به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، حجتالاسلام محمدحسن راستگو روحانی شوخ طبع و طنزپردازی بینظیر بود که برای بچههای دهه شصت خاطرههای بسیاری ساخت. سبک تعلیمی این روحانی فقید که عمو راستگوی کودکان دهه شصت و اوایل دهه هفتاد قطعا منحصر بفرد بود و دریغ که تداوم پیدا نکرد.
عمو راستگو چنان لحن شیرینی داشت که نهتنها کودکان که بزرگترها را نیز به خود جذب میکرد. وی بدون آنکه از روایات و احادیث سنگین و دیرفهم استفاده کند با استفاده از شعر کودکان و ضربالمثل و بازی با کلمات و جدول و اشکال فانتزی عمیقترین مفاهیم دینی را به کودکان آموخت.
باید توجه داشت که عمو راستگو وقتی این شیوه را به کار گرفت که غالب برنامههای صدا و سیما در آن سالها خشک و بیروح بودند. نوآوری عمو راستگو در اجرا هنوز مثال زدنی است. اما نگاه کلیشهای به روحانیت مانع از آن شد که وی آنطور که باید دیده شود. همان سالها نیز بسیاری از مذهبیها عمو راستگو را به خاطر اینکه شیوه تدریس او ممکن است اهانت به جایگاه روحانیت تلقی شود مورد انتقاد قرار میدادند.
عمو راستگو به درستی دریافته بود که اگر قرار است جامعه ما به رستگاری برسد و انقلاب و نظام اسلامی برای همیشه بیمه شود باید روی کودکان سرمایهگذاری شود. دریغ که این چهره دوستداشتنی از دست رفت و دریغ بزرگتر اینکه شیوه و سبک و سیاق وی نیز تداوم نیافت.
در کتاب «ذوق لطیف ایرانی» ج۲ «لبخند علما»، «نوشته علی ابوالحسنی» بخشی کوتاه به این روحانی زندهنام اختصاص دارد که در ادامه میخوانید:
«حجتالاسلام حاج شيخ محمد حسن راستگو، از روحانيون خوش محضر و مبتكرى است كه ملت ايران بارها در تلويزيون، شاهد برنامههاى جالب و آموزنده وى بودهاند. او با برنامههاى بسيار جذاب و شيرين خود در سيماى جمهورى اسلامى ايران براى كودكان و نوجوانان ماندگار شد.
يكى از محورهاى عمده بحثها و برنامههاى جناب راستگو براى كودكان را بازى با خطوط و كلمات تشكيل مىدهد: يك كلمه را به صورت خطاطى شده و درشت و شاخص، روى تخته مىكشد و همپاى مباحثى كه به ترتيب مطرح ساخته و توضيحات مفيد اخلاقى و اعتقادى و تاريخى و... كه مىِدهد، آن را به صورت كلمات مختلف در مىآورد و ذهن بيننده را با مفاهيم گوناگون آشنا مىسازد، نظير بازىای كه با ايجاد افزود و كاست در حروفِ كلماتِ حسن، سن، شن، جشن، حس، حواس، وسواس (با تخته پاككن و گچ روى تخته) انجام میدهد و هر تغيير را نيز زمينه جعل يك تعبير، آموزش يك مطلب و القاء يك نصيحت مىکند.
مثلاً روي تخته مینويسد: حسن، و توضيح ميدهد: «امام دوم شيعيان امام حسن عليه السلام بود كه متأسفانه مثل خيلى از امامان ما، هنگام رحلت، [در اينجا، روي تخته، حرف «حاء» را از ابتداي كلمه حسن پاك كرده آن را به سن تبديل ميكند و همزمان با اين كار، توضيحات خود را ادامه ميدهد:] سنّ زيادى نداشت و دست جور و ستم بنى اميه، او را مسموم و شهيد ساخت. [در اينجا، با تبديل سينِ «سن» به شين در روي تخته، آن را به كلمه شن تغيير داده و همزمان ميافزايد:
«عمر انسان مثل شن مىماند كه در مشت خود بگيريم و بفشاريم، تدريجا از ميان انگشتان بيرون مىآيد تا تمام مىشود. مهم اين است كه در عمر محدود خويش، چگونه زندگى كنيم و مثلاً خشن [افزودن خاء به شن و تبديل آن به خشن، در روي تخته] و بداخلاق نباشيم. اخلاق نيكو هم به آسانى به دست نمىآيد و نياز به تعليم و تمرين و رياضت دارد و يادتان باشد كه اصلاح اخلاق آن قدر اهميت دارد كه اگر كسى به آن موفق شود [در اينجا، با افزودن كلمه ج به شن، آن را به «جشن» مبدّل ساخته و جملة پيشين خود را كامل ميكند:] حقيقتاً بايد جشن بگيرد.
تنها با اخلاق نيكو است كه آدم مىتواند [در اينجا جشن را با حذف نقطه ج و نيز نون آخرِ آن، به كلمة حس تبديل ميكند] حسّ خوبى در زندگى و از زندگى داشته باشد. انسان بايد از همه حواسّ خود [حس را به حواس تغيير ميدهد] استفاده كند و مراقب اوضاع پيرامون خود باشد، و البته مواظب باشد كه احتياطها به حد وسواس [با حذف «حاء» حواس، و نوشتن «وس» به جاي آن، حواس را به وسواس تبديل ميكند] نيانجامد، كه خداوند از شخص وسواسي بسيار بدش میآيد و...
آقاى راستگو طبعى بسيار شوخ داشته و مضمونتراشِ زبردستى است. به ياد دارم كه در سالهاى آخر عمر رژيم طاغوتى (پهلوى) يكى از دوستان نقل كرد: از روى پل آهنچى قم (روبروى حرم حضرت معصومه عليها السلام) عبور میكردم، به آقاى راستگو برخوردم. مرا كه ديد، به سرعت جلو آمد و با حالتى خاص ـ كه گويى بسيار نگران و اندوهگين است ـ يواشكى به من گفت: فلاني! اوضاع خيلى بد شده و شاه، دستور اكيد داده كه همه تفسيرهاى قرآن را جمع كنند! و همزمان با ذكر اين جمله، سريعاً دست برد و كتاب «تفسير نِمونه» (به قلم جمعى از نويسندگان فاضل حوزه علميه قم در تفسير قرآن كريم) را از زير عبا بيرون كشيد و در حالى كه روى عنوان كتاب: «تفسير نمونه» انگشت نهاده بود، گفت:
ـ ايناهاش! گفتهاند كه: «تفسير، نَمونه!»
كه شليك خنده دوستم، از اين بازى ماهرانه او با كلمه «نمونه»، بىاختيار بلند شده بود!»
انتهای پیام/ 161