روابط خارجی ایران با کشور‌های منطقه خاورمیانه در طول جنگ تحمیلی

فراز و نشیب‌های روابط خارجی ایران، تحلیلگران این حوزه را وا‌می‌دارد تا مباحث خود را در قالب دوره‌های زمانی مختلف و متمایز مطرح کنند. دوره‌هایی که نمی‌توان آن‌ها را باوجود داشتن ویژگی‌های متمایزکننده، بی‌ارتباط با یکدیگر تصور کرد.
کد خبر: ۴۸۷۶۱۴
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۰ - ۱۵:۲۵ - 06November 2021

روابط خارجی ایران با کشور‌های منطقه خاورمیانه در طول جنگ تحمیلیبه گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، با نگاه گذرایی به روابط خارجی ایران با کشور‌های منطقه خاورمیانه در دوران پس از انقلاب، متوجه فراز و نشیب‌های بسیاری در آن خواهیم شد. هرچند این فراز و نشیب‌ها علل مختلفی دارند، اما با یکدیگر ارتباط دارد. 

عدم شناخت لازم و کافی نخبگان حاکم از روند‌ها و فرآیند‌های منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای، فقدان استراتژی منطقه‌ای واقع‌بینانه و کارآمد، اختلافات داخلی و بحران‌های منطقه‌ای مانند جنگ، ازجمله مهم‌ترین آن‌ها محسوب می‌شوند.

فراز و نشیب‌های روابط خارجی ایران، تحلیلگران این حوزه را وا‌می‌دارد تا مباحث خود را در قالب دوره‌های زمانی مختلف و متمایز مطرح کنند. دوره‌هایی که نمی‌توان آن‌ها را باوجود داشتن ویژگی‌های متمایزکننده، بی‌ارتباط با یکدیگر تصور کرد.

یکی از مهم‌ترین و درعین‌حال طولانی‌ترین دوره‌ها، دوره‌ای است که با حمله همه‌جانبه عراق به ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز می‌شود و سرانجام با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از سوی ایران در تابستان ۱۳۶۷ پایان می‌یابد.

آغاز جنگ و به دنبال آن، خروج لیبرال‌ها از هرم قدرت سیاسی ایران و قرار گرفتن تمام نهاد‌های قدرت در دست نیرو‌های انقلابی، روابط خارجی ایران را به‌طور کامل دگرگون کرد؛ دگرگونی که رنگ و بوی غلیظی از منازعه و رویارویی ایدئولوژیک بانظم موجود در منطقه داشت و باعث شد تا به‌جز سوریه، هیچ کشور دیگری با ایران روابط دوستانه برقرار نکند.

البته چنین روابطی نتیجه تقابل نظم موردنظر ایران بانظم موجود در منطقه و مقاومت کشور‌های منطقه در برابر تحول انقلابی بود.

اگر بخواهیم عنوانی را برای وصف این دوره از روابط خارجی ایران برگزینیم، می‌توانیم واژه سنگربندی را به کار بریم؛ واژه‌ای که به نظر می‌رسد از بار معنایی بسیار مناسبی برای توصیف روابط خارجی ایران در دوره موردنظر برخوردار است.

در صورت دست یافتن به اجماع نظر درباره کاربرد اصطلاح سنگربندی (دوران جنگ تحمیلی)، سمت‌وسوی روابط خارجی ایران با کشور‌های منطقه خاورمیانه از چه عواملی متأثر بوده است؟

هدف این مبحث یافتن پاسخی برای پرسش مزبور از زاویه‌ای انتقادی است. در این راستا، به نظر می‌رسد، فرضیه زیر قابلیت آزمون را داشته باشد:

در دوران سنگربندی، روابط خارجی ایران با کشور‌های منطقه خاورمیانه، بیشتر از ویژگی‌های نظام سیاسی، جهان‌بینی و شیوه نگرش نخبگان حاکم نسبت به منطقه خاورمیانه و تعاملات کشور‌های واقع در آن با کشور‌های قدرتمند فرا منطقه‌ای و اقتضائات و الزامات ناشی از جنگ با عراق متأثر بوده است.

ضرورت چنین تحقیقی درباره روابط منطقه‌ای ایران ازآنجا ناشی می‌شود که منافع و امنیت ایران تا حد زیادی تابعی از تحولات و فرآیند‌های منطقه‌ای و رفتاری است که در قبال آن‌ها در پیش‌گرفته می‌شود.

البته باید یادآور شد در این زمینه، گذشته چراغ راه آینده است؛ زیرا مطالعه رفتار‌های گذشته، دست‌کم این حسن را دارد که ما را با نقاط ضعف و قوتمان آشنا کند، اما پس از بررسی روابط خارجی ایران در دوران جنگ با کشور‌های منطقه خاورمیانه، می‌بایست به شناخت درستی ازآنچه بر منافع ملی مبتنی باشد، دست یابیم.

خاورمیانه از منظر منافع ملی ایران

اگر از یک دیدگاه رئالیستی، به روابط خارجی بنگریم، تنها مفهوم منافع می‌تواند ستاره راهنمای روابط خارجی باشد؛ زیرا همان‌گونه که هانس مورگنتا می‌گوید: اگر ما به‌تمامی ملت‌ها ازجمله ملت خودمان، به‌عنوان واحد‌های سیاسی بنگریم که منافع خود، یعنی قدرت را تعقیب می‌کنند، می‌توانیم در مورد همه آن‌ها قضاوت منصفانه‌ای داشته باشیم.

منافع ملی قانونی است که بقای دولت‌ها تا حد زیادی به رعایت آن بستگی دارد. به همین دلیل، منافع ملی به‌منزله هدف متعارف و قابل‌درک، اهمیت بالایی در روابط بین‌الملل دارد، اما باوجوداین اهمیت، منافع ملی در دهه نخست انقلاب بیشتر تحت تأثیر نگرش جهان‌گرایی اسلامی بود. همین مسئله باعث شد تا در نخستین دهه انقلاب، نخبگان حاکم، در برقراری و تداوم ارتباط با کشور‌های منطقه خاورمیانه، با مشکلات زیادی مواجه شوند.

منطقه خاورمیانه غنی‌ترین منبع تأمین‌کننده انرژی (نفت و گاز) جهان است. بیش از ۷۸ درصد ذخایر شناخته‌شده نفت خام جهان در اختیار کشور‌های عضو اوپک قرار دارد که از این میزان، حدود ۸۰ درصد متعلق به کشور‌های حوزه خلیج‌فارس است.

گذشته از این، خاورمیانه به دلیل قرار گرفتن در حدفاصل سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا نیز اهمیت ویژه‌ای دارد. ویژگی‌های مزبور، این منطقه را در کانون توجه رهبران سیاسی کشور‌های قدرتمند جهان قرار داده است، به‌طوری‌که ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور اسبق ایالات‌متحده دراین‌باره می‌گوید: نفت، خون صنعت مدرن است و منطقه خلیج‌فارس، قلبی است که این خون را مانند تلمبه به جریان می‌اندازد و راه‌های دریایی پیرامون خلیج‌فارس، شریان‌هایی هستند که این خون‌ها از آن‌ها می‌گذرد.

با توجه به منافعی که غرب در خلیج‌فارس و به‌طورکلی در منطقه برای خود متصور است، نسبت به رویداد‌هایی که تهدیدی برای منافع مزبور محسوب شوند، واکنش منفی می‌دهد.

البته در این زمینه، فرقی نمی‌کند که منشأ تهدید، به قدرت رسیدن یک جنبش اسلامی در داخل یکی از کشور‌های منطقه باشد، یا تلاش یک کشور خارج از منطقه برای سلطه بر آن. کارتر در تشریح دکترین آمریکا در خلیج‌فارس پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گوید: لازم است همه، موضع ما را در خلیج‌فارس دریابند. هر اقدامی که توسط نیرو‌های خارجی برای در اختیار گرفتن کنترل خلیج‌فارس انجام گیرد، اقدامی علیه منافع جهانی ایالات‌متحده تلقی شده و با همه امکانات ازجمله نیروی نظامی رفع خواهد شد.

با توجه به این واقعیت‌ها بسیاری از کشور‌های منطقه، احساس می‌کنند که امنیت و منافعشان در گرو دنباله‌روی از منافع غرب در منطقه است. چنین احساسی را می‌توان به‌روشنی از نحوه ارتباط و پیوند‌هایی که کشور‌هایی مانند عربستان، کویت، امارات، بحرین، قطر، مصر، اردن و عمان با غرب دارند، درک کرد.

برای نمونه، شش شیخ‌نشین ثروتمند در خلیج‌فارس از نظر سیاسی، تحت حکومت سنتی شیوخ و قبایل، و ازنظر اقتصادی به درآمد‌های سرشار نفتی متکی هستند. این ساختار سیاسی و اقتصادی، آن‌ها را در معرض تهدیدات امنیتی بیرونی و درونی قرار می‌دهد؛ زیرا از یک‌سو در درون این شیخ‌نشین‌ها، گروه‌ها و افرادی وجود دارند که در آرزوی سقوط نخبگان حاکم‌اند و از سوی دیگر نیز، کشور‌های جاه‌طلب، چشم طمع به منافع سرشار نفت آن‌ها دوخته‌اند.

این واقعیت شیوخ مزبور را مجبور کرده است تا علی‌رغم نفرت و بیزاری سنتی جوامعشان نسبت به غرب، برای تأمین امنیت خود، به سپر دفاعی غرب تکیه کنند؛ زیرا با توجه به ساختار‌های توسعه‌نیافته سیاسی، اجتماعی و نظامی‌شان، نه به‌تن‌هایی و نه حتی با همکاری یکدیگر، قادر به ایجاد چنین سپر دفاعی – امنیتی نیستند. سقوط چندساعته کویت در برابر تجاوز عراق در آگوست ۱۹۹۰ گواه روشنی بر این مدعاست.

از آنجا که غرب نیز به‌منظور تأمین انرژی موردنیاز، برای به گردش درآوردن چرخ‌های اقتصاد صنعتی‌اش، به منابع نفت این کشور‌ها شدیداً نیاز دارد، بی‌ثباتی در کشور‌های مزبور را به نفع خود نمی‌داند و بدین ترتیب، سران این کشور‌ها دست‌کم تا زمانی که از منابع نفتی برخوردارند، می‌توانند به سپر دفاعی غرب اعتماد کنند.

شناسایی وجوه اشتراک و زمینه‌های همکاری و هماهنگی با کشور‌های عرب منطقه، با توجه به خصومت آمریکا با انقلاب اسلامی و نفوذ و تأثیرگذاری آن بر کشور‌های عرب، بسیار مشکل است.

در نخستین دهه انقلاب، به‌ویژه در دوره سنگربندی، نگرش انقلابی به تحولات خاورمیانه و مناسبات و روابط کشور‌های این منطقه با غرب، وجه غالب در تصمیم‌گیری سیاست خارجی ایران محسوب می‌شد. در این نگرش، انقلابیون درصدد بودند تا انقلاب خود را به تمام جهان معرفی کنند و در این میان، خاورمیانه نقطه آغاز بود؛ زیرا بر پایه پیش‌فرض‌هایی مانند نزدیکی جغرافیایی، اشتراکات دینی، فرهنگی و تاریخی تصور می‌شد که این منطقه، استعداد پذیرش پیام انقلاب اسلامی را دارد. با این تصور، جمهوری اسلامی از مردم این کشور‌ها خواست تا تلاش کنند؛ اسلام راهنمای عمل حکومت‌ها قرار گیرد.

این رویکرد انقلابی امواجی از بیم و هراس را در برخی کشور‌های منطقه ایجاد کرد.

در بخش دوم این مبحث با توجه به چنین شناختی، روابط ایران را با کشور‌های منطقه در طول جنگ تحمیلی بررسی خواهیم کرد.

منبع: فصلنامه نگین ایران، (شماره ۲)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران، پائیز ۱۳۸۱، صفحات ۸۱، ۸۲، ۸۳

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار