گفت‌وگوی دفاع پرس با امیر سرتیپ محمدکریم علیزاده هوشیار

شناسایی محل استقرار کومله و دموکرات با همراهی ابوشریف/ عراقی‌ها چگونه در بستان غافلگیر شدند؟

تعدادی از کُردهای معلم ساکن دیوان دره با ما همکاری می‌کردند. من از طریق آنها اعلام کردم اگر گلوله‌ای از خانه یا محله‌ای شلیک شود، دیوان دره را با توپخانه به خاک می‌کشم و یک گلوله دودانگیز فسفر سفید به وسط شهر شلیک کردم. نیروی دشمن نیز حساب کار دستشان آمد و در نهایت مقاومت نکردند.
کد خبر: ۴۲۷۷۹
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۱:۰۳ - 09March 2015

سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس: سرتیپ کریم هوشیار در سال 1315 در شهر تبریز به دنیا آمد. تا مقطع سیکل در آنجا درس خواند. پس از آن در دبیرستان نظامی نظام تهران، (دانشکده افسری) در تهران استخدام شد. دوره مقدماتی توپخانه رسته ای را طی کرد و سپس به لشکر 45 در مراغه منتقل شد و برای طی دوره عالی رسته توپخانه به اصفهان رفت. از اصفهان به زنجان منتقل شد و مسئولیت گردان 355 توپخانه زنجان را به عهده گرفت و بعد دوره فرماندهی ستاد (دافوس) را طی کرد و در آغاز جنگ، معاون تیپ  2 زرهی شد.

متن زیر گفتوگوی خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس با این فرمانده دوران دفاع مقدس است.

**شما از چه تاریخی فرماندهی تیپ 216 زرهی زنجان را برعهده گرفتید و این تیپ چه نقشی در سرکوب قائله کردستان داشت؟

در سال 1358 به فرماندهی تیپ2 (تیپ 216 زرهی) زنجان منصوب شدم. در اوایل انقلاب که مسائل کردستان و مجاهدین خلق پیش آمد ما یک گروه رزمی (که ترکیبی از واحدهای مختلف است) به فرماندهی شهید سروان غلامرضا مخبری به مهاباد اعزام کردیم. بعدها وضعیتی پیش آمد که دستور رسید کل تیپ برای پاکسازی دیوان درّه حرکت کند. دیوان درّه مرکز استقرار کومله و دمکرات بود. اولین مأموریت ما حرکت کل تیپ به سمت دیوان درّه بود.

البته دام های زیادی برای انهدام تیپ قرار داده بودند. تعدادی از کُردهای معلم ساکن در آنجا با ما همکاری می کردند. من از طریق آنها به مردم دیوان دره اعلام کردم اگر گلوله ای از خانه یا محله ای شلیک شود، دیوان دره را با توپخانه به خاک می کشم. آنها هم جلساتی تشکیل دادند. من یک گلوله ی دودانگیز فسفر سفید به وسط دیوان دره شلیک کردم با شلیک توپ دود انگیز در وسط شهر دیوان دره، نیروی دشمن حساب کار دستشان آمد و در نهایت مقاومت نکردند.

** در آن زمان با ابوشریف (فرمانده سپاه) چگونه تعامل داشتید؟

مردم، شهر را تخلیه کردند و ما وارد عمل شدیم. با فرمانده کل سپاه، آقای ابوشریف محل استقرار کومله و دمکرات را هوایی شناسایی کردیم. کومله ها در گردنه ای نرسیده به دیوان دره به نام گل کوا (نام روستایی است) مستقر بودند. سنگر کنده بودند. تونل زده بودند و منتظر ما بودند. بعضی اوقات اتفاقاتی می افتد که من نامش را الهام و امداد های غیبی می گذارم. کومله ها در پشت گردنه کمین زده بودند، موقعیت طوری بود که فقط با تیر غیر مستقیم توپخانه امکان زدن آنجا بود. من هم چون رسته ام توپخانه هست این امر کمکم کرد. توپ ها را به خط کردم و دستور دادم پشت تپه را بزنند.

مسیری که کومله ها  از منطقه خارج می شدند دیده می شد، تجهیزات آنها بیشتر لندور و مینی بوس بود. سپس ستون را به سمت محل استقرار آنها حرکت دادیم چادر های کوموله ها را به مسلسل بستیم ولی  کسی داخلش نبود. داخل چادر سفره صبحانه پهن بود. کومله ها همه چیز را جا گذاشته بودند و فرار کرده بودند. اگر آنجا را به توپ نمی بستیم  و آنها محل استقرار خودشان را ترک نمی کردند، آنها اجازه می دادند ستون رد شود سپس جاده را می بستند و یک نفر از تیپ باقی نمی ماند. ما با یک تاکتیک های ویژه ای وارد عمل شدیم و دیوان درّه را تسخیر کردیم. همین دام را در گردنه ی خان در مسیر بانه برای تیپ 1 گذاشتند.

ما در دیوان دره مسؤلیت اسکورت واحد ها را هم داشتیم. برای اولین بار، بنای تأمین جاده و پایگاه ها را تیپ 2 زرهی زنجان به فرماندهی من گذاشتند. تیمسار صیادشیرازی با یک ستون می خواست به بانه برود، ماهم مسؤلیت اسکورت آنها را داشتیم. تیپ 1 به سمت بانه حرکت می کند. کومله ها در گردنه ای به نام خان نرسیده به بانه کمین می کنند و به آنها حمله می کنند. گردان  234 سوار زرهی اردبیل، تیپ 1قزوین را همراهی می کرد از آنجایی که گردان سوار زرهی تانک های سبک (تانک های اسکورپیان) داشتند این تانک ها را کومله سوار می شوند و به عراق می برند و بسیاری را شهید می کنند.

** با توجه به اینکه شما قبلاً در آن منطقه مستقر شده بودید و با هلی کوپتر منطقه را شناسایی کرده بودید؛ چرا این افراد به کمین برخوردند؟

من نمی دانم. بالاخره هر فرمانده تدابیر خاص خود را دارد. به نظر من یکی از علل به دام افتادن تیپ 1 حرکت در شب بود البته آنها باید تدبیری می کردند که حداقل هنگام شب از آن منطقه عبور نکنند. تصمیم فرمانده خیلی مؤثر است.

** شما تا چه زمانی در دیوان دره بودید؟ در این مدت چه کارهایی برای سرکوبی کومله و دمکرات ها انجام دادید؟

تا شروع جنگ تحمیلی ما در آنجا بودیم و هدف اصلی تیپ ما پشتیبانی سپاه پاسداران بود. بیشترین عملیات اجرایی از قبیل پاکسازی و خلع سلاح منطقه و تأمین جاده بر عهده ی ما بود. ما در دیوان دره پاسگاه هایی در چند نقطه ایجاد کرده بودیم. محل یکی از آن پاسگاه ها در گردنه ای  به نام ایوان شاه بود. در چند نقطه بعد از بیجار، پایگاه های تأمین جاده و پاکسازی برپا بود. در روز، ما به پشتیبانی سپاه، واحدهایی برای خلع سلاح اعزام می کردیم که تعداد زیادی اسلحه و مهمات جمع آوری می کردند.

** آیا به اهداف پاکسازی و فراری دادن کومله در آن منطقه رسیدید؟

بله، هدف اصلی ما آزاد سازی دیوان دره از دست کومله و ریشه کن کردن ضد انقلاب بود. بعد از پاکسازی منطقه، من به تهران بیسیم زدم و خبر آزادی منطقه را اعلام کردم. به دلیل سختی کار و جو عجیبی که در آن منطقه حاکم بود. باور خروج کومله از منطقه  برایشان سخت بود.

** قائله مهاباد چگونه بود؟

شهرستان مهاباد هم با جریان ضد انقلاب در ارتباط بود. عده ای از کومله و دمکرات ها آنجا پنهان شده بودند. در مهاباد، شهید سروان مخبری برای حفظ وضعیت و جلوگیری از فعالیت های بیشتر کومله ها مستقر شده بود تا ریشه اصلی کومله در دیوان دره کنده شود. در واقع ارتش قصد نداشت که سروان مخبری با یک گروه رزمی کوچک در مهاباد درگیر شود. چون همه از بین می رفتند. سیاست ارتش این بود که از ریشه (دیوان دره) شروع کند و زمانی که به یاری خدا آنجا را تسخیر کردیم، مهاباد خود به خود به دست نیروها  افتاد.

** شما بعد از سرکوب قائله کردستان چه زمانی به تیپ 2 زرهی زنجان برگشتید؟

تاریخ دقیقش در خاطرم نیست اما قبل از شروع جنگ دوباره به زنجان آمدیم.

** چه زمانی به شما ابلاغ شد به سمت منطقه جنوب حرکت کنید؟

حدوداً مهر یا آبان ماه بود. هنگام حرکت تیپ به سمت منطقه، گردان به گردان راهی می شدیم، حاج آقا عزالدین امام جمعه ی وقت برای بدرقه ی تیپ آمده بودند. و دعای خیری هم برایمان کردند. ما به سمت جنوب حرکت کردیم و در دزفول، پشت سد دز مستقر شدیم.

** علت اینکه یک ماه بعد از شروع جنگ به منطقه رسیدید چه بود؟

وقتی که رئیس جمهور وقت (بنی صدر) و مقامات، پس از بازدید از تیپ، آمادگی نیروها را برای رفتن به منطقه تأیید نمودند، دستور اعزام صادر شد و ما منتظر بودیم تا ترابری صورت گیرد به خاطر ازدحام اعزام ترابری و حمل و نقل کارمان سخت شده بود.

** تعداد گردان های تیپ 2  بعد از مستقر شدن در منطقه  چند تا بود؟

تیپ واحد های سازمانی از قبیل گردان 125 پیاده، گردان زرهی و یک گردان توپخانه با عناصر پشتیبانی، واحدهای مانوری، خدمات، مخابرات و بهداری داشت.

** اولین عملیات و مأموریتی که به تیپ ابلاغ شد چه بود؟

آن زمان من تیپ را به فرمانده ی دیگری واگذار کرده بودم و مسؤلیت فرماندهی توپخانه ی لشکری را داشتم.

** زمانی که عملیات نصر در تاریخ پانزدهم دی ماه آغاز شد وقتی که شما مسؤلیت فرماندهی توپخانه ی لشکری را برعهده داشتید عملیات چگونه انجام می شد؟

مأموریت های توپخانه، مأموریت اساسی است. توپخانه در هر عملیاتی پشتیبانی آتش را برعهده دارد. در این عملیات، توپخانه تهیه ی طرح آتش را برعهده داشت. بین جاده ی سوسنگرد تا کرخه، حدود پانزده کیلومتر  فاصله است که آن منطقه را کاملاً با آتش پوشانده بودیم. خیلی موفقیت آمیز بود و پیشرفت خوبی در این عملیات کسب کردیم.

** به قول حضرت آقا لحظه به لحظه ی جنگ خاطره است. یکی از این خاطرات شیرین یا تلخ را برای ما بگویید.

تمام آن هشت سال خاطره است. خاطرات تلخ یکی دو تا نبود. ما در عملیات جای مشخصی نداشتیم. ستاد توپخانه به شکل ساختمان و عمارت نبود. یک چادر به عنوان ستاد برپا می کردیم. ده متر آن طرف تر توپخانه شلیک می کرد و گرد و خاک بر سرمان می ریخت. در عملیات ها من خودم پشت نفربر می نشستم و رانندگی می کردم. تیرهایی به ماشین اصابت می کرد حتی یکی از این تیرهای خطرناک به خود من نمی خورد.

خاطره ای می گویم که من نامش را نصرت الهی می گذارم. در منطقه ای مستقر بودیم. واحدهایی در خط بودند. دشمن تک های موضعی می زد. در آن منطقه از واحدهای ژاندارمری هم بودند که دشمن به این جور موقعیت ها بیشتر تک های موضعی می زد. ما با اطلاعاتی که داشتیم عملیات تهاجمی را آغاز کردیم و توپخانه ها را در جلو قرار دادیم تا واحد های دیگر جلوتر بروند و ما  آنها را پشتیبانی کنیم. در عملیات دفاعی توپخانه در عقب و در عملیات تهاجمی جلو  مستقر می شد این یکی از تاکتیک توپخانه است. ما هم به خاطر عملیات تهاجمی که داشتیم توپخانه را در جلو قرار داده بودیم.

با پاتک هایی که دشمن به ما می زد به دلم افتاد که دشمن در شب احتمال دارد حمله کند. من یک دفعه دستور دادم گردان را به عقب تر انتقال دهند. در عقب رودخانه مانع ورود دشمن بود و اگر دشمن جلو می آمد رودخانه مانع پیشروی آنها می شد. نیروها گفتند: فردا این کار را انجام می دهیم. چه اصراری است که امشب این کار را انجام دهیم و توپخانه را با آن همه تجهیزات سنگین به این طرف رودخانه منتقل کنیم؟ البته نیروها حق داشتند. چون کار بسیار سخت و مشکلی بود. اما از آنجایی که حمله دشمن به دلم  افتاده بود، به ناچار گردان توپخانه را برخلاف آن فرضیه ی تاکتیک جنگی اش، به این طرف رودخانه منتقل کردیم. چشم تان روز بد نبیند نصف شب دشمن حمله کرد درست همان چیزی که من پیش بینی کردم. البته از پیش روی دشمن جلوگیری هم شد. چون گردان توپخانه این طرف رودخانه بود. این تصمیم و عمل باعث نجات کامل یک گردان شد. اگر همان شب گردان توپخانه را به این طرف رودخانه منتقل نمی کردیم حتی یک نفر هم زنده باقی نمی ماند. لطف خدا بود که به من الهام شد این کار را انجام دادم.

خاطره دیگر اینکه من در یک عملیاتی به منطقه منتقل شده بودم. با یک جیپ می رفتم. چند نفر به عنوان همراه و اسکورت همراه من بودند. در جایی ایستاده بودم و منطقه را نگاه می کردم که  یک لحظه توده ای از خاک بر سر من ریخته شد. همراهانم به من خندیدند و گفتند: فلانی گلوله ای به خاکریز اصابت کرد اما عمل نکرد!!! زندگی و مرگ انسان به دست خداست او نگه دارنده ی همه ی انسان ها از خطرهاست.
 
** امیر! شما در آزاد سازی بستان هم شرکت داشتید؟ مسؤلیت شما چه بود و نحوه ی عملیات چگونه بود؟

در بعضی مناطق شن ها به وسیله ی باد جابه جا می شود و تپّه هایی تشکیل می شود. در اصطلاح به این تپّه ها رمل می گویند. این تپّه ها غیر قابل عبور هستند. بستان یکی از همان مناطق است که چنین شرایطی را دارد. یک طرف بستان تپّه های رندی است که غیر قابل عبور هستند. دشمن از آن قسمت جبهه خیالش راحت بود که ایرانی ها در این منطقه نمی توانند کاری کنند و از آنجا عبور کنند. اتفاقاً تعرض از همان منطقه به وسیله ی ما صورت گرفت.

به برکت ایثارگری های برادران پاسدار. به این شکل که پاسداران در تپّه های شنی رمل زده بودند. کم کم غیر محسوس جا باز کرده بودند تا از آنجا وارد شوند که عملیات بستان را انجام دهند. دشمن که فکر چنین کاری را از جانب ما نمی کرد غافلگیر شد و نتوانست مقاومت کند. بستان این گونه فتح شد. البته از طرف دیگر شهید مخبری و نیروهایش هم وارد عمل شده بودند. آنها هم نقش داشتند اما اصل فتح بستان از طریق همین تپّه ها بود که عرض کردم.

خداوند روح شهید سپهبد صیاد شیرازی را شاد کند. هماهنگی کامل سپاه و ارتش را ایشان در دست داشتند. اولین و نزدیک ترین عملیات را شهید صیاد شیرازی هماهنگ کرده بودند. حتی ایشان گروهانی به فرماندهی خودش تشکیل داده بود به نام گروهان شهادت. ایشان در کتاب ناگفته های جنگ از عملیات بانه (گردنه ی خان) تعاریفی کرده که با خواندنش مو به تن آدم سیخ می شود. این که چگونه گیر می افتد، کجا می رود، در وسط بیابان می ماند در بین اشرار و ضد انقلاب ها و... .

** نام عملیات هایی را که شما به عنوان فرمانده ی توپخانه ی لشکری در آنها شرکت داشتید کدام ها بود؟

در مناطق جنوب هر عملیاتی که صورت می گرفت ما در آن شرکت داشتیم. از جمله: طریق القدس، بیت المقدس، فتح المبین و... . حتی اگر لشکر ما به طور مستقیم درگیر نبود، توپخانه ی ما در پشتیبانی سپاه در جنوب فعال بود. حتی در مرحله ی پشتیبانی غیر مستقیم هم بودیم. در توپخانه گلوله هایی داشتیم با چهل و پنج کیلومتر برد.

** از نظر مهمات مشکلی نداشتید؟

از نظر مهمات خیلی با مشکل روبه رو بودیم. توپخانه نیاز به مهمات زیاد دارد. پر مصرف کننده ترین واحد گلوله است. با وضعیتی که در آنجا حاکم بود ما در تحریم به سر می بردیم و به ما مهمات نمی دادند. از طرق مختلف و به شکل واسطه ای مهمات وارد می کردیم و با صرفه جویی زیادی مصرف می کردیم. در کتاب شهید سپهبد صیاد شیرازی (ناگفته های جنگ) ایشان به همین محدودیت مهمات اشاره کرده اند. البته من اصولاً در ذخیره گلوله مهارت داشتم.

** تا چه زمانی در منطقه حضور داشتید و چه زمانی برگشتید؟

من حدوداً تا مهر یا آبان ماه سال 1365 در منطقه بودم. از سال 1365 به آمادگاه مهمات زنجان آمدم. سه سال در آنجا حضور داشتم و در آذر ماه سال 1368 بازنشسته شدم.

** پیشکسوتان و یادگاران دفاع مقدس چگونه در ترویج فرهنگ دفاع مقدس مؤثرند؟

نمونه بارزش همین که الان در خدمت شما هستم. همین روال خوب است. اینکه بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس و مؤسسات مشابه آن واقعاً زحمت می کشند آثار را جمع آوری می کنند، کتابت می کنند برای انتقال. اگر همین روش را با ارگان های مختلف در محل های مربوطه ی خودشان انجام بدهند بسیار پسندیده و شایسته است.

البته رسانه رادیو و تلویزیون در مناسبت های مختلف برنامه ها و مصاحبه هایی ترتیب می دهند که عزیزان پیشکسوت و یادگاران آن دوران می آیند و از وضعیت مشاغل خود، مسؤلیت ها و کارهایی که در جبهه ها انجام می دادند تعریف می کنند. همین که این ناگفته ها به جامعه انتقال داده می شود و مردم آگاهی پیدا می کنند خوب است. شماها بانی این گونه مصاحبه ها و جلسات هستید که مردم حرف هایمان را می شنوند. در غیر این صورت ما ها از یادها رفته بودیم و فقط به عنوان این که مثلاً یک زمانی خدمتی کرده ایم و به جنگ رفته ایم بود.

** برای جوانان و نسل امروزی که جنگ را ندیده اند بگویید.

این کار خوب شما است که آن دوران را به نسل امروزی منتقل می کنید. راهیان نور بهترین کار می تواند باشد برای این انتقال، خصوصاً مسافران راهیان نور اکثراً جوان ها و دانشجویان هستند. مناطق را بازدید می کنند. اگر امکان این باشد که در دانشگاه ها گفته شود، جزء  برنامه ی درسی گنجانده شود، در مدارس و دانشگاه ها با حضور افراد قدیمی و پیشکسوت دفاع مقدس حالت تدریس گونه داشته باشد خوب می شود.

** در مورد انقلاب بگویید. زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد شما کجا بودید و چه مسؤلیتی داشتید؟

هنگام وقوع انقلاب من در دانشکده نظامی بودم. به اصطلاح دوره دافوس می گویند. دانشکده ی فرماندهی ستاد. طبیعتاً شور انقلاب در شهر ها و بین مردم وجود داشت اما من از وضعیت بیرون و حکومت نظامی و مسائل مربوط به آن دور بودم. چون دانشگاه بودم. خیلی برای ما سخت بود که همزمان با انقلاب به عنوان نظامی و ارتشی بودیم و دوره می گذراندیم. ارتش که نفر نبود، کل رژیم ارتش حساب می شد. حتی یادم هست ما با لباس شخصی به دانشکده ی نظامی می رفتیم و داخل دانشگاه برای حضور در کلاس لباس نظامی می پوشیدیم و تحصیل می کردیم.

ما در جریان انقلاب آنچنان حضور نداشتیم و در جزئیات نبودیم تا انقلاب اسلامی پیروز شد. این مطلب را می گویم که خالی از لطف نیست؛ اگر خاطرتان باشد اوایل شروع انقلاب، مسعود رجوی صحبت انحلال ارتش را بیان کرد با این عنوان: ( ارتش ضد خلقی منحل باید گردد) پاسخ امام به این حرف این بود که فرمودند: (ارتش باید حفظ شود) من این حرکت را دید الهی امام خمینی می دانم که ارتش را حفظ فرمود. ایشان دید الهی داشتند. می خواهم این را بگویم که معمولاً در انقلاب های مشابهی که در دنیا اتفاق افتاده، معمولاًجایی برای ارتشی ها نمی گذارند و به آنها اعتماد نمی کنند. حضرت امام خمینی فرمودند: ارتش باید حفظ شود. همان اثرات حفظ ارتش بود که من نوعی به عنوان یک ارتشی در شروع جنگ به مقاومت اولیه علیه دشمن رفتم. در واقع اول ارتش بود که مقاومت اولیه کرد. سپس بسیج و سپاه آمدند.

** شما در اسفند ماه سال 1358 مسؤلیت فرماندهی تیپ را بر عهده گرفتید. با توجه به این که ماهیت یگان زرهی بود و رسته شما توپخانه، توضیح می دهید؟

اشاره خوبی است. در ارتش، افسر غیر رسته ای، در مقام و رتبه ی امیری غیر رسته ای سابقه ندارد. یعنی فرمانده ی تیپ زرهی حتماً باید رسته اش زرهی باشد، رسته ی فرمانده باید با ماهیت یگانی تیپ یکی باشد. افسر با رسته ی پیاده، فرمانده ی تیپ پیاده است و الی آخر تمام رسته ها به همین شکل. اما برای اولین بار بنده را که رسته ی توپخانه داشتم به عنوان فرمانده ی تیپ زرهی منصوب کردند. چون من در تیپ سابقه ی خدمت را داشتم شاید این یکی از دلایل این انتخاب بود. من از سال 1350 در تیپ 216 زرهی زنجان حضور داشتم و فرمانده گردان بودم. پس ازگذراندن دوره ی عالی در اصفهان (مرکز توپخانه) به زنجان آمدم. البته جاهای دیگری هم منتقل شدم. از جمله قزوین ولی بیشتر در تیپ بودم. فرمانده ی گردان بودم، معاون تیپ بودم که ظاهراً بالاخره یک مزایا  و سابقه ی خدمتی بوده که داشتم و بنده را به عنوان فرمانده ی تیپ با شرایط غیر رسته ای منصوب کردند. من یکی از علل این امر را سابقه ی خدمت در تیپ، آشنایی به تیپ و آشنایی با مردم می دانم. اگر یک افسر غیر بومی فرمانده می شد، طبیعتاً اوضاع و شرایط فرق می کرد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها