مهمان آب‌های لفور یک «شهید» است

«علی اکبر کریمی لفوری» فرزند آقاجان دهم دی ۱۳۴۱ در سوادکوه شمالی به دنیا آمد و در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۶۲ در خرمشهر به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۱۲۳۶۹
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۷:۲۰ - 17March 2022

مهمان آب‌های لفور یک «شهید» است/ زیارت در دل آببه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، دفاع مقدس گنجینه‌ای ماندگار از حضور عارفانه انسان‌های برگزیده خداست که شهادت‌طلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت، رشادت، مردانگی و جوانمردی را می‌توان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقی‌شان نام برد.

همانان که جان برکف برای دفاع از دین و ناموس، ارزش‌ها و آرمان‌های این نظام دل به جاده زدند و در کربلای ایران حماسه‌های بی‌بدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. شهیدانی که هر کدام‌شان نمونه و الگوی ایستادگی و مقاومت هستند.

«علی اکبر کریمی لفوری» یکی از ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «سوادکوه شمالی» است که در ادامه زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید

نهم دی ۱۳۴۱ در یکی از روستا‌های دورافتاده سوادکوه شمالی در مرتع سرین در یک خانواده مذهبی کودکی چشم به جهان گشود که نامش را علی اکبر نهادند. در دوران کودکی در میان هم سن و سالان خود و در سن هفت سالگی در نزد پدر و مادرش بود. همینکه مدرسه‌ای شد در مدرسه فارابی لفورک ثبت نام و در این مدرسه ادامه تحصیل داد و دوره راهنمایی را در روستای چاشت خوران گذراند.

در همین سال بود که اولین مدرسه راهنمایی لفور را تأسیس کردند. علی اکبر برای ساخت آن مانند دیگر دانش آموزان فعالیت کرد؛ با کارگران هم‌دوش شده بود و در حمل ماسه و چوب و مصالح کمک می‌کرد. در آن زمان میز و نیمکتی نبود و دانش آموزان روی زمین به درس و فراگیری علم می‌پرداختند و در سال‌های بعد به همت روستائیان و مدیر مدرسه و دانش آموزان این اتفاق رقم خورد و وضع مدرسه روبراه شد.

در همین دوران انقلاب آغاز شد و علی اکبر با کمک برادرش که ساکن شهر بود، فعالیت‌های انقلابی را از مدرسه شروع کرد و دانش آموزان را با امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی آشنا کرد. او حتی در کلاس انشایی را با موضوع ظلم شاه و رژیم طاغوتی ارائه داد و به کمک معلم خود کتاب‌های انقلابی را در بین دانش آموزان توزیع می‌کرد.

پس از اتمام دوره راهنمایی برای ادامه تحصیل راهی قائمشهر شد و با برادر بزرگترش در خانه‌ای اجاره‌ای درس می‌خواند. علی اکبر در رشته فرهنگ و ادب و برادرش در رشته اقتصاد در دبیرستان مطهری مشغول به تحصیل بودند و در فعالیت‌های سیاسی اعم از شرکت در تظاهرات، تشییع جنازه شهدا و توزیع اعلامیه امام (ره) نیز مشارکت داشت.

علی اکبر دانش آموز نمونه کلاس بود و ضمن اینکه چهره مظلومی داشت روحانیت و معنویت سیمای او همگان را مجذوب خود می‌کرد. روز‌های جمعه به کارگری می‌رفت تا بتواند کمکی برای خانواده باشد. هنگامی هم که به روستا می‌رفت از حضور در جمع هم سن و سالان و تفریح و بازی‌ها خود را معاف می‌کرد و دوشادوش پدر در جنگل به دامداری در جنگل و کشاورزی در مزرعه مشغول می‌شد نه تنها از کار کردن واهمه‌ای نداشت بلکه از آن لذت می‌برد و عاشقانه فعالیت می‌کرد.

پسری محجوب و با حیا و در عین حال کاری و درس خوان که زبانزد همگان بود. او از تمام سختی‌ها و رنج‌های زندگی با خبر بود و عشق و علاقه خاصی به جمهوری اسلامی و امام خمینی (ره) داشت و به برادران و خواهران توصیه می‌‎کرد برای حفظ نظام کوشا باشند و به قانون اساسی عمل کنند.  

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بی تاب و بیقرار جبهه‌های حق علیه باطل بود و پس از اخذ مدرک دیپلم در هفده مهر ۱۳۶۲ برای اعزام به سربازی اقدام و با برادر خود که همزمان با او دیپلم گرفته بود، راهی جبهه‌های حق علیه باطل شدند.

آن‌ها دوره آموزشی سه ماهه را در یک گروهان و یک دسته در مرکز آموزشی ۰۴ بیرجند گذراندند و زمان تقسیم سربازن از برادر بزرگترش جدا شد؛ برادرش به توپخانه اصفهان منتقل شد و علی اکبر با لشکر ۷۷ خراسان به خرمشهر اعزام شد و به مدت سه ماه در این جبهه مشغول نبرد با دشمن بعثی شد. او در ۴۵ روز اول که در خط ابرویه به سر می‌برد به مرخصی هم نرفت و در نامه‌‍هایی که به خانواده می‌نوشت از روحیه بسیار قوی می‌گفت و تأکید می‌کرد که اگر کسی می‌خواهد خدا را ببیند و قدرت خدا را بسنجد به جبهه بیاید چراکه اینجا عاشق ریاد است.علی اکبر نوشته بود: تا به حال در یک حمله و چهار عملیات به عنوان بیسیم‌چی شرکت کرد.

سرانجام در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۲ با یک گروه گشتی برای شناسایی و ضربه زدن به داخل خاک عراق روانه شدند و در شب دوم و به تاریخ ۲۶ اسفند ساعت ۹:۳۰ برای شناسایی به داخل عراق رفتند و در نبرد نزدیک به دشمن به مبارزه پرداختند و پس از مبارزه طولانی به همراه دو تن از فرماندهان به شهادت رسید.

پیکر مطهر او چندین روز در خاک عراق ماند و پس از آن در ایام عید سال ۶۸ به وطن بازگشت و پس از تشییع باشکوه مردم قدرشناس و شهیدپرور، در جوار امامزاده علی لفورک خاکسپاری شد و با اجرای سد لفور در این منطقه، مزار این شهید در میان آب قرار گرفت و به خواسته مادر این شهید، مزارش منتقل نشد و همچنان مزار علی اکبر در میان جزیره‌ای در آب‌های سد لفور زیارتگاه عاشقان و زائران است.

فرازی از وصیت‌نامه شهید

پیام من به مردم ایران این است که امام را تنها نگذارند و جبهه‌ها را خالی نکنید و راه شهداء را که راه انبیاست ادامه دهید تا به پیروزی کامل دست یابید.

پدر جان! در مرگ من هرگز فکر آن نباشید که پسرم را از دست داده‌ام. بدان که پسرت راه خود را با آشنایی و خود کفائی و با اطلاعات کافی شناخت و بدان راه گشود و از کرم خداوند بزرگ بدان رسیده است.

من به کام خود رسیده ام و مرا ناکام مپندارید و بدانید که تمام شهداء با شناخت کافی در دین اسلام و با عشق و علاقه به سوی جبهه‌ها روانه شدند و به فیض شهادت نائل گردیدند. پس عاشق را نمی‌توان ناکام نامگذاری نمود.

مادر جان! من خوشبخت هستم که تو مادرم هستی. چون خوب تربیتم کردید و بهترین راه سعادت را به من نشالن دادی و این علاقه و دوستی من و تو به خداوند بود که من به فیض شهادت رسیدم و چنین ارزشی را به من منّت گذاشت. به تمام اعضای خانواده اعم از مادر، خواهر، برادر، دائی، خاله، اعلام می‌کنم نبایستی در مرگ من ذره‌ای از ایمانتان کاسته شود. بلکه بایستی بدین وسیله به ایمانتان نیرو و قوت بخشید.

از برادران و خواهران می‌خواهم ماتند کوه استوار و مقاوم در مقابل تمام مشکلات بایستید و دهان هر یاوه‌گو را ببندید. چه در مزرعه و چه در مطالعه و چه در جبهه‌های داخلی و خارجی. از برادران می‌خواهم کار حسینی بکنند و از خواهران می‌خواهم کار زینبی انجام بدهند که هر دویشان مورد قبول خداوند منان می‌باشد و ثواب هم دارد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار