادگی به دام بیاندازد. پاتوق این جوان و جوانک‌های هم سن و سال وی یک قهوه‌خانه‌ی قدیمی در تبریز است. در این قهوه‌خانه جوانان دور هم جمع می‌شوند شرط بندی می کنند، دعوا می کنند، چای می نوشند و آواز سر می دهند و از سوی دیگر یکی از پرسوناژها می گوید در تبریز مراسم عزاداری باشکوهی به مناسبت ماه محرم در جریان است.

یعنی قهوه خانه‌داران تبریز در آن روزگار شبها به جای پیوستن به دسته های عزاداری، مشغول دکان داری بودند و کام تلخ کلاه مخملی ها را با چای نبات شیرین می کردند؟ آیا به راستی مردم غیور آذربایجان این چنین بودند؟ آیا به راستی مخاطب باید با جلالی همذات پنداری کند که چند روز غیبش می زند و حتی یک پیام کوتاه برای همسر باردارش نمی فرستد تا او بداند که پدر فرزند آینده اش زنده است؟

دیگر از نکاتی که در سریال مشهود است عدم وجود لهجه‌ی آذری در میان مردم است. اگر در خیابان های تهران قدم بزنید بعضا یا فارسی را با لهجه‌ی آذربایجانی می شنوید یا رسما زبان شیرین آذری را به گوش خود خواهید شنید. حال، چه رسد به خود تبریز که از شهرهای کلیدی آذربایجان است. در این سریال که در لوکیشن روستاهای اطراف تبریز فیلمبرداری شده فقط بعضی از مردم لهجه ی آذری دارند و برخی دیگر از پرسوناژهای فرعی نیز فقط گاهی اوقات در طول سریال با زبان آذری تکلم می کنند.

قهرمان داستان هم که کلا لهجه‌اش با دیگران متفاوت است. جلال پس از این که از چنگال مامور شهربانی متواری می شود، به روستایی در اطراف تبریز می رسد که سقف مسجدش دو سال است چکه می کند. یعنی مردم با غیرت و مومن و مذهبی یک از روستاهای آذربایجان که از دیدن یک غریبه‌ی رهگذر در مسجد معذب می شوند، همت تعمیر سقف خانه‌ی خدا را نداشتند و منتظر این جوان بیکار بودند تا از راه برسد و آستین همتش را بالا بزند و سقف مسجد روستایشان را مرمت کند.

متولی مسجد نیز مردی با خدا و زحمتکشی است که در عین حالی که در مزرعه کار می کند، خادم خانه ی خدا نیز هست و صدای خوشی هم دارد و موذن ومکبر اذان و نماز مومین نماز گذار روستایی است. بازیگر این نقش مهران رجبی است که انصافا نقشش را به خوبی ایفا کرده اما کاش وقتی یک شخصیت داستان ادعا می کند صدای خوشی برای اذان گفتن دارد، کارگردان بازیگری را انتخاب کند که هم لهجه ی اهالی آن ده را بداند و هم صدای خوشی داشته باشد که ادعایش را بتواند برای بیننده به اثبات برساند.

ساختن سریال تاریخی که قرار است به بررسی جریانهای منجر به انقلاب بپردازد باید در کنار هنرنمایی کارگردان با دکوپاژ و میزانسنش، از مستندات تاریخی نیز بهره‌مند باشد. سریال جلال به صرف این که یک سریال است و ابتدا و میانه و پایانی دارد شاید نمره ی قبولی بگیرد اما به عنوان سریالی مناسب با دهه‌ی فجر که یادآور جریان‌های انقلاب اسلامی باشد، پخته نیست. کارگردان به زور می‌خواهد شخصیتی که اعتراف می کند از سیاست هیچ نمی‌داند را سیاسی جلوه دهد.

یعنی در طول سالهای پیش از انقلاب در خطه‌ی آذربایجان هیچ مبارزی وجود نداشته که سالها مبارزه کند و نهایتا به پیروزی برسد، تا زندگی‌اش دستمایه‌ی ساخت سریالی برای حسن نجفی باشد؟ باری، کارگردان انگار به زور می‌خواهد به مخاطبش بقبولاند که جلال قهرمان انقلابی ماست که صد البته هیچ کدام از قهرمانان انقلابی شب‌های محرم را در قهوه‌خانه‌ها شرط بندی و با رقبای کلاه مخملی‌شان دوئل نمی‌کردند. روحانیون همواره در صف نخست مبارزات پیش از انقلاب بودند اما در سریال جلال گویا خبری از این قشر تاثیرگذار در روند انقلاب نیست. شخصی هم که متولی مسجد است کاملا بی‌سواد است و فرق بین پیامی که روی دیوار نوشته می‌شود و خط خطی کودکانه را از هم تشخیص نمی‌دهد.

رسانه‌ی ملی با دقت بیشتری می‌تواند آثار بهتری در زمینه های تاریخی به مخاطبان خود ارائه دهد. آثاری که در عین حال هم جنبه‌های تاریخی قوی‌ای داشته باشند و هم به لحاظ هنری گیرا و جذاب باشند.

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها