گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: رفتن حاج قاسم تمام دلها را سوزاند. چقدر این جمله برایم آشنا بود. انگار در گذشته آن را شنیده بودم... جرقه ای در ذهنم زده شد. درست است، این جمله را خود حاج قاسم در فراق حبیبش بارها تکرار کرد، «احمد، آتشی زد همه را...» در همان مستند «حاج احمد کاظمی به روایت حاج قاسم سلیمانی!» شنیده بودم. با حالی منقلب، بار دیگر با گوش جان، دل میسپارم برای شنیدن این روایت. چراکه آن روز صحبتهای یک رفیق را درباره ی دوست شهیدش دنبال میکردم و امروز حرفهای یک شهید را پیرامون رفیق شهیدش...
«ما با احمد خیلی رفیق بودیم. نمیدانم احمد من را بیشتر دوست داشت، یا من احمد را. همیشه در ذهنم بود که ای کاش یک جوری به احمد ثابت کنم که چقدر دوستش دارم. شاید بهترین چیزی که میتواند این را ثابت کند، هدیه دادن یکی به احمد، از هر چیزی در دنیا باشد که دو تا از آن دارم. احمد تداعی کننده همه زندگی برای من بود. تداعی کننده هرچیزی که با آن خوش بودم. احمد یادگار همه یادگاریهایم بود. یادگار همه دلبستگیهایم. یادگار بهترین دوران عمرم. احمد اینگونه بود برای ما. احمد با رفتنش همه ما را آتش زد....
مدتها از جنگ گذشته بود، دلخوش به همدیگر بودیم. قوت قلب معنوی بودیم برای هم. من همیشه به احمد میگفتم، الهی دردت بخورد به سرم. دورت بگردم. دلم میخواهد همه عمرم را بدهم، اما یک بار دیگر صدایت را بشنوم... احمد آتش زد همه ما را... به او حسودی میکنم... از خدا میخواهم من را به او ملحق کند... برای احمد مینویسم، که من را تنها نگذارد.»
اشک امانم نمیدهد. با خود عهد میبندم معنای حقیقی رفاقت را از شهدا فرا بگیرم. نه تنها معنای رفاقت را بلکه مسیر زندگی را. این را از حاج قاسم آموختم آنجا که میگفت، «اگر میخواهید به عمر و خدمت خود ظلم نکرده باشیم، ما راهی جز اینکه شهید زنده باشیم، نداریم. اگر ما دنبال شهادت هستیم، باید مصداق آن تعبیر شهید بزرگ، شهید احمد کاظمی باشیم: کاری کنید وقتی شما را ملاقات میکنند، احساس کنند یک شهید را ملاقات میکنند!»
حاج قاسم مرد عمل بود. مرد میدان بود. او مسیری را نشانمان داد که خودش آن را میپیمود و من به حقیقت سخنانش زمانی پی بردم که پس از شهادت او پای صحبتهای یادگار بهترین دوستش نشستم. روایتهای فرزند شهید کاظمی از عمو قاسم، من را دوباره به حرفهای حاج قاسم برد، «احمد شاه کلید فتوحات بود. با تدبیر ترین فرمانده ما در جنگ بود. او در طراحی، تیزبینی، دوراندیشی و استفاده از فرصت بی نظیر بود. ادب احمد همتا نداشت. رئوف بود، رئوفتی که با کار نظامی سنخیت ندارد. هر قدمی که برمیداشت نگاه میکرد، آیا خدا خوشش میآید و برای خدا هست یا نه... تا روزی که احمد شهید شد، هیچ ساعتی نبود که با حسرت از جاماندگی از رفقای شهیدش سخن نگوید. جمعی که احمد آنجا حضور داشت، صفای دیگری داشت...» چقدر وصف «محمدسعید کاظمی» از حاج «قاسم سلیمانی» شبیه وصف عمو از پدر بود... این حقیقت تنها یک معنی میدهد... برای شهید شدن ما راهی جز اینکه شهید زنده باشیم، نداریم.
در ادامه به مناسبت تلاقی پانزدهمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج «احمد کاظمی» با اولین سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» بخش دوم گفتوگوی خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس با «محمدسعید کاظمی» فرزند شهید کاظمی بزرگوار را میخوانید.
دفاعپرس: تقارن تاریخ شهادت حاج احمد و حاج قاسم گویای چه سری است؟
وقتی بابا به شهادت رسید، حاج قاسم میگفت «من سالگرد احمد را نمیبینم و پیش از ۱۹ دی به شهادت میرسم!» من و برادرم تا سالروز شهادت پدر نگران حاج قاسم بودیم. حرفش برایمان سند بود و فراقش سخت... ۱۹ دی ۱۳۸۵ هر دو خوشحال بودیم که هرچند یکسال بسیار سخت دور از بابا را گذراندیم؛ اما حاج قاسم به شهادت نرسیده است. نمیدانستیم خدا ۱۴ سال دیگر او را به ملت ایران هدیه میکند تا در نیروی قدس شکوفا شود و درست یک هفته پیش از سالگرد شهادت بابا، ثمره سالها دلاوری و مجاهدتش را دریافت کند. آن هم با چه تعبیر دقیقی... چه نشانه ای... چه گفتاری... چه شهادتی... شهادتش پیش از سالگرد شهادت بابا... در همان ماه سرد زمستانی...
دفاعپرس: از رابطه شهید کاظمی با شهید سلیمانی بگویید؟
من خیلی به این موضوع فکر میکنم، به روزهایی که پدرم و حاج قاسم با هم خلوت میکردند و دوست نداشتند هیچکس خلوتشان را از آنها بگیرد.
پدر و عمو حرفهایشان پیرامون دستیابی به یک گنج بود. گنجی که رفقای شهیدشان به آن دست پیدا کرده و این دو جا مانده بودند و نگران از فردایشان سخن میگفتند که آیا آنها نیز به آن گنج دست پیدا میکنند؟!ا گنجی که به تعبیر من در دی سال ۱۳۸۴ یک قطعه از آن فتح شد و یک قطعه اش به یادگار ماند تا دی سال ۱۳۹۸ به وصال دوست برسد.
اینکه حقیقتا میان پدر و عمو چه میگذشت را گمان میکنم باید صبر کنیم شاید در آن دنیای حقیقی، حرفهای زیباتری داشته باشند که برایمان تعریف کنند.
دفاعپرس: از بی قراریهای سردار سلیمانی در فراق حبیبش بگویید...
شاید پدر و عمو عهد بسته بودند که با همدیگر پرواز کنند؛ اما عمو مانده بود... شاید درد همیشگی سالهای دفاع مقدس، همان جا ماندن را میگویم، باز برایش زنده شده بود... شاید احساس تنهایی میکرد... نمیدانم چه اندوهی بود؛ اما هر چه بود، بعد از بابا، او دیگر آرام نگرفت. هر سال که از شهادت بابا میگذشت، گریههای عمو شدیدتر میشد. انگار بابا دوباره از نو شهید شده است. اما عمو هم تاب نیاورد. ۱۴ سال این داغ فراق را، گوهر شهادت را به دل پروراند تا نهایتا یک هفته مانده به سالگرد پرواز بابا، عمو هم به او پیوست.
دفاعپرس: از حاج قاسم چه آموختید؟
هنگام شهادت بابا، ۱۵ سال بیشتر نداشتم. در یکی از مراسمهای خصوصیتر، یکی از حضار، شبههای پیرامون حضرت آقا مطرح کرد. من که از او کوچکتر بودم، محکم ایستادم و با استدلال پاسخش را دادم. بعد از مراسم، حاج قاسم آرام به من گفت، «همیشه همینطوری از حضرت آقا دفاع کن!» هنوز هم صدای او در گوشم میپیچد.
دفاعپرس: به عنوان حسن ختام برایمان بگویید که ما برای حاج قاسم شدن، حاج احمد شدن چه کاری باید انجام دهیم؟
من برای پاسخ به این سوال از صحبت دو عزیز وام میگیرم. حضرت آقا و سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی. حضرت آقا میان صحبتهایشان این مضمون را اشاره میکنند که هرکجا هستید، آنجا را مرکز دنیا و عالم بدانید! من گمان میکنم این راهکار بسیار کارگشاست. اینکه هر کجا هستیم، کم نگذاریم و برای رضای خدا کار کنیم. اینکه در پی بالا رفتن به هر قیمتی نباشیم، بلکه در همان نقطهای که هستیم مهم است که بهترین باشیم. یعنی تلاشمان را بکنیم، اگر لایق باشیم و خدا بخواهد، پیشرفت میکنیم.
هرچند در بسیاری از امتحانات از این واقعیت غفلت میکنیم و شیطان هم تلاش میکند تا گمان کنیم برای خدمت، سودای بالارفتن داریم. همینطور حاج قاسم در نامهای که برای من نوشتند، تاکید میکنند، «همیشه برای مسیری که قصد داری حرکت کنی، سه سوال از خودت بپرس: من کجا میخواهم بروم. چرا میخواهم بروم و چطوری میخواهم بروم؟!» شناخت مسیر و هدف، دو مساله حائز اهمیت است. اینکه بدانیم در نقطه ای که قرار داریم و مقصدی که میخواهیم برویم، چه فایدهای برای مردم داریم؟! چه فایدهای برا خودمان؟! چه فایدهای برای کشورمان؟! چه فایده ای برای دینمان؟! وقتی جایگاهمان را، هدفمان را بشناسیم، به تعبیر حضرت آقا از آن لحظه آن نقطه را مرکز عالم میدانیم.
هرچند ناگفته نماند که درد فراق، درد جانگدازی است؛ اما خون عزیزانمان سبب پیشرفت نظام و کشورمان میشود. اگر همه از شهدا الگوبرداری کنیم و فراموش نکنیم که عزیزانمان را چطور از ما گرفتند.
انتهای پیام/ 711