بخش اول/ در گفت‌وگو با همسر شهید مدافع حرم «موسی رجبی» مطرح شد؛

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی»

همسر شهید رجبی گفت: احترام به پدر و مادر و بوسیدن دست آنان از بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید رجبی بود. او همواره می‌گفت «احترام به پدر و مادر سبب گشایش امور می‌شود و با دعای خیر آن‌هاست که به هر آن‌چه می‌خواهیم، دست پیدا می‌کنیم.»
کد خبر: ۴۴۸۸۱۶
تاریخ انتشار: ۰۷ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۴:۱۵ - 27March 2021

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: کتاب‌های اساطیر را ورق می‌زنم، به دنبال برگی، سطری، کلامی، که فرزندانم را با مفهوم و معنای حقیقی دلیری و مردانگی آشنا کند؛ اما نمی‌یابم. نه این که نباشد، هست، اسطوره‌ها داریم، قهرمان‌ها داریم، پهلوان‌ها داریم، قصه‌ها داریم، اما انگار هیچ یک راضی‌ام نمی‌کنند. سراغ خاطرات آدم‌های معمولی را می‌گیرم. همان‌ها که مثل ما و در کنار ما زیستند، در همین کوچه‌ها و معابر و خیابان‌های ما قدم زدند و از همین معابر، پلی به سمت آسمان زدند...

قصه آدم‌های معمولی، قصه اسوه‌هایی است که همچون ما بودند اما فرق‌شان در مشق مردی و مردانگی بود... مرد شدن، مرد بودن و مرد ماندن کار هر کسی نیست! کار آن‌هایی است که روی سیم خاردار نفس، پا گذاشته و به آن‌چه می‌گفتند، عمل می‎کردند! اصلا مردانگی در همین خلاصه می‌شود «پای قولت بایست؛ تا پای جان!».

داستان موسی، داستان یکی از همین آدم‌های معمولی به آسمان رسیده است. داستان اسوه‌ای که مردانگی را عمل کرد، داستان مردی که پای قولش ایستاد تا پای جان! نه! تا فدای سر! داستان کسی که با من و ما فرق داشت! با منی که هر روز زیارت عاشورا را سرسری می‌خوانم و  معنای «بابی انت و امی» تنم را نمی‌لرزاند، اما او با همین عبارت اذن ورود به دنیای جهاد را از همسر همراه و همدلش گرفت...

اصلا نمی‌دانم! چرا دارم همچون منی را با چون اویی قیاس می‌کنم؟! قیاس منی که همیشه لاف عاشقی ورد زبانم است و اویی که «سرم به فدای سر تو عزیز فاطمه» گویان، سر را فدا کرد؟

قیاس منی که هنوز در واجباتم مانده ام و سیم محبت و اشتیاقم به امام حی و حاضر و ناظرم دائم در نوسان است و اویی که جمکران، ماوا و ملجا و پناه خستگی‌ها و محل اتصال و پرواز روحش بود؟

برگ خاطرات زندگی شهید مدافع حرم «موسی رجبی» این آدم معمولی به اوج و معراج رسیده را مرور می‌کنم، تا برای فرزندانم و همه ی فرزندان سرزمینم، الگو و اسوه ی حقیقی را نشان دهم...

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی»

شهید مدافع حرم «موسی رجبی» چهارم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ در شهرستان ترکمنچای از توابع میانه به دنیا آمد. وی از نیرو‌های مردمی و جهادی ساکن اسلامشهر بود که داوطلبانه به یاری نیرو‌های جبهه مقاومت اسلامی مستقر در سوریه شتافت و به عنوان عضوی از نیرو‌های پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه مشغول شد و نهایتا در آخرین روز خرداد سال ۱۳۹۷ در منطقه البوکمال، توسط تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. در ادامه خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس با «پری علی‌نژاد» همسر شهید «موسی رجبی» گفت‌وگویی انجام داده است که مشروح آن در چند بخش تقدیم می‌شود.

در ادامه بخش اول این گفت‌وگو از نظر مخاطبان گرامی می‌گذرد.

از شهید بودن تا شهید شدن...

دفاع‌پرس: در ابتدا به بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید بپردازیم.

حُسن خلق و ملاطفت رفتار آقا موسی سبب محبوبیت او نزد همگان شده بود؛ به نحوی‌که نه تنها خانواده بلکه تمام همکاران و همسایگان شیفته او بودند. صداقت گفتار و پشتکار بسیار، از دیگر خصوصیات چشمگیر وی محسوب می‌شود. موسی معتقد بود، «کار نشد ندارد!» و در عمل نیز گفته خود را ثابت می‌کرد. او برای انجام کار خیر از همه پیشی می‌گرفت و هر هدفی را با عشق و انگیزه آغاز و با موفقیت به نتیجه می‌رساند. سختی‌ و شکست هیچ‌گاه وی را دل‌سرد نمی‌کرد و با صبوری، اراده پولادین خود را به رخ همگان می‌کشید. او همیشه خنده‌رو بود و هیچ‌گاه اخم جایگزین لبخند زیبایش نمی‌شد.

احترام به پدر و مادر و بوسیدن دست آنان از دیگر ویژگی‌های بارز شهید رجبی بود. این اخلاق حسنه را در وجود بچه‌ها نیز نهادینه کرد. او می‌گفت، «احترام به پدر و مادر سبب گشایش امور می‌شود و با دعای خیر آن‌هاست که به هر آن‌چه می‌خواهیم، دست پیدا می‌کنیم.»

اهتمام فراوانی در رعایت حلال و حرام داشت و دقت می‌کرد، ذره‌ای حرام وارد زندگی‌مان نشود. موسی همواره می‌گفت، «مال حرام آدم را زمین‌گیر می‌کند و برکت را از زندگی می‌برد.»

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی»

وصال

دفاع‌پرس: از نحوه آشنایی‌تان با شهید رجبی بگویید؟

آقا موسی، دوست یکی از اقوام بود که به طور اتفاقی در یکی از مراسم‌ها هم‌دیگر را دیدیم. خانواده او ساکن شهر دیگری بودند و بنابراین شناخت زیادی از آن‌ها نداشتیم و همین امر سبب شد پدرم مخالفت کند؛ اما موسی آرام نگرفت و پدر را شیفته متانت، نجابت و تواضع خود کرد. رفتاری که تا هنگام شهادت نیز به آن پایبند بود.

دفاع‌پرس: شهید رجبی چه معیارهایی برای ازدواج داشتند؟ شما چطور؟

مهم‌ترین معیار من برای ازدواج ایمان بود که موسی در آن زبانزد بود. همسرم نیز مسائل اعتقادی و حجاب برایش اولویت داشت و به دنبال همسری بود که گرفتار چشم رو هم چشمی نباشد. البته در جلسه خواستگاری توضیح داد که، «این معیار بدان معنا نیست که یک زندگی ساده پیش رو داریم. من تمام تلاش خود را می‌کنم که بهترین زندگی را برایتان بسازم؛ اما از تجمل‌گرایی بیزار هستم.»

ناگفته نماند که موسی مرد سخت‌کوشی بود و هر آن‌چه داشت، هرچند اندک؛ اما با توکل به خدا و همت خود به دست آورده بود و این برای من بسیار ارزشمند بود. هم‌چنین در دوران آشنایی خوابی دیدم که جز مادرم هیچ‌کس از آن اطلاع ندارد. همین خواب سبب شد با یقین کامل او را انتخاب کنم.

خرداد ۱۳۸۳ عقد و نیمه شعبان ۱۳۸۴ با برگزاری یک مراسم بسیار ساده در منزل پدرم رسما زندگی مشترک شیرین‌مان را آغاز کردیم.

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی»

دفاع‌پرس: با برگزاری مراسم ساده‌ مخالفت نداشتید؟

هرچند که تک دختر بودم و برای هر فردی چگونگی برگزاری این جشن به یادماندنی حائز اهمیت است؛ اما آن قدر مجذوب شخصیت دوست داشتنی موسی شدیم که اصلا این مسائل پیش‌پاافتاده به چشم‌مان نیامد. او معتقد بود، «می‌توانیم با حذف هزینه‌های غیرضروری‌، این مبالغ را برای زندگی‌مان سرمایه گذاری کنیم.»

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی»

دفاع‌پرس: از خاطرات زندگی مشترک‌تان بگویید.

هرچند که روزهای بسیار سختی را گذراندیم اما زندگی شیرین ما بسیار با برکت بود. چراکه با همراهی همدیگر همه چیز را از نقطه صفر آغاز کردیم.

حال خوب تک تک لحظات زندگی‌، من را نسبت به انتخاب صحیحم مطمئن‌تر می‌کرد. موسی هر روز یک خصوصیت اخلاقی جدیدِ خوب از خودش رونمایی می‌کرد و از روز قبل بهتر می‌شد. من هم هرروز خدا را شکر می‌کردم که همسرم همانی ‌است که می‌خواستم.

هرچند زندگی‌ مشترک‌ ما عمر کوتاهی داشت اما در هر لحظه از آن عشق حکمفرما بود. گاهی که دلخوری پیش می‌آمد، با اینکه همواره من مقصر بودم؛ اما روز بعد موسی یک شاخه گل سرخ داخل پیراهنش می‌گذاشت و به خانه می‌آمد. اعتراض می‌کردم که خارهای گل اذیتت می‌کند! اما با لبخند پاسخ می‌داد، «اینطوری، هم کسی گل را نمی‌بیند تا دلش بخواهد و هم، می‌خواهم ببینی چقدر دوستت دارم و با دیدن این صحنه من را ببخشی!»

هرچه از مهربانی او بگویم، حق مطلب ادا نمی‌شود. هرگاه غذای محل کارش غذای مورد علاقه من بود، گرسنه می‌ماند تا آن غذا را به منزل بیاورد. می‌گفتم، «ناهارت را میل کن که تا شب گرسنه نمانی! من خودم سبزی‌پلو با ماهی درست می‌کنم!» می‌خندید و می‌گفت، «غذای بابِ میل شماست! از گلوی من پایین نمی‌رود!» هنوز هم که نزدیک سه سال از شهادت آقا موسی می‌گذرد، در منزل ما سبزی‌پلو با ماهی درست نشده است، چرا که تنها از گلوی من هم پایین نمی‌رود...

انتهای پیام/ 711

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار