به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، حدود ۴۵ کیلومتری جاده اهواز- خرمشهر سهراهی طلائیه قرار گرفته است. یک جاده فرعی به سمت غرب و تا نزدیکی مزر ایران و عراق شما را به پاسگاه طلائیه میرساند که این نقطه تا شعاع چند کیلومتری، منطقه طلاییه نامیده میشود.
طلائیه یکی از محورهای مهم عملیاتی خیبر و بدر بوده است که بعد از دفاع مقدس مقری برای جستجوی پیکر مطهر شهدا در این منطقه دایر شد، در جایی از این نقاط مورد تفحص، حسینیه ابوالفضل (ع) بنا شده که به عنوان یادمان شهدای این منطقه اکنون میزبان زائران کربلای طلاییه به شمار میرود.
محور مهم عملیاتهای بدر و خیبر و کلید حفظ جزایر مجنون
یکی از محورهای اصلی حمله عراق در روزهای اول جنگ تحمیلی محور نشوه، طلائیه، کوشک و اهواز بود و در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به دست نیروهای این کشور اشغال شد و توانست خود را تا ۲۰ کیلومتری اهواز برساند.
در عملیات خیبر نبرد سنگینی در این محور توسط فرمانده عملیات ابراهیم همت به وقوع پیوست و مواضع عراق در طلائیه فروریخت، اما حجم شدید آتش و فشار و ضد حمله عراق در آن منطقه و عدم مکان مناسب برای استقرار نیروها، از طلائیه عقبنشینی کردند. همچنین در عملیات بیتالمقدس نیز، عراق تا طلائیه عقبنشینی کرد.
عراق مجهزترین و بیشترین موانع و استحکامات خود را شامل انواع دژ میادین مین، تلههای انفجاری، سنگرهای بتنی و سیمهای خاردار را در منطقه طلائیه ایجاد نمود و تصور نمیکرد که رزمندگان اسلام بتوانند از این همه موانع و استحکامات عبور نمایند و خود را تا نزدیک ید شرقی جزایر مجنون و پل نشوه برسانند.
طلائیه در واقع یکی از محورهای مهم عملیاتهای خیبر، بدر و کلید حفظ جزایر مجنون در طول جنگ بود چراکه تصرف طلائیه به معنی تثبیت پیشروی ایران در هور بود.
در عملیات خیبر رزمندگان باید از این منطقه به جزایر مجنون شمالی و جنوبی یورش میبردند این منطقه شاهد کشته شدن افرادی مانند حمید باکری، ابراهیم همت و عباس کریمی و... بوده است.
پس از جنگ در این مکان مقری جهت جستجوی بقایای جسد رزمندگان دایر شد و در مکانی که تعداد زیادی از اجساد کشف شد، حسینیهای بنا شد که عنوان حسینیه حضرت ابوالفضل (ع) بر تارک آن میدرخشد و در مرکز آن یک ضریح چوبی وجود دارد که ۵ پیکر از اجساد ایرانی در آن به خاک سپرده شدهاند.
اما به گفته بسیاری از ناظران و راویان در این منطقه بیش از ۸۰۰ هزار گلوله فشنگی توسط دولت عراق ریخته شده بود که این نشان از مهم بودن این منطقه در جنگ ایران و عراق بوده است. به گفته مسئولان ایران از این منطقه حدود ۲۰۰۰ نفر مفقود شدهاند که پیکر مطهرشان آنها هنوز پیدا نشده است.
قابل توجه است، بسیاری از سنگرها و موانع عراق همچنان باقی مانده و کمیته تفحص شهدا در این منطقه فعال بوده و شهدای زیادی را یافتهاند که با احداث یادمان و حسینیه شهدای گمنام محلی برای زیارت مردم شهیدپرور و جوانان عزیز شده است.
نقاط مهم طلائیه بدین شرح است: الف) پل نشره، ب) ید شرقی جزایر مجنون ج) انواع دژ، میادین مین، تلههای انفجاری، سنگرهای بتنی، موانع خورشیدیوسیم خاردار د) طلائیه قدیم و طلائیه جدید هـ) شهدای گمنام
«هر کس در طلائیه ایستاد، اگر در کربلا هم بود میایستاد»
بچهها مقاومت میکردند، اما کار سخت شده بود. فرماندهان نیز هرکدام سلاحی برداشته و به جنگ تن به تن وارد شده بودند یکباره، اما اوضاع تغییر کرد. پیامی از امام (ره) برای رزمندهها رسیده بود. آنقدر اوضاع تغییر کرد که دشمن مجبور شد عقبنشینی کند؛ اما حیف که همت رفت. آن فرمانده دوست داشتنی به مولایش حسین (ع) اقتدا کرد و بیسر بهسوی دیار حق شتافت. دشمن نامرد بود و از شدت حقارت به شیمیایی روی آورد و خیلیها به ملاقات حق شتافتند بدر و خیبر گامهایی بلند برای پیروزی ایران بودند و بر عراق فشاری عظیم وارد ساختند تسلط بر منابع نفتی جزایر، کار را بر عراق سخت کرده بود و بهتلافی آن، کار را بر سپاه اسلام سخت گرفت. شهدای بسیاری بر زمین مانده بودند، از جمله حمید باکری که گفته بود:
«ما به فرموده امام، حسینوار وارد جنگ شدیم و حسینوار به شهادت میرسیم.»
جنازه خیلیها در طلائیه ماند و هرگز برنگشت. طلائیه تابع بخش هویزه و دهستان بنی صالح است و دارای قدمت چندانی نیست، اما آنچه منطقه طلائیه و هورهای اطراف آن را معروف و زبانزد کرده است، نه اقوام و نه موقعیت جغرافیای آن بلکه جنگهایی است که در دهه ۶۰ در آن اتفاق افتاد. دنبال چیزی میگشت تا با آن بر سر تابلو بکوبد و پایهاش را در زمین محکم کند. زمین آنجا مثل گذشته نبود. حالا بیابانی شده بود خشک و بیآب و علف که در هر جا سفیدی نمک را میشد بر سطح خاکش دید. اما چقدر دلش برای آنجا تنگ شده بود. هوا را که بو میکشید، از زمان جدا میشد و به گذشتههای دور میرفت. آن قدر که میتوانست صدای غرش خمپارهها و صفیر تیرها را بشنود و نسیمی را که با خود بوی باروت و هور میآوردند احساس کند.
روی تابلو نوشته شده بود، به طرف مقر تفحص و در پایین آن در داخل پرانتز نازکتر نوشته بودند «منطقه طلائیه». طلائیه آن روزها پر بود از میدان مین و موانع غیرطبیعی عراقیها از ترس حمله نیروهای ایرانی دور تا دور خود را پر کرده بودند از این موانع و آن را تا خط دوم و سوم خود ادامه داده بودند. نگاهی به اطرافش میاندازد و شرق تا غرب منطقه را از نظر میگذراند. آن روزها همه جای این سرزمین را آب گرفته بود. تا چشم کار میکرد آب بود و سکوت نیزار.
آب آنجا از «هورالهویزه» میآمد و هور هم متصل بود به رودخانه کرخه و چند شاخه از دجله و پیش از آن، علی بر روی نقشه مسیر رود خانه کرخه را دنبال کرده بود. این رودخانه که از کوههای سر به فلک کشیده لرستان سرچشمه میگرفت در دل دشتها و تپهها از کنار شهر شوش میگذشت و به آرامی وارد منطقه هور میشد. این اتفاق از وقتی افتاد که صدام فرمان حضور در نهر سوم بین دجله و فرات را صادر کرد و این نهر عظیم دست ساز، نه تنها تمدن چند هزار ساله دجله و فرات که اوضاع جغرافیایی منطقه را نیز تغییر داده و آبهای هور را در خود فرو برد. صدام این کار را از ترس مجاهدین عراقی و لشکریان بدر انجام داد. این گروه شامل توابین پناهندهای بودند که از هور برای رفت وآمد به داخل عراق استفاده میکردند و در سالهای پایانی جنگ بیشترین فعالیت را در این منطقه داشتند.
دوست داشت مثل آن روزها برای ساختن ساز نیاش دوباره به سراغ نیزارهای هور برود روییدنیهای زیادی در هور است. نیهایی که ارتفاع آنها از ۲ متر تا ۷ متر میرسد «بردی» که معمولاً ارتفاع آن بین ۱ تا ۲ متر است و چولان که در جاهای کم عمق میروید و ارتفاع آن کمتر از ۵۰ سانتیمتر است. شبها با بچههای دسته کنار آتش مینشستند و چای مینوشیدند و برای آوردن صدای نی تقلا میکردند. عراق در سالهای میانی جنگ بر اساس تجربیاتی که در میادین نبرد به دست آورد تاکتیکهای جدید اتخاذ کرده، بهتناسب آن فرم و شکل مناسب به خود داد. طلائیه به همین خاطر، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از عملیات والفجر مقدماتی، با تشکیل یک قرارگاه منطقه هور را انتخاب کرد و تلاشهای مقدماتی خود را آغاز نمود تا از این طریق، فضایی مناسب برای ادامه نبرد فراهم آید. منطقه هور با سه ویژگی برجسته انتخاب شد.
۱- مسلط نبودن دشمن به عملیات آبی- خاکی و عدم توانایی در انطباق سریع با موقعیت جدید. ۲- سرعت عمل ۳- استفاده از اصل غافلگیری منطقه عملیاتی خبیر که در شرق حاصلخیزترین منطقه «بینالنهرین» یا عراق امروزی واقع شده، در کنار دجله و داخل هورالهویزه از شمال به اعریز واز جنوب به «القرنه»، طلائیه و «زید» محدود میشد.
این منطقه دارای دو نوع طبیعت متفاوت است، خشکی و هور طلائیه به عنوان محوری اصلی برای هدایت و حفظ پیروزی در عملیات خیبر، منطقهای کلیدی محسوب میشد رزمندگان ایرانی از این منطقه باید به جزایر مجنون شمالی و جنوبی و تأسیساتی که در آن محور بود از جمله: دکلهای برق، دکلهای تقویتی رادیو تلویزیون، تأسیسات و کارخانههای کاغذسازی، چاههای نفت و... یورش میبردند. علی با خود میگفت روزهای سخت میگذرند، اما خاطراتش برای انسان شیرینتر است. به یاد شناساییها و گشتهای شبانه افتاد. لباس غواصی و قطبنما و دوربین دید در شب جزوی از بدن آنها شده بود.
هر شب از محور طلائیه وارد هور میشدند و تا کیلومترها سنگرها و امکانات دشمن را شناسایی میکردند. مأموریت آنها فقط شناسایی بود و به همین خاطر تا آنجا که ممکن بود با دشمن درگیر نمیشدند. عراقیها با قایق میآمدند و در مسیر حرکتشان میان نیزارها نارنجک میانداختند. یک بار که علی و دوستانش داخل نیزار مخفی شده بودند، با ترکش یکی از همین نارنجکها زخمی شد. یک بار هم عملیات شناسایی آنها تا صبح طول کشید. با روشن شدن هوا مجبور شدند، روز را در میان نیزارها و در نزدیکی یکی از سنگرهای کمین عراق بمانند.
در حالی که علی و دوستانش سعی داشتند از چشم نگهبان عراقی مخفی باشند، گربهای که معلوم نبود چگونه از هور سر درآورده بود، از بالای بام سنگر به آنها خیره شده بود و ساعتها آنها را زیر نظر داشت. عاقبت گربه از نگاه کردن خسته شد و علی و دوستانش نفس راحتی کشیدند. هدف از عملیات خیبر، از بین بردن نیروهای سپاه سوم عراق و تأمین جزایر مجنون شمالی و جنوبی و ادامه حمله از جزایر و محور طلائیه به سمت «نشوه» بود و الحاق با نیروهایی که از محور زید به دشمن حمله میکردند. در عملیات خیبر، همچنین در نظر بود که خشکی شرق دجله از طریق هور تصرف شود و بدین وسیله امکان تقویت سپاه سوم عراق از میان برود. در منطقه اصلی عملیات، سپاه پاسداران با استعداد ۹ لشگر، ۶ تیپ پیاده و ۳ تیپ زرهی به میدان آمد که در نتیجه این نیروها در محور هور و طلائیه وارد عمل شدند.
ارتش نیز در این منطقه با یک لشگر زرهی برادران سپاه را کمک کرد. بالاخره عملیات خیبر در ساعت ۲۰ و سی دقیقه سوم اسفند ۱۳۶۲ با رمز یا رسولالله (ص) آغاز شد، در مرحله اول، پیشروی به جلو با سرعت عمل و غافلگیری دشمن به طور همزمان در تمامی محورها توأم بود روزهای اول، دوم و سوم عملیات رزمندگان با در هم شکستن خطوط دشمن و گذر از موانع، موفق به تسخیر اهداف از پیش تعیین شده گردیدند و در روز چهارم عملیات، بخشی از نیروها در شهر القرنه، یکی از شهرهای مرزی عراق حضور یافتند و مردم شهر با مشاهده آنان به استقبال آمده، سر راه آنها گوسفند قربانی کردند. طی این مرحله جزایر مجنون شمالی و جنوبی از پشت دور زده شد و به سهولت به تصرف درآمد. این عملیات با پیروزیای که برای رزمندگان به همراه داشت، پاسخ قاطعی بود به بمباران بسیاری از شهرهای ایران که در چند هفته قبل از آن توسط عراق انجام گرفته بود. در مرحله دوم عملیات، دو تلاش اصلی در محور جزایر و طلائیه برای الحاق با محورهای دیگر و سپس پیشروی به سمت نشوه در نظر گرفته شد، اما این پیشروی به خاطر حجم زیاد آتش دشمن متوقف ماند. تمرکز آتش دشمن در طلائیه که زمینی بسیار محدود را شامل میشد فوقالعاده بود.
به خاطر اهمیتی که منطقه طلائیه برای کل عملیات داشت، ضرورت مقاومت و ایستادگی نیروها در آن مدام از سوی مسئولین در اتاق جنگ گوشزد میشد. به همین خاطر پس از آن که محور زید با عدم موفقیت مواجه شد، فرمانده لشگر امام حسین (ع) فرا خوانده شد تا مأموریت طلاییه به وی واگذار شود. احتمال داشت جنازهای را که علی از میان خاکهای طلاییه یافته بود، یکی از همراهان خرازی در خیبر باشد و همین احتمال کافی بود که او را به خاطرات شبهای درگیری در طلائیه ببرد. آن شب نیروهای لشگر در طلائیه شب خونینی را پشت سرگذاشتند. با طلوع خورشید و ادامه عملیات، فرمانده لشگر که در خط مقدم درگیری حضور داشت، بر اثر اصابت ترکش دست راست خود را از دست داد و علیرغم میلش از معرکه جنگ بیرون آمد. مرحله سوم عملیات با توجه به فشارهای دشمن، عمدتاً به منظور حفظ جزایر مجنون شمالی و جنوبی بود. به همین منظور دشمن در فشار اولیه خود تنها ۷۲ ساعت به طور مداوم بر روی جزایر آتش میریخت، چنانکه در یک برآورد، نزدیک به یک میلیون گلوله توپ و خمپاره مصرف کرده بود. جنگ در جزایر با توجه به توان خودی و دشمن به دور از محاسبات نظامی بود و تنها معنویت و روحیه بالای رزمندگان بود که باعث مقاومت آنها میشد.
عامل اصلی این مقاومت، گذشته جنگ و ضرورت کسب پیروزی چشمگیر و نیز پیام حضرت امام (ره) مبنی بر حسین وار جنگیدن بود. در این روند شهادت و مجروح شدن تنی چند از فرماندهان سپاه به مقاومت نیروها در منطقه جلوهای خاص بخشید. حاج ابراهیم همت، فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسولالله (ص) هنگامی که سوار بر موتور به دنبال رساندن نیرو به خط بود بر اثر اصابت توپ به شهادت رسید. حمید باکری- قائم مقام لشگر عاشورا- جلوهای دیگر از حماسه مقاومت را در صحنه نبرد خیبر به نمایش گذاشت. پس از شهادت باکری جسد او و همرزمانش در همانجا بر زمین ماند. به دنبال این امر، فرماندهی قرارگاه به برادر شهید، مهدی باکری، فرمانده لشکر عاشورا تکلیف میکند که جسد حمید باکری را به عقب منتقل کند، اما او نمیتواند خود را متقاعد سازد در حالی که سایر شهداء بر روی زمین به جا ماندهاند، تنها جسد برادر خود را به عقب منتقل کند پس جنازه حمید و همرزمانش در همان جا میماند.
دشمن که در مقابل خود مقاومتی غیرقابل تصور و پیشبینی را مشاهده میکرد، بهمرور با تحمل تلفات و ضایعات فراوان از تصرف جزایر منصرف شد و به تحکیم مواضع پرداخت. رژیم عراق پس از ناامیدی از بازپسگیری جزایر شمالی و جنوبی مجنون دیوانهوار شروع به بمباران شیمیایی کرد و شدت آن بهقدری بود که حتی یگانهای خودش نیز از این بمباران بینصیب نماندند. پس از ثبات نسبی خط مقدم دستاوردها و نتایج عملیات از سوی ایران چنین منتشر شد: در این عملیات بیش از ۲۳ یگان دشمن به طور متوسط، از ۲۰% تا ۱۰۰% منهدم شد.
۱۵۰۰۰ نفر از نیروهای دشمن زخمی و کشته شدند. ۱۵۰ دستگاه تانک و نفربر و ۲۰۰ دستگاه خودروی دشمن منهدم و تیپ ۵۶ زرهی دشمن به میزان ۱۰۰% منهدم شد. ۱۱۴۰ نفر از نیروهای دشمن اسیر شدند که در میان آنها ۱۰۲ نفر غیرنظامی از کشوهای مصر، سودان، مراکش، سومالی و عراق مشاهده میشد. مجموعاً ۱۱۸۰ کیلومتر از زمینهای منطقه آزاد شد. در میان غنائم گرفته شده از دشمن، گذشته از اقلام صنعتی و تجهیزات انفرادی، ۱۰ دستگاه تانک و نیز ۶۰ دستگاه کمپرسی به چشم میخورد. دستیابی بر چاههای نفت که ذخایر آن میلیونها بشکه برآورد شده بود. پس از عملیات خیبر تغییر و تحولاتی در جنگ روی داد که قسمت اعظم آن فشار اقتصادی و تحریم فروش سلاح به ایران بود. رفته رفته تفحص پا گرفت و بچهها، هر روز نقاط بسیاری را در طلائیه برای پیدا کردن اجساد، زیر و رو میکردند. پس از عملیات خیبر بر اساس تواناییهایی خودی و دشمن و نیز با در نظر گرفتن معابر وصولی بصره، سهراه کار در نظر گرفته شد که عبارت بودند از:
الف- منطقه عملیاتی خیبر واقع در هور و طلائیه. ب- شرق بصره (منطقه عملیاتی رمضان). ج- غرب اروند.
از آنجا که منطقه شرق بصره و غرب اروند فاقد تناسب لازم با توان خودی بود، لذا هور و منطقه طلائیه، به عنوان تنها راه ممکن انتخاب شد: دستاندازی و تسلط بر جاده بصره- العماره و نیز راههایی به مرکز اصلی هورهای غرب دجله که استانهای ناصر به، بصره والعماره را احاطه کرده است و همچنین تسلط بر شرق دجله، توام با انهدام نیرو و اسارت نفرات دشمن، از جمله اهداف این عملیات بود عملیات بدر از دو محور عمده در حد فاصل الغدیر تا القرنه طراحی گردید و در کنار آن یک تلاش عملی از سمت شمال و دو حرکت فریب در شلمچه و غرب اروند (جنوب) در نظر گرفته شد. نیروهایی که در عملیات بدر شرکت داشتند شامل سه لشگر و یک تیپ از نیروی زمینی ارتش و ۹ لشگر و هشت تیپ از سپاه به صورت ادغامی بودند. علی به همراه گروه تفحص، با اهداء چند جنازه عراقی به مرزداران توانستند از هور عبور کرده و با گذشتن از جاده العماره تا نزدیک دجله بروند. پس از حرکت نیروها از نقطه رهایی به سوی هدفهای مورد نظر و اعلام آمادگی، در ساعت ۲۳، نوزدهم اسفند سال ۱۳۶۳ با قرائت رمز عملیات با عنوان: «یا الله، یا الله، یا الله و قاتولهم حتی لا تکون فتنه، یا فاطمةالزهراء» نیروهای خودی، تهاجم خود را از دو محور شمالی و جنوبی آغاز کردند. در همان ساعات اولیه، تمامی خطوط و استحکامات دشمن به سرعت در هم کوبیده شد. در طی سه روز جنگ و درگیری، قرارگاه مهندسی با سختکوشی بسیاری توانست پلی را در حد فاصل جزیره جنوبی و منطقه همایون نصب کند. هنگامی که خرازی فرمانده لشکر امام حسین (ع) از آقا خانی- فرمانده یکی از گردانهای لشگر- علیرغم جراحتهای وارده میخواهد که به عقب برگردد، نمیپذیرد و در خط میماند و در همان شب به شهادت میرسد. در شب پنجم و روز ششم، در ادامه تلاشی که به منظور پاکسازی روستای حدیبه انجام شد، نیروهای فراوانی تحت پوشش لشگر عاشورا، از رودخانه دجله عبور کرده و به شرق دجله حمله کردند. با روشن شدن هوا عملاً امکان پیشروی به سوی القرنه فراهم نیامد. از حوالی ظهر، دشمن که موقعیت نیروهای خودی را در یافته بود، در مرور فشار خود را افزایش داد. در این میان، تنها مهدی باکری و جمع معدود یاران وفادارش به نبرد ادامه دادند. به مرور، با حاد شدن وضعیت، فرمانده لشگر عاشورا به صورت تکتیرانداز و آر. پی. جی زن وارد عمل شد و در این حین بر اثر اصابت تیر به پیشانیاش جراحت سنگینی برداشت و برای درمان به عقب انتقال یافت.
در این وقت دشمن، با نزدیکی به لب رودخانه دجله و دیدن قایقی که جسم نیمهجان باکری در میان آن بود، آن را با گلوله آر. پی. جی مورد اصابت قرار داد و به این ترتیب دجله جنازه سوخته شهید مهدی باکری را به منطقه نامعلومی برد. عملیات خیبر و بدر، دشمن را شدیداً متزلزل کرد و به غرب نشان داد که تنها تکنولوژی و حمایتهای همه جانبه سیاسی- اقتصادی نمیتواند عراق را سرپا نگه داشته، از آسیبپذیری اساسی مصون و محفوظ بدارد. به هر تقدیر، در مرحلهای از جنگ، عملیات بدر- گذشته از ضایعات و تلفاتی که به دشمن وارد ساخت- جایگاهی ویژه در ارتقاء و رشد ابعاد فکری و عملی سازمان رزم نیروهای ایرانی در برداشت و دورنمایی را ترسیم کرد که بعدها فتح فاو، بخشی از ثمره آن بود. حالا سالها از جنگ میگذرد و سالهاست که دیگر در طلائیه و مناطق عملیاتی اطراف آن پیکر شهیدی پیدا نشده. علی و دوستانش در تفحص همه جنازههای گمشده را پیدا کردهاند. اما شب هنگام، وقتی هور در تاریکی فرو میرود و طلائیه آهنگ خفتن میکند، هنوز میتوان از این سرزمین صدای گامهای شهیدان و آوای رحیلشان را شنید. طلائیه و شهیدانش تا ابد جاودان خواهند ماند.
سهراه شهادت/طلائیه
یکی از سختترین مراحل عملیات طولانی کربلای ۵ تصرف و نگهداری منطقهای بود به اسم سهراه شهادت. هر نیمهشب خاکریز اطراف سهراه کامل میشد. صبح روز بعد تانکهای عراق اونقدر شلیک میکردن تا خاکریز محو میشد! اونوقت هرجنبندهای که به سمت سهراه میآمد تو دید مستقیم دشمن بود.
یه روز بدجوری تو منطقه خمپاره میریخت. بچهها داخل سنگر بودن، اما حدود بیست نفر بهشدت مجروح شده بودند.
یه ساعت بعد یه نفربر هرجوری که بود خودش رو به منطقه سهراه شهادت رسوند. بعد از تخلیهی بار، مجروحین رو سوار نفربر کردیم. راننده میگفت دیگه جا ندارم، ولی ما اصرار میکردیم که این یکی رو هم سوار کن.
همه مجروحین رو پشت نفربر جا دادیم. دیگه هیچ جایی پشت نفربر نبود. در رو بستیم و راننده حرکت کرد. خاکریزی وجود نداشت. راننده باید سریع از این منطقه عبور میکرد.
از داخل سنگر به دور شدن نفربر نگاه میکردیم. یهو رنگ از چهره همه ما پرید. گلوله تانک عراقی به کمر نفربر اصابت کرد.
نفربر تو شعلههای آتش میسوخت. هیچ راه خروجی برای آن مجروحان وجود نداشت. چند نفری میخواستند برن کمک، اما بارش رگبار تیربارهای عراقی زمین گیرشون کرد.
صدای نالهی مرگ را برای اولین بار در آنجا شنیدم. مجروحین داخل نفربر از عمق جان فریاد میزدند و میسوختند.
اشک میریختیم. ناله میکردیم. هیچ کاری از دستمون ساخته نبود. سوختن بهترین دوستانمون رو فقط از دور نگاه میکردیم.
با خودم میگفتم:ای کاش همه رو سوار نمیکردیم.ای کاش... بوی گوشت سوخته فضا رو پر کرده بود. صدای گریهی بچهها قطع نمیشد. هوا که تاریک شد رفتیم سراغ نفربر. در رو که باز کردیم چیزی رو که میدیدیم باور نمیکردیم. لایهای از خاکستر و استخوانهای سوخته کف نفربر رو گرفته بود هیچ عامل مشخصهای از اون همه دلاور وجود نداشت. همه از بین رفته بودند. هیچی ازشون باقی نمونده بود...
در وصیتنامهی یکی از شهدا نوشته بود:
آیا میدانید که این انقلاب و اسلام و آزادی چگونه به دست ما رسیده است...؟
منبع: جهان نیوز
انتهای پیام/ ۹۱۱