دلنوشته‌هایی برای سردار/ ما سردار «سلیمانی» خودمان هستیم

ما باید هر کدام در زندگی یک سردار حاج قاسم سلیمانی را الگوی خودمون قرار دهیم و هر کدام سردار سلیمانی زندگی خودمان باشیم تا جان در بدن هست راهت ادامه دارد.
کد خبر: ۴۳۵۱۵۴
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۹ - ۲۱:۳۱ - 02January 2021

شهادت تنها چیزی بود که لایق و شایسته سردار حاج «قاسم سلیمانی» بودبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت اولین سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» دلنوشته‌هایی از سربازان امام خامنه‌ای (مدظله العالی) از شهر رویان به دفتر خبرگزاری دفاع مقدس ارسال شده است.

نوشته‌هایی برآمده از دل‌هایی پاک و خداجو، دل‌های کوچکی که حاج قاسم را به خوبی و زیبایی شناخت و توصیف این مرد آسمانی را در جان کلمات ریخت و به سمت عشق به پرواز درآورد. آنچه در ادامه می‌آید دلنوشته‌های حماسی از جمعی از فرزندان این انقلاب است که با هم می‌خوانیم.

«ضحا رنجبر» ۱۱ ساله:

بسم الله الرحمن الرحیم 

این دلنوشته را تقدیم می‌کنم به حاج قاسم سلیمانی

شهادتت مبارک‌ ای مرد بزرگ. تو قلب بسیار بزرگی داشتی که این همه شجاعت از خود بخرج دادی

حاج قاسم سلیمانی مثل یک دیوار بزرگ بود که جلوی دشمنان را می‌گرفت که تجاوز نکنند به خاک ما

تو سردار کشور ایران بودی، تو سردار دل‌های مردم ایران بودی، تو سردار قلب مردم بودی، تو نامت قاسم بود، اما رسم عباس را پیش گرفته بودی رسم حسین را در پیشه گرفته بودی.

تو در برابر زور کوتاه نیامدی، تو در برابر دشمنان ساکت نبودی و چقدر چنین انسانی می‌تواند والامقام باشد. شهادتت را تبریک می‌گویم سردار دل مردم ایران حاج قاسم سلیمانی!

ما باید هر کدام در زندگی یک سردار حاج قاسم سلیمانی را الگوی خودمون قرار دهیم و هر کدام سردار سلیمانی زندگی خودمون باشیم تا جان در بدن هست راهت ادامه دارد.

«محدثه درزی» ۱۷ ساله:

شهادت بی‌گمان تنها چیزی بود که لایق و شایسته سردار حاج «قاسم سلیمانی» بود. کسی که حتی نامش هم لرزه به جان دشمن می‌انداخت.

باید با صدایی بلند و رسا به همه جهانیان اذعان داشت که ما در بستر خوابی ناز فروغلطیده بودیم که سردار دل‌ها از میان ما رفت.

سردارم شهادتتان از درون، خیمه‌سوزان من بود و تمام وجودم یکی‌یکی از درون می‌سوخت و روی هم فرو می‌ریخت، اما وقتی عظمت حضور مردم را دیدم که چه باشکوه و با عزت و با تمام وجود برای‌تان به میدان آمدند، دلم کمی آرام گرفت.

همیشه می‌گفتید عزت دست خداست و بدانید اگر گمنام‌ترین هم باشید، ولی نیت شما یاری مردم باشد، می‌بینید خداوند چقدر با عزت و عظمت شما را در آغوش می‌گیرد.

می‌دانم راز آن چهره نورانی‌تان را و آن همه عزت و عظمت‌تان فقط در نماز‌های نافله و گریه‌های شبانه و گرسنگی در بیابان‌ها و گرمای صحرا‌ها و آن همه خطر را به جان خریدن نبود. بلکه شما جان و مال و دنیا و آخرت‌تان را با خداوند متعال، فاطمه زهرا (س) و عمه سادات (س) معامله کردید.

آن روز که رسم «کلنا عباسک یا زینب» را نوشتید، این نوشته وِرد زبان همه عالم شد.

«بعد از تو دشت سوخت و باران نگرفت، زندگی بر هیچکس آسان نگرفت»

ساعت یک‌و بیست دقیقه بامداد

«معصومه پورمفیدی» ۱۲ساله:

بسم الله قاصم الجبارین

تو از افلاک بودی نه در خط املاک...

اهل همت بودی نه اهل صحبت

مرد عمل بودی نه مرد شعار...

دارای مقام بودی نه صاحب عنوان و مقام

خوشا به حالت که یار نظام بودی نه مثل ما‌ها بار نظام

تو سرباز ایران بودی نه سربار ایران

تو به انتظار ایستاده بودی نه به انتطار نشسته

تو سوار بر تانک بودی نه سرمایه‌دار بانک

تو یار مردم بودی و در مشکلات همیشه پشت مردم بودی

هرجا که عازم بودی حتما آنجا لازم بودی

چه در اهواز چه حلب چه بغداد و چه دمشق و یا اردبیل و...

و در آخر در سرزمین عراق به شهادت رسیدی

بدن مطهرت هم باز به زیارت رفت کربلا، کاظمین، نجف، قم، مشهد و آن وقت در خاک آرام خواهی گرفت تا برافلاک قدم بگذاری

سردار شهادتت مبارک

«مبینا کاویانپور» ۱۵ ساله:

به نام خدا

وقتی که از بین ما رفتی غم تمام عالم را در برگرفت.

ظلمت و تاریکی بین ما به وجود آمد

مردم در زیر ماسک و دستکش پنهان می‌شوند

عزرائیل هر لحظه به ما نزدیک‌تر می‌شود و جان با ارزش‌مان را تهدید می‌کند.

فکر کنم این عالم با وجود تو بابرکت بود، با وجود تو این دنیا، دنیا بود

دشمن آنقدر از تو ترس داشت که تو را نیست و نابود کرد

به گمان خوش از بین رفتی.

اما بلعکس

تو جاویدتر شدی، در دل مردم زنده‌تر شدی قاسم‌های زیادی به وجود آمدند و برای دشمن تهدید شدند.

دشمن زور و توان مقابله با تو را نداشت و از راه دور تو را به شهادت رساند.

نگاهت، ابهتت راه رفتنت لرزه بر اندام دشمن می‌انداخت

می‌گویند در زمانی کودکی بود که هر گلی را که به هر رزمنده‌ای می‌داد

آن رزمنده به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت می‌رسید

رزمنده‌ها همه مشتاق و تشنه شهادت دستان خود را به سوی آن کودک می‌گشودند

و محمد حسین هم آن کودک گل به دست از بین آن همه مردم و لشکر گل پر پر شده را به تو داد.

تو روح و قلبت آسمانی بود و جایگاهت در زمین معنایی نداشت.

می‌گویند شهدا بر ما انسان‌های زمینی شاهد و گواه هستند یعنی تو ما را می‌بینی، می‌بینی که در فراق تو بی‌تابیم.

می‌بینی که چگونه در غم هجرانت دیوانه‌ایم، اما ما مقاومیم، ما استواریم.

چون تو زنده‌ای.

چون شهدا زنده هستند

ما قوی هستیم، چون سید علی خامنه‌ای را داریم.

«معصومه مشایخی» ۱۳ ساله:

به نام خدا

دلنوشته‌ای به سردار سلیمانی

سلام سردار! شهادتت مبارک

راستش ایران بدون تو تنهاست سردار. خوشحالم که اسم و نام تو لزره به تن دشمن می‌اندازد سردار.

دشمن حتما شکست خود را از پیش خورده و من از این موضوع خوشحالم سردار

 شاید ما بتوانیم غم دوریت را تحمل کنیم، ولی رهبرمان نه سردار

رهبرمان را دریاب سردار

او چگونه غم دوریت را تحمل کند؟ همش این جمله را تکرار می‌کنم  که دوران بزن و دررو تمام شده

زدی می‌خوری

دشمن خیلی جسارت کرده که سردار عزیز ایران را مورد هدف قرار داده است یعنی جوانان را مورد هدف قرار داد.

بخشی از سخن سپهد شهید حاج قاسم سلیمانی

آقای ترامپ قمازباز! این جنگ را شما شروع کردی پایانش را ما ترسیم می‌کنیم.

من و سپاه قدس جلوی شما را می‌گیریم

«سیده مهدیه حسینی» ۱۴ ساله:

ما ملت امام حسینیم...

این جمله زِ کیست...

یک فرشته...   یک شهید... یک مهربان...

یا یک قهرمان ایرانی...

بلی تمامی این نام و صفت‌ها درست است

اما....

اما آن کیست! که ۴۰ سال خدمت کرد و  در حالی که «سردار دل‌های آدم و عالم است» خود را تنها یک سرباز نامید.

سرباز ولایت...

سردار، سپهبد، سرلشکر

پدر، علمدار

شهید حاج قاسم سلیمانی ما را دریاب...

 چه در این دنیا چه در آن دنیا

دریاب و ما را در راه اسلام یاری کن

در راهی که جان‌های زیادی فدا شد

در راهی که صادقانه خدمت کردی

و ‌ای کاش بتوانیم راهت را ادامه دهیم

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها