اشاره: عملیات بزرگ آبی - خاکی که در 20 بهمن سال 64 بارمز یا فاطمه الزهرا و با عبور غواصان از آب های اروند انجام گرفت مصداق کوچکی از ناممکن هایی بود که رزمندگان اسلام در سخت ترین شرایط آن را ممکن کردند. با حساسیت ویژه ای که عراق به جزیره فاو داشت هرگونه عملیاتی در این منطقه را غیر ممکن کرده بود از همین رو پشتنوانه اطلاعاتی و انجام مقدمات عملیات بدون درز کوچکترین خبر از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.
از ماه ها قبل کار اطلاعات عملیات برای شناسایی و براورد منطقه عملیات آغاز شد. در این بین باید رفت و آمدها به نحوی کاملا عادی انجام می گیرد تا دشمن متوجه اقدامات نیروهای خودی نشود. از این رو گروه های مختلف اطلاعاتی بدون اطلاع از اینکه عملیاتی در پیش است به کار شناسایی پرداختند از جمله این افرادمحمد جمالیان از نیروهای اطلاعات عملیات است که در زیر متن گفت و گوی خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس با وی را می خوانید.
تیم سه نفره مامور شناسایی اروند
من و دو نفر دیگر از بچه های اطلاعات عملیات قرارگاه کربلا بودیم. مسئولیتمان هم کار بر روی هوا و زمین بود و در کنارش موانع طبیعی و مصنوعی که قرار بود ایجاد شود و یا شده بود را بررسی می کردیم.
اینطور نبود که برای کارمان دوره خاصی دیده باشیم و طبق آن در جبهه انجام وظیفه کنیم. در کل تمام جنگ ما به اینطور بود. اگر قرار بود چیزی تولید شود و به بهره برداری برسد بچه ها با کمترین امکانات و بدون آموزش آن را تولید می کردند. در این عملیات هم باید در رابطه با وضعیت آب اروند اطلاعات به دست می آوردیم. در بحث ساحل ما و دشمن باید همه چی پیش بینی و حساب می شد.
تقریبا 6 ماه جلوتر وارد منطقه شدیم. به هیچ عنوان حرفی ازعملیات زده نشد و مسئولین گفتن یک سری اطلاعات عادی از وضعیت جزر و مد و تردد و خروجی، ورودی آب بهمنشیر و اروند می خواهیم و کار اطلاعاتی آن را به ما سپردند. بعد از مدتی آرام آرام متوجه شدیم عملیاتی در پیش است.
کاملا در این عملیات انسداد اطلاعاتی وجود داشت و برای مرحله اول تنها کار اطلاعاتی با چند نفر شروع شد. همه چیز خیلی حساب شده بود. حتی افرادی که در کار قرار می گرفتند اصلن نمی دانستند چه کاری انجام می دهند.
ورودی آب اروند و خلیج فارس، عمق و سرعت آب و حالت حرکت آب مواردی بود که برای عملیات آن را انجام دادیم و هیچ وقت خاطره آن روزها از ذهنم خارج نمی شود که با وسیله های ابتکاری شروع به کار کردیم و واقعا هم کار مشکل بود. سنگ طرازهای معمولی را به سیم بکسل و پروانه ای بسته بودم و با پیش بینی فاصله ای که از ساحل جدا میشویم و گرفتن ساعت فاصله آب و عمق آن را می سنجیدیم.
معجزه فرار از دست دشمن و تیرهایی که از بغل گوش به خطا می رفت
واقعا یکی از امدادهای غیبی و عالی از طرف خداوند بود که با وجود نداشتن هیچ امکاناتی به نتیجه بسیار خوبی رسیدیم. و موقیعیت های ویژه ای پیش آمد.
هنوز عملیات شروع نشده بود و اوایل کار شناسایی و انجام ماموریت بودیم. یک بار سوار بر قایق های عاشورای دو موتوره بزرگ برای شناسایی رفتیم که یکی از بچه های مشهد گفت صدا میاد جمع کنیم برویم. یکی از بچه ها رفت روی موتور قایق تا بتواند سمت اسکله البکر و منطقه دشمن را ببیند. دید یکی از قایق های عراقی سمت ما می آید. موتور را روشن کردیم و با تمام سرعت حرکت کردیم.
به جرات می توانم بگویم تیرهای دشمن از بغل گوش ما رد می شد. شرایط خطرناکی بود. تمام تلاشمان را کردیم تا به هر نحوی شده خودمان را به آن طرف بهمنشیر برسانیم. حتی قایق دشمن تا دهانه بهمنشیر هم دنبالمان آمد. ولی خداراشکر از دست دشمن فرار کردیم. اگر گیر میوفتادیم ممکن بود عملیات لو برود واقعا می توانم بگویم فرار ما از دست عراقی ها آن روز یک معجزه بود.
انتهای پیام/