به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، «در میان چرخ خیاطیهای سفید و بهروز، یک چرخ خیاطی قدیمی خودنمایی میکند؛ چرخی که متعلق به صدیقه خانم است؛ مادر بزرگ مهربانی که برای دوختن ماسک با چرخ خیاطی جهیزیهاش به اینجا آمده است.
صدیقه قهاری 54 سال دارد و داری دو فرزند پسر و سه نوه است؛ یک مادر بزرگ مهربان و دوست داشتنی که سنگ صبور است و ناگفتههای زیادی در سینه دارد. او خیاط نیست و فقط برای کمک آمده است. اما خیاطی جهادی را دوست دارد؛ میگوید:
«خیاطی حرفهای نمیکنم؛ همین ساده دوزی، دوخت و دوز. از وقتی که شنیدم اینجا کار میکنند، دوست داشتم که یک گوشه از کار را افتخار داشته باشم بگیرم. چرخ خیاطی را از خانه آوردهام؛ قدیمی است. راستش جهیزیهام است. فکر کنم سال 61 بود. از آن موقع برای هیات مشکی دوزی میکنم.
با همین چرخ خیاطی برای رزمندهها لباس میدوختم؛ کیسه ماست چکیده و ملافه میدوختم خیلی کارها با این چرخ انجام دادم. آن موقع 17 سالم بود و من پسر کوچکم پیش پدرشوهر و مادر شوهرم بودیم. روزهای خیلی خوبی بود. همه با هم یکدل بودیم. مردها جبهه بودند و زنها در کنار هم کار میکردند. آن موقع نفت نبود. مادر شوهرم صبح که ما خواب بودیم میرفت نفت میگرفت که ما سرما نخوریم.
دوست داشتیم زودتر صبح شود که برویم کمک کنیم مثلا مربا میپختیم. در خانه و حسینیه کار میکردیم. هر جایی که کار بود، ما هم بودیم. دو تا تنور کنار هم بود. خمیر میبردیم، نانها را جمع میکردیم. خشک میکردیم و تو بقچه میگذاشتیم که بار میزدند و میبردند. خیاطی میکردیم و شال و کلاه هم میبافتیم.
موقع کار کردن یاد آن زمان میافتم؛ اینجا یادآور سالهای دفاع مقدس است. گاهی اوقات بغض میکنم و با خودم میگویم من کجا، این کارها کجا، من لیاقت این کارها را ندارم. چه شده من اینجا هستم، حتما از دعای پدر و مادر و نگاه خداوند است.
بعد از دوران دفاع مقدس هم کار هیاتی میکردیم. چون شوهرم عضو هیات امنای مسجد بود؛ با این چرخ خیاطی کارهای مسجد را هم انجام میدادم. البته در مناسبتها سعی میکردم حضور داشته باشم و تا زنده هستم این راه را ادامه خواهم داد.»
منبع: یازدهمین فصلنامه «منهای نفت»
انتهای پیام/ 161