به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، محمد امین توکلیزاده از مدیران سابق صدا وسیما و از فعالین فرهنگی _ رسانهای به مناسبت درگذشت ام شهیدین زبیده توکلینژاد مادر شهیدان سنگبر، دلنوشتهای را به او تقدیم کرد.
متن این دلنوشته به شرح زیر است:
«اگر هاجر خواهرم بود حتما برای «دده زبیده» متنی فاخر و زیبا مینوشت و حالا من ماندهام و واژگانی که قدرت به خدمت کشیدن آنها را ندارد.
«دده زبیده» دختر عموی پدربزرگ و مادر بزرگ ما بود واز دوطرف با ما نسبت داشت لذا ایشان را عمه صدا میکردیم و پدر و مادرمان همیشه او را «دده» صدا میکردند. «دده» در فرهنگ دهخدا خواهر معنی شده است. برخاسته از حسی عمیق از دوست داشتن و نهایت احترام و عاطفه، برای وصف بانوان جنوبی که دارای جایگاه ویژه نزد خاندان خود هستند.
«دده زبیده» شیر زنی بود که نامش با استقامت و صبر عجین شده بود. او و همسرش عمو عیدی، عمودهای خیمه دلسوزی و خون گرمی، استقامت و ایثار ودر صف اول کمک به دیگران بودند.
وقتی غلامرضا شهید شد من کوچک بودم، ولی از شهید حمیدرضا در خیالم هنوز تصاویری راه میرود. جوانی که معنویت و معصومیت در چهره نورانیش جاذبهای وصف ناشدنی پدید آورده بود. همه بعد از شهادت غلامرضا مخالف تداوم حضور او در جبهه بودند، ولی او انتخاب خودش را کرده بود.
عمو عیدی و دده زبیده و خانواده لبریز از عاطفه و خون گرمی آنها محور تمام شادیها و غمهای فامیل و اهل محل بودند. برای همین دلسوزیها بود که همه نه دوست دار که به این خانواده عشق میورزیدند.
داغ جوان برای همه سخت است، ولی برای این خانواده پر عاطفه مهربان و دلبسته سختتر بود. هنوز آن روز و شبهای سخت را فراموش نمیکنم. همه میرفتیم تا تسلای دل این پدر و مادر باشیم، ولی در برابر این کوههای صبر و استقامت که میایستادی میفهمیدی چقدر کوچک هستی.
در یکی از سفرهای رهبر انقلاب به اهواز صف طولانی در انتظار ملاقات با ایشان تشکیل شده بود. همین طور که میرفتم تا آخر این میعادگاه عاشقی را پیدا کنم نزدیکی مسجدجوادالائمه عمو عیدی را دیدم. رفتم، احوال پرس شدم و دست ایشان را بوسیدم. گفتم عموجان صف خیلی طولانی است نوبت به شما نمیرسد شما با این سن و سال خسته میشوید. دستش را در جیب پیراهنش کرد و چند عکس درآورد تا نشانم دهد، عکسها را قبلا دیده بودم، ولی همیشه در ذهنم این بود خدانکند این عکسها را عمو و عمه ببینند. عکسهای شهید غلامرضا و شهید حمیدرضا بود. پیکرهای سوخته و تکه تکه شده دو جوان رشید و دلربا و حالا عکسهای جگر گوشههایش را در دست گرفته بود. دستهایش میلرزید، ولی صدایش محکم بود گفت آمدهام این عکسها را به آقای خامنهای نشان بدهم، اشکهایش جاری شد و ادامه داد: آمدهام بگویم غلام و حمید را دادم اگر نیاز باشد خودم هم برای انقلاب جانم را میدهم...
خانواده سنگبر محبوب مردم شهرهای اهواز و آبادان هستند. مردم هیچ وقت مرام دلسوزی و مهربانی این خانواده شهید را فراموش نمیکنند و چقدر زیباست که آسمانی شدن ام شهیدین زبیده توکلینژاد، قرین به سالروز وفات حضرت ام النبین شده است. تمامی مادران شهدای ما راه حضرت ام النبین را طی کردهاند و خواهند کرد و امشب در غم فقدان این بانوی مومنه متوسل به حضرت ام البنین میشویم و از او طلب میکنیم که واسطه فیض الهی شوند و امشب این فقیده را بر سر سفره اهل بیت میهمان نمایند و به بیت شریف، صبور و مقاوم سنگبر تسلیت عرض میکنم و از درگاه الهی برای ایشان صبر و اجر جمیل تمنا دارم.»
منبع: فارس
انتهای پیام/ 112