گروه استانهای دفاعپرس - «ابوالقاسم محمدزاده» نویسنده دفاع مقدس؛ حدود 1400 سال و اندی از واقعه عاشورا میگذرد، واقعهای که در آن فرزند دختر پیامبر عظیمالشأن اسلام، توسط اشقیا به فجیعترین شکل کشته شد و خون پاکش را بر زمین ریختند و اهلبیتش را به اسارت بردند و شهر به شهر و منزل به منزل گرداندند و طبل پیروزی نواختند.
در تمام سالهای پس از عاشورا، یزیدیان در ادوار و اعصار گوناگون هرچه در توان داشتند به کار گرفتند تا «راه حسین» علیه السلام فراموش شود و نشانی از قبر مطهر آن حضرت باقی نماند. اما مگر چراغی که به فرمایش رسول اکرم (ص) «چراغ هدایت» است خاموش شدنی است و مگر کشتی که «کشتی نجات» است به گِل مینشیند؟
قبر مطهر سیدالشهدا (ع) را بارها به آب بستند و شخم زدند و ویران کردند، موانع بسیار بر سر راه زوار «خون خدا» گذاشتند، دستها قطع کردند و سرها بریدند تا مانع زیارت قبر حسین شوند. اما حرارت عشق حسین (ع) در دلها سرد که نشد هیچ، بلکه روز به روز بر حرارت عشق حسینی در دلها افزوده گردید و حقیقت فرمایش نبی مکرم اسلام (ص) آشکار گردید که فرمودند؛
- از شهادت حسین (ع) حرارتی در قلوب مومنین ایجاد میشود که هرگز سرد نمیشود
و ما امروز پس از قرنها، جلوههای این حرارت و اعتقاد راسخ به راه حسین (ع) و نور هدایت و کشتی نجات بودن سید شباب اهلالجنة را در اجتماع پرشکوه اربعین شاهدیم.
اجتماعی چند میلیونی از عشاق و دلدادگان مکتب اسلام ناب محمدی و زائران حسین(ع). همان حسینی که همه چیز خود را، یاران و اصحاب وفادارش، برادران و فرزندان و حتی شیرخوارهاش را فدای آیین ناب محمدی (ص) و احیای سنت پیامبر (ص) و ارشاد امت و زنده کردن امر به معروف و نهی از منکر کرد و خون پاک قلب مطهرش را بذل کرد تا انسانها برای همیشه زمان، حجتی برای رهایی از گمراهی و ضلالت و حیرت داشته باشند و این گونه بود که خون حسین علیه السلام ، ثارالله شد و دمی از جوشش باز نایستاد، تا از جوشش این خون مقدس، هر آن انسانیت جان تازه بگیرد.
امروز! جلوههایی ستودنی از انسانیت و حرکت عاشقانه انسانها را در رهسپاری به سوی کوی حسین (ع) در اجتماع اربعین شاهدیم. آن هم در حالی که در این رهسپاری، از هتل و مهمانپذیر و ... خبری نیست. گرمای شدید هست و کمبود امکانات. حتی ابتداییترین آنها، خستگی و بیدارخوابی و ازدهام و شلوغی، جزء جدانشدنی این سفر است که گاه نفسگیر میشود.
اما آن چه تحمل این سختیها را آسان می کند «شوق وصال» است که با پاها توان میدهد و به جانهای خسته انرژی رفتن و رسیدن.
این شوق است که در این راه آدمی را میکشاند و با پای دل گام میگذارند نه با پای تن. و در هر هروله و هر قدمی که در گرمای بالای 50 درجه بر میدارند، بگویند؛ اگر آن روز و در عاشورای سال 61 نبودند که بیعذر و بهانه به یاری فرزند رسول خدا بشتابند، امروز پس از 14 قرن تمرین آمادگی برای در رکاب بودن امام زمان (عج) را در اربعین «مشق» میکنند و دست از یاری نایبش بر نمیدارند و حسین زمان و علی دوران را تنها نمیگذارند.
رفتن در این راه، جلوههایی از مهر و محبت و معنویت و انسانیت و آزادگی و عشق و ایمان را به منصه ظهور میگذارد و برای زائران اربعین، جلوههایی دیدنی از انسانیت، عشق و محبت و دلدادگی و مهربانی و دیگرخواهی را، ایثار و فداکاری و مهمانپذیری و اکرام انسان و زائر را به نمایش میگذارد که فقط در مکتب اهلبیت بودن نمود پیدا میکند و در دانشگاه و مکتب انسانساز اربعین بر صفحه تاریخ و چشم و جان و دل انسانیت نقش میبندد.
یادمان نمیرود که صدام جنایتکار، چند سال پیش آتشی برافروخت تا بین شیعههای ایرانی و عراقی فاصله بیندازد اما حالا، اکثر قریب به اتفاق مردم عراق با جان و دل و هرچه در بساط دارند از زائران اربعین خصوصا زائران ایرانی پذیرایی میکنند. برخی از آنان که حتی برای تأمین معیشت خود در رنج هستند، از همان اندک درآمد خود، مقداری برای پذیرایی از زائران اربعین کنار میگذارند، خانههای خود چه کوچک و چه بزرگ، چه خشتی گلی و چه مدرن را با خلوص نیت در اختیار راهیان کوی یار قرار میدهند، کفش واکس میزنند، بدن و پاهای آزرده زائران را مرهم میگذارند، بعضیهایشان هم که برخی جوانان نیز جزو آنان هستند خاک پای زائران را به تبرک میبرند!! و ثابت میکنند که تنها شعار «حب الحسین یجمعنا» بر زبانشان جاری نیست بلکه در عمل نیز بدین شعار عاملاند و پایبند و در عین نبود زیرساختهای لازم و کمبودهای به ارث رسیده از زمان صدام ملعون، چند هزار موکب در بیابان و خیابان و کوی و برزن در مسیر زائران برپا کردهاند، آنها حتی فرزندان خردسال خود را برای خدمت به زائران اربعین به میدان آوردهاند و چه نیکو این محبان اهلبیت ( شیعه و سنی، کُرد و عرب) در مدرسه معنویت و انسانیت عاشورا، شاگردی و معلمی میکنند و مشق عشق و ایثار و از خود گذشتگی، تاحلاوت این زیارت پرشکوه، گوارای وجود زائر و خادم باشد و در مقابل این همه شوکت و شکوه و جلال، زبان و قلم قاصر از بیان و نگارش است، باید بود و دید.
انتهای پیام/