به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، کتاب «آن مرد با باران میآید»، نوشتۀ وجیهه سامانی مخاطب هدفش نوجوانان هستند؛ مخاطبی که هم پر از سؤال است و هم داستاننوشتن مناسب ذائقۀ او کار تقریباً سختی است؛ نوجوانهایی که در کتابهای درسی با وقایع سالهای وقوع انقلاب تا حدودی آشنا هستند؛ اما خواندن کتابهای درسی، مخصوصاً اگر صرفاً بهخاطر نمره باشد، تأثیر چندانی ندارد. روایت از دل ماجرا، آن هم از زبان یک نوجوان که در بطن ماجرا بوده همراه با هیجانات دوران نوجوانی، قطعاً تأثیر بیشتری خواهد داشت و باعث همذاتپنداری مضاعف خواهد شد.
راوی کتاب «آن مرد با باران میآید» نوجوانی دوازدهساله به نام بهزاد است. بهروز، برادر بزرگ بهزاد، یک مبارز انقلابی است که با وجود مخالفتهای پدر، دست از مبارزه برنمیدارد. بهزاد بهدلیل سختگیریهای پدر، خیلی با جریانات سیاسی آشنا نیست و تا حدود زیادی در بیخبری به سر میبرد؛ اما کمکم بهکمک برادرش و دو نفر از دوستان خودش، با جریان انقلاب همراه میشود. بیخبری راوی یکی از تمهیدات نویسنده است که با سؤال و جوابها و کنجکاویهایش، به سؤالات نسل نوجوان امروز پاسخ بگوید. «کاپیتولاسیون یه قانونیه که آمریکاییا سال ۳۴ برای خودشون وضع کردن؛ اینکه اگه یکی از اتباعشون، حالا فرق نمیکنه زن، مرد، بچه، حتی سگشون، از روی فهم و عمد یا غیرعمد و حتی تو حالت مستی، مرتکب هر خطا و جرمی بشن، مثلاً بزنن چشموچال یکی رو کور کنن، یا حتی بزنن آدم بکشن، دادگاههای ایران حق رسیدگی به جرم و جنایت اونا رو ندارن و باید تو مملکت خرابشدۀ خودشون محاکمه بشن؛ اما اگه یه ایرانی تو آمریکا مرتکب کوچکترین خطایی شد، همون جا باید مجازات بشه.»
نویسنده ضمن دادن اطلاعات سیاسی و تاریخی، همراه با شخصیت اصلی و راوی داستان روند اتفاقات را نیز روایت میکند؛ اتفاقاتی که راوی و دیگران در آن سهم دارند. «آره. بابام واسهم خوند. آیتالله خمینی بیستوسوم مهر رو که چهلم شهدای میدون ژاله است، عزای عمومی اعلام کرده. باید همه خبردار بشن.» «شاه کیلو چنده پدر من؟! از یه جنازه که نباید ترسید. این دیگه آخر بازیه. وقتی با نیروی نظامی میان رودرروی مردم، میریزن میدون ژاله رو به خاک و خون میکشن، مردمو توی سینما زنده زنده جزغاله میکنن، تو کرمان میریزن مسجد و قرآن آتیش میزنن، این یعنی که رژیم داره نفسای آخرش رو میکشه.»
همچنین نویسنده برای روایت داستان زمان مضارع را انتخاب کرده؛ بهطوری که مخاطب لحظهبهلحظه همراه راوی است و حتی ممکن است نگران راوی هم بشود. انتخاب این زمان برای روایت، بیشتر در مواقعی به کار میآید که سرنوشت راوی مشخص نباشد. اگر داستان بهصورت ماضی روایت شود، به مخاطب حس آسودگی دست میدهد که راوی سلامت است و با آسودگی خیال در حال داستانگویی است؛ اما با این شیوه هم همراهی مخاطب را به دست میآورد، هم به حس تعلیق و دلشوره دامن میزند؛ چون ممکن است راوی دچار یک حادثه بشود. البته از آنجایی که دنیای نوجوانی دنیای احساسات است و دنیای پایانهای خوش، نویسنده هم راوی را تا پایان داستان حفظ کرده، هم عزیزان راوی را. اما چون شهادت و اسارت از مفاهیم اصلی هر مبارزهای است، نویسنده هم شهادت را به تصویر کشیده و هم اسارت را؛ شهادت برای شخصی که وابستگی عاطفی کمتری با راوی دارد و اسارت یا همان دستگیری توسط ساواک، نصیب برادر راوی میشود؛ اسارتی که نوید آزادی را بههمراه دارد.
واردشدن نوجوانان به دنیای مبارزه، البته مبارزۀ محدود به سنشان همچون شعارنویسی، پخش اعلامیه و شرکت در تظاهرات، حس ماجراجویی داستان را بالا برده. اما مهمترین هدف این کتاب شاید استحاله باشد؛ استحالۀ راوی و پدر محافظهکار او. بهزاد بهمرور زمان هم از نظر عقلی رشد میکند و هم جرئت و جسارت بیشتری پیدا میکند. پدر نیز بهمرور زمان، خصوصاً بعد از دستگیری پسرش، با جریان مبارزه همراه میشود. شاید به نظر برسد که کتاب با پیروزی انقلاب به پایان میرسد؛ اما اینطور نیست. فرار شاه نقطۀ پایان کتاب است. کتاب با پیروزی به پایان نمیرسد؛ بلکه با امید پیروزی به پایان میرسد. لحظۀ امید، لحظۀ شکفتن است.
گفتنی است سومین دورۀ پویش کتابخوانی کتاب شارژ با محوریت کتاب «آن مرد با باران میآید» که از ۱۲بهمن ۱۳۹۹ آغاز شده تا اردیبهشتماه ۱۴۰۰ در سراسر کشور ادامه دارد و مخاطبان برای تهیۀ این کتاب میتوانند به کتابفروشیهای معتبر مراجعه نمایند و یا عدد ۳ را به ۵۰۰۰۵۴۶۰ ارسال نمایند. این دوره از پویش با همکاری انتشارات کتابستان معرفت، مرکز رسانهای شیرازه و مؤسسۀ خانۀ کتاب و ادبیات ایران برگزار میشود و بیش از ۲۰۰ میلیون ریال به برگزیدگان اهدا خواهد شد.
انتهای پیام/ ۱۲۱