به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، «قدرت برگذشت یک چیز عظیمی است که همه کس این قدرت را ندارند و بعضی هم کمی از آن را دارند. این کسانی که قدرت در آنها به حدی میرسد که جان خودشان را حاضرند در راه خدا قربانی کنند، یعنی شهداء، اینها پرواز میکنند.» (رهبر معظم انقلاب اسلامی)
شهید «مهدی ابراهیم زاده» یکی از شهدایی است که از جانش که عظیمتر چیز برای یک انسان است گذشت تا به نور الهی پرواز کند. در ادامه سطری از دفتر زندگی این شهید را از نظر میگذرانیم:
زندگینامه شهید مهدی ابراهیم زاده:
شهید «مهدی ابراهیم زاده» فرزند محمّد در اولّین روز اردیبهشت ۱۳۴۹ در خانوادهای مذهبی و متدیّن چشم به جهان گشود و در سایه زحمات پدری کشاورز و زجر کشیده و در دامن مادری متعهّد و ولایی تربیت شد. از همان کودکی رفتارهایی از او مشاهدهمی شد که نشان میداد این کودک در بین دیگر اعضا خانواده متمایز است.
مادرش میگوید: مهدی از همه فرزندانم نجیب تر، مومنتر و مهربانتر بود. اهل نماز اوّل وقت، نماز جمعه و جماعت و عاشق دعای کمیل و توسل بود. شش ساله بود که راهی دبستان شد. پس از پایان دوره ابتدایی جهت تحصیل در دوره راهنمایی وارد مدرسه راهنمایی حایریان شد و این دورۀ را نیز با موفّقیّت پشت سر گذاشت.
مهدی یک نیروی فرهنگی و عضو تبلیغات پایگاه بسیج مسجد کوشکنو بود. در منزل شهدا سرود اجرا میکرد. درکارکردن با بچه هاونوجوانان هنرخاص داشت. آنهاراباشیرینی، هدیه وجایزه دور خودجمع میکرد. دسته جمعی به مراسم مذهبی و نماز جماعت میبرد. در خانه با بچههای خواهر و برادرش نماز جماعت برگزار میکرد.
زمانی که جبهههای دفاع در جنگ تحمیلی به رزمنده نیاز داشت٬ مهدی پس از طی دوره آموزش نظامی راهی جبهههای جنگ شد و به دفاع از میهن اسلامی ایران پرداخت. سه نوبت به جبهه اعزام شد و مدت ۳ ماه و ۱۸ روز از بهترین دوران جوانی خود را در جهاد گذراند. در جبهه مسئولیّت آرپیجیزنی را به عهده گرفت. سرانجام در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۱۰ در منطقه شلمچه و در عملیّات کربلای ۵ به شدّت مجروح شد و با پرواز روح بزرگش از قفس کوچک جسمش به شهادت رسید.
پیکر پاکش مدتها در منطقه ماند و علاوه بر افتخار شهادت مدال شهید مفقود را به گردن آویخت و مایه افتخار ایران و اسلام شد. جسم پاک و مطهرش پس از ۸ سال و نیم مفقودیت در تاریخ ۱۳۷۴/۰۵/۰۷پس از بازگشت به وطن و تشییع باشکوه توسط مردم قدرشناس در بهشت شهدای اردکان در کنار دیگر گلگون کفنان اسلام به خاک سپرده شد.
خاطرهای از زبان مادر شهید:
«هیچ وقت فراموش نمیکنم آن روزی که همراه هم با کل خانواده به زیارت امام رضا -علیه السّلام- به مشهد مقدّس میرفتیم. در راه ماشین تصادف کرد و عدهای مجروح شدند که یکی از مجروحین مهدی بود. در حالی که دندانش شکسته بود و از دهانش خون میریخت٬ میخندید و به همه روحیه و دلداری میداد.
میگفت: هیچ کدام ناراحت نباشید. بحمدالله هیچکدام از بین نرفتیم. شیرینی پخش میکرد. با نخ و سوزن لباسهای پاره شده آنها را میدوخت به طوری که انگار مسئولیّت کاروان با اوست همه را راضی نگه میداشت و همه در حق او دعا میکردند.»
انتهای پیام/