به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، دفاع مقدس آئینه تمام نمای عشق و ایثار و فداکاری مردان مردی است که در کشاکش تیر و گلوله در هشت سال دفاع مقدس ایستادند و اجازه ندادند ذرهای از خاک وطن به دست دشمن بیفتد.
در این میان مردانی از دیار سبز مازندران کاروان کاروان به جبهههای حق علیه باطل اعزام شدند و شهادت را در آغوش کشیدند که شهید «ولی الله برزگر کلمری» از جمله این شهداست که در ادامه زندگینامه و وصیتنامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید
اردیبهشت ۱۳۴۵ بود که «ولیالله»، در ساری و در کاشانه «محمد و فاطمه» به دنیا آمد و به زندگیشان، روشنی بخشید. تحصیلات خود را تا مقطع دوم راهنمائی، در روستای «کَلمِر» ادامه داد. با وجود سن کم، و در حالی که فقط کلاس پنجم ابتدایی بود، هر روز به ساری میآمد تا در تظاهرات شرکت کند. بعد از ده روز از مدرسه، او را اخراج کردند و گفتند: «باید پدرت را بیاوری.» سال ۱۳۵۹، عضو انجمن اسلامی و گروه مقاومت کلمر شد و در سال ۱۳۶۱، با عضویت در بسیج، در «مرزنآباد» چالوس، به مدت سه ماه مشغول آموزش شد و سپس، به اتفاق شهید «احمد فلّاحیان» به «هفتتپه» رفت. او عامل اصلی، ولی الله برای جبهه رفتن بود.
ولی الله بعد از سه ماه، به گردان رزمی سپاه رفت و مجدد، در مرزنآباد چالوس مشغول آموزش شد. علاقه او به پدر و مادرش، به حدی بود که در وصیتنامهاش اینگونه مینوسید: «پدر و مادرم! اگر نتوانستم خوبیهای شما را پاسخ دهم، مشغول لبیک بودم. از درگاه خداوند تبارک و تعالی میخواهم که جبران آن همه زحمت را بکنم.» او در سال ۱۳۶۲ عضو سپاه شد و دیدهبان واحد اطلاعات ـ عملیات بود و در طرح جنگ نیز، در گردان رزمی «ذوالفقار» حضور داشت.
ولی الله، سرانجام در ۱۲/۴/۱۳۶۳، زمانیکه برای شناسایی قله در مریوان، به مأموریت رفته بود، در اثر اصابت ترکش مین _که بهوسیله منافقان و کوردلان، در اطراف قله مینگذاری شده بود _ به شهادت رسید؛ و اینک، گلزار شهدای «امامزاده قاسم» «دازمیرکنده»، مکانی است که، ولی الله در آن جا آرام گرفت.
وصیتنامه شهید
«بسم الله الرحمن الرحیم
بسم رب الشهداء و الصدیقین
الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک الفائزون (قرآن کریم)
آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کردند آنها را مقام هست در نزد خدا و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند. درود سلام بر پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد (ص) و سرور شهیدان حضرت امام حسین که معلم شهادت است و جنگیدن با هر چه کفر است و متجاوز و مستکبر و سلطهگر از او آموختیم که حتی با دست خالی و نفرات اندک باید بر علیه ظلم و طاغوت و طاغوتیان جنگید حتی شهید شد.
سلام بر مهدی (عج) الله تعالی فرجه و الشریف و نایب بر حقش روح خدا خمینی رهبری که ما هر چه داریم از اوست رهبری که ما را در طول تاریخ و قرنها بر دست و پایمان سنگینیها میکرد رها نمود و سلام بر امت دلیر و همیشه بیدار با کمترین و بزرگترین سرمایه یعنی جان و مال خویش را در راه اعتلای کلمه توحیدی و برقراری حکومت و پیروزی دین خدا بر تمام مذاهب و مکاتب ظالم و مستکبرین به جهان معظم خویش ادامه میدهند.
این حقیر که خود را در برابر رشادتهای شما امت حزب الله و همیشه در صحنه کوچکتر از آنم که توصیه و پیامی بدهم، ولی از مسئولین گرفته تا پائینترین طبقات اجتماعی و از قشر دانشجو گرفته تا طبقه کارگر میخواهم که گوش به فرمان ولایت فقیه باشند و دستورات او و اوامرشان را بر هر چیز دیگری مقدم بدارند.
هدفی که به من اراده آمدن به جبهه را نمود یاری به دین خدا و لبیک گفتن به کمک خواهی حسین زمان بود. شکر خدای را که توفیق یافتم راهی جبهه شوم تا بتوانم در مسیری که انتخاب نمودهام سریعتر گام بردارم و به ندای هل من ناصرا ینصرنی امام حسین (ع) لبیک گفته باشم.
قبل از آنکه به جبهه بیایم بعضیها میگفتند هر کجا خدمت کنی همانجا برای تو جبهه است، ولی دل من راضی نمیشد؛ زیرا میخواستم که در جبههها خدا را احساس کنم و امام زمان را ببینم و به همین خاطر و به حکم امام و با رضایت از پدر و مادر به جبهه شتافتم.
گاهی اوقات انسان فکر میکند در این دنیا چیزهایی برایش خوب است، ولی همان چیزها باعث انحراف انسان به حق میشود. اینجاست که باید بر خدا توکل کرد و همه چیز را از خدا و برای خدا خواست و در هنگامی که جبههها نیاز به نیرو دارد باید شانه خالی نکنیم و برویم آنجا و یاوران خدا را یاری نمائیم؛ اگر این چنین کردیم راه حق را دریافتیم و چه چیزی بهتر از اینکه مخلوقی برود و خالقی جای او را پر کند و این افتخاری عظیم انسان بایستی این راه را برود یا زودتر یا چند سال دورتر رفتن به حق است حال که باید رفت چه بهتر که در راه خدا برویم.
خدایا! تو گواه باش که هر چه در توان داشتم برای دین تو دریغ نورزیدم و منافقین بدانند هیچ وقت کورکورانه راه خود را انتخاب نکردم بلکه پیمودن این راه با کمال و آگاهی و بصیرت انتخاب کردم. ای جوانان! نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید.
پدر و مادر بزگوارم! اکنون که ندای حق را لبیک گفتم و بسوی معبود خود باز میگردم از خداوند متعال که هدفم از شرکت در جهاد برگشت بسوی او بوده میخواهم تا شهادتم را قبول نماید و از شما نیز انتظار دارم که به جای گریه و زاری در شادی من شریک بوده روحم را شاد کنید.
برادران! هرگونه حرکت شما فقط برای رضای خدا باشد. کارتان برای رضای خدا باشد [] در دل مردم جا داشته باشید مهمترین صفات اسلامی همانا تواضع، خضوع و خشوع میباشد.
برادران واقعا قدر خودتان را بدانید نماز شبها را بپا دارید. روزها همچون شیر شجاع و شبها همچون زاهدان عابد باشید و نماز جماعت و دعای کمیل و نیایش خدای را بپا دارید؛ و توای مادرم که سراسر عمرت را با سختی و رنج و مشقت و ناراحتی سر کردی در بدترین موقع من را شیر دادی و بزرگ کردی حتما در انتظار ثمره درختت بودی آری پدر و مادرم، اگر نتوانستم خوبیهای شما را پاسخ دهم مشغول لبیک بودم و از درگاه خداوند تبارک و تعالی میخواهم که جبران آن همه زحمت را بکنم.
مادر! هر موقع که به یاد فرزند خود میافتی به یاد فرزندانی باش که بدن پاره پاره آنها را مادرانشان هم ندیدهاند و منتظر من نباش؛ چون من نرفتم که زنده برگردم، رفتم مبارزه با کفر کنم، بکشم و اگر نتوانستم کشته شوم وصیت میکنم برای من اشک نریزید؛ و تو ای پدرم! ناراحت نباش، چون مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است. پدرم! شکر کن فرزند تو شهادت را انتخاب کرد. برادرانم! اسلحه از دست افتاده مرا بگیرید و با کفار بجنگید.
امیدوارم برادران و خواهران دلیر من سلاح افتاده مرا بگیرند و در مقابل کفار قیام کنند. برادرانم! هرگز دست از دین پر صلابت اسلام نکشید و یک لحظه از خدا و پیامبر و قرآن غافل مباشید. نمازتان را به موقع بخوانید. در کارهایتان که انشاءالله برای رضای خداست که راه مرا که خط اصیل اسلامی است ادامه دهید؛ و توصیهای که به خانوادهام دارم این است که شما فرزندی را با هزاران مرارت به این درجه رساندید، ولی اسلام و قرآن بسیار گرامیتر از خونهای همچون خون ناچیز من میباشد. اکنون نهال اسلام باید با دشمنان رشید سلحشوران بر پای ایستد و با خون جوشان آنها حیات خویش را ادامه دهد.
از خانوادهام تقاضا دارم پس از مرگ من دچار ضعف و سستی نشده و صبر خود را از دست ندهند و همیشه در قبال چنین نعمت بزرگی که خداوند به آنها عطا فرمود شکرگزار باشند و خدای نکرده از روی ناراحتی حرفی که موجب خوشحالی منافقین و ضدانقلاب گردد بر زبان جاری نسازند و منافقین و کفار بدانند که از هر قطره خون ما هزاران حزب الله دیگر بپا خواهند ایستاد.
در خاتمه وصیت سفارشی راجع به حجاب و عفت عمومی خواهرم در درجه اول دارم؛ باید بگویم حجاب تو کوبندهتر از خون من است. حجاب تو سنگری است که تو در آن خود را از شر شیاطین مخلوق و شرور چشمچران و اسیر هوای نفسانی محفوظ بداری و حجاب و پاکدامنی یک امر الهی و چادر به سر کردن علائم عفت و عرف عموم است و حجاب تو و مراعات کردن تو یک مشتی میشود که شهامت و استقامت تو در آن نهفته است.
خدایا در دنیا از زیارت و در آخرت از شفاعت محمد (ص) و خاندان مطهرش بهرهمند گردان. دوستانم امیدوارم که از من ناراحت نباشید و هر کار بدی که از من دیدید مرا ببخشید. شاید [] که نتوانستم نسبت به شما خوبی کنم و از شما آشنایان و اقوام میخواهم مرا ببخشید. شاید که خون من و خون شما امت ستمدیده سیل گردد و جهانخواران را در خود غرق کند و در ضمن متذکر میشوم مرا در کنار شهیدان روستایمان شهید علیزاده و شهید فلاحیان دفن نمائید موفقیت و پیروزی رزمندگان اسلام در آزادسازی کربلای حسین و قدس عزیز را از درگاه پروردگار متعال خواهانم.»
انتهای پیام/