به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، ۴۱ سال از شهادت آیتالله سید اسدالله مدنی، دومین شهید محراب میگذرد. عالِمی که زندگی پربارش به تربیت انسانها و مبارزه با طاغوت و سپس ضدانقلاب و منافقین سپری شد. در دوران تبعید دو سالهای که توسط رژیم طاغوت رقم خورد، محبوب مردم ممسنی و گنبدکاووس شد. در زمان تبعید امام به نجف اشرف کنار ایشان بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در عمل از امام خمینی (ره) پیروی میکرد. گاهی به جبهه میرفت و در کنار رزمندهها بود تا اینکه در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ توسط منافقین کوردل به شهادت رسید.
«مهدی بنکدار» نوه دختری شهید محراب آیتالله مدنی است که زمان شهادت پدربزرگ یازده ساله بود. وی از ۷ سالگی در کنار پدربزرگ بود و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و دو سال تبعید شهید مدنی در مناطق دورافتاده ممسنی و گنبدکاووس را درک کرده است. در ادامه روایت مهدی بنکدار را میخوانیم.
تلاش شهید مدنی برای شکوفایی نهضت امام (ره)
در دوران کودکی و نوجوانی با پدربزرگ زندگی میکردم. من با تفکرات کودکیام علاقه زیادی به ایشان داشتم و همراهشان بودم. چند ویژگی شخصیتی از ایشان برای من برجسته بود.
اولین ویژگی شهید مدنی این بود که بسیار به شخصیت حضرت امام خمینی (ره) علاقهمند بودند و عاشقانه و مانند یک مرید، طبق نظرات و فرمایشات حضرت امام (ره) حرکت میکردند و در مقاطع قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دیگران را نیز به این مسیر توصیه میکردند که گوش به فرمان امام (ره) باشند.
زمانی که شاه، امام خمینی (ره) را از ترکیه به نجفاشرف تبعید کرد، قصد داشت که با فرستادن حضرت امام (ره) به نجف اشرف شخصیت امام به فراموشی سپرده شود. با توجه به اینکه در حوزه علمیه نجف اشرف مراجع زیادی از جمله حضرت آیتالله خویی، حضرت آیتالله حکیم حضور داشتند، شاه این تصمیم را گرفته بود.
شهید مدنی در نجف به لحاظ علمی و محبوبیت بین طلاب، جایگاه ویژهای داشتند. ایشان در مدرسه شیخ انصاری نماز میخواندند و جمعیت زیادی هم معموم ایشان بودند. به محض اینکه امام (ره) به نجف منتقل شدند، آیتالله مدنی در اولین اقدام، جای نماز خود را به حضرت امام خمینی (ره) دادند و ضمن اینکه خودشان را ملزم دانستند که در نماز حضرت امام (ره) شرکت کنند. همین امر سبب شد تا توجه و حضور طلاب در مدرسه شیخ انصاری رونق بگیرد و سبب شکوفایی نهضت در آن ایام شود.
در آن ایام کسانی که در نمازها شرکت میکرد، به شهید مدنی میگفتند: «چرا از امام طرفداری میکنید؟ خود شما از رجال هستید و میتوانید رساله بدهید و طرفداران شما کم نیستند. چرا به امام علاقهمند هستید و همه را به سمت ایشان توصیه میکنید؟» شهید مدنی پاسخ داده بودند: «شما راست میگویید. من به نفسام که مراجعه میکنم میبینم حرف شما درست است و زمانی که به دینام مراجعه میکنم میبینم دینام به من سفارش میکند که این سیّد را حمایت کنم.»
اخطار ساواک به شهید مدنی در تبعید
نورآباد ممسنی در سال ۵۵ و ۵۶ شهر دورافتاده و در نزدیکی کازرون بود که رژیم طاغوت برای اینکه ارتباطات مردم با شهید مدنی قطع شود و به مرور از اذهان فراموش شود، وی را به نقطه دورافتاده تبعید کرد. در دوران تبعید من همراه حاج آقا بودم. در کنار مسجدی منزل عالِم مسجد بود که به پدربزرگ داده بودند. از حیاط این منزل به حیاط مسجد دری وجود داشت که نمازها را در آنجا میخواندند. خیلی از حضورشان در نورآباد نگذشته بود، اما مردم و روحانیون و انقلابیون جذب شخصیت ایشان شدند و نماز ایشان هر روز شلوغتر از روز قبل میشد و مردم از تهران و قم به شیراز میآمدند. ایشان در تبعید سخنرانی میکردند. یادم هست که ساواک گفته بود که شهید مدنی دیگر حق ندارد در مسجد نماز بخواند. پدر بزرگم دیگر به مسجد نرفتند و در منزل اتاق بزرگی بود که نماز میخواندند و باز مردم میآمدند و در منزل نماز میخواندند و آنجا تبدیل به محفل انقلابیون شده بود. افراد عادی هم جذب شخصیت اخلاقی و علمی و عرفانی شهید مدنی شده بودند.
تنها مأموم پدربزرگ بودم
یادم هست در ممسنی که بودیم، یکبار در منزل حاجآقا را زدند و رفتم در را باز کردم، ۴ فرد کراواتی بودند و گفتند که کسی حق ندارد به این منزل بیاید. مأمور گذاشتند. یادم هست در نمازی که پدر بزرگ خواند، من تنها مأموم ایشان بودم. بعد از مدتی پدربزرگم را از نورآباد به گنبدکاووس تبعید کردند. در گنبدکاووس بیشتر مردم اهل سنت بودند. آنجا هم مبارزه و فعالیت برای انقلاب ادامه داشت. یادم هست خیلیها به بهانه مسافرت مشهد مقدس از راه شمال به گنبد کاووس میآمدند و با شهید مدنی دیدار میکردند. رفت و آمدهای زیادی بود.
نظر شهید مدنی درباره بنیصدر
در خانواده بحث ریاست جمهوری مطرح بود. شرایط اوایل انقلاب بود و امام (ره) اختیار را به مردم داده بودند تا خودشان به بلوغ سیاسی برسند. علیرغم اینکه شهید مدنی ماهیت بنیصدر را میدانستند، اما به دیگران توصیه میکردند که تا وقتی امام علیه بنیصدر چیزی نگفتهاند، کسی حرف نزند. اما میدانم که با انتخاب بنیصدر مخالف بودند و تنها کاندید مقابل بنیصدر، مرحوم آقای حبیبی بود که حاجآقا توصیه میکردند به آقای حبیبی رأی بدهید.
تواضع و فرمانبرداری شهید مدنی نسبت به امام (ره)
من علاقه و ارادت پدربزرگم به امام خمینی (ره) را در ۶ ـ ۷ سالگی درک کردم و ایشان درعمل از امام (ره) حمایت میکردند. پدربزرگم یک سفری به قم رفته بودند و سپس برای دیدار با امام (ره) به تهران رفتند. عکس معروفی است من همان موقع یادم هست وقتی در روزنامهها چاپ شد و به دست ما رسید، نهایت تواضع و فرمانبرداری ایشان به امام (ره) مشاهده میشود.
برخورد شهید مدنی با دامادش به خاطر خرید دوچرخه
نکته و خصوصیت دیگر از شهید مدنی، مردمداری ایشان بود. حاجآقا در عمل و توصیهها به فکر فقرا، محرومین و مستضعفین بودند. ایشان در شهرهای مختلف از جمله همدان، خرمآباد، شیراز و تبریز که ساکن بودند، منشأ خیر بودند و صندوقهای قرضالحسنه و کارگاههای خیریه برای زنان بیسرپرست راهاندازی کردند.
پدر بنده مرحوم «حاج شیخ حسین نبی بنکدار» داماد سوم شهید مدنی بود. در سالهای اول دوم انقلاب اسلامی، پدرم مدتی برای تبلیغ رفته بود و در آنجا مبلغی به پدرم داده بودند. من و برادرم در سنین نوجوانی بودیم، پدرم موقع بازگشت به منزل، دو تا دوچرخه کودکانه برای ما خرید و به منزل آورد. ما منزل شهید مدنی بودیم. شهید مدنی خیلی به ما علاقه داشتند، اما با دیدن این دوچرخهها با پدرم به شدت برخورد کردند که «شما به چه حقی این دوچرخهها را خریدید؟ مگر نمیبینید مردم وضعشان خوب نیست؟ نباید بخرید!» چنان برخوردی شد که همه متعجب شدند و بعد هم پدرم آن دوچرخهها را پنهان کردند و تا مدتها تحت تأثیر نهیب شهید مدنی بودیم.
حتی اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، در مقطعی قیمت گوشت گران شده بود و من یادم هست شهید مدنی به مادربزرگم گفته بودند که مردم نمیتوانند گوشت بخرند، شما هم نخرید. این ویژگی مردمداری محض ایشان سبب شده بود در بین عموم مردم محبوب باشند.
برخورد قاطعانه شهید مدنی با فتنهگران و ضدانقلاب
در شهید مدنی، دو ویژگی به ظاهر متضاد، متبلور بود. به شدت اهل بکاء و گریه بودند. من یادم هست در اکثر نمازهایشان و به خصوص در قنوت اشک میریختند. من بارها شاهد این اشکها بودم و در کودکی خودم به فکر بودم چرا این اتفاق میافتد؟ این رقت قلب و در عین حال قاطعیت در برخورد با ضدانقلاب و متخلفان در شهید مدنی دیده میشد. ایشان یکی از قاطعترین ائمه جمعه بود که در سخنرانیها با فتنهگران و ضدانقلاب برخورد میکردند. من در آن دوران این دو ویژگی را درک کردم.
ایشان در اکثر نماز و مناجاتها و سخنرانیها و دعاها وقتی بحث معاد و پاسخگویی در محضر احدیت مطرح میشد، اشک میریختند. در بحث مبارزه با طاغوت، فتنهگران و ضدانقلاب به خصوص در شرایط حاد تبریز که خلق مسلمان آنجا را به آشوب کشیده بودند، اگر قاطعیت ایشان نبود همین فتنهگران دست از سر آذربایجان شرقی برنمیداشتند.
شهید مدنی به خانواده گفتند اگر به تبریز آمدید، به فکر اسکان باشید
یکی دیگر از ویژگیهای شهید مدنی حساسیت و اهمیت به حقالناس و بیتالمال بود. در این زمینه یادم هست بعد غائله خلق مسلمان و شهادت آیتالله قاضی در تبریز، شهید مدنی با حکم حضرت امام (ره) به عنوان امام جمعه تبریز منصوب شدند. اعضای خانواده ایشان و مادرم در قم بودند. شهید مدنی صریحاً به دختران و خانواده و بقیه اقوام اخطار داده بودند که اگر کسی به تبریز آمد، به هیچ وقت حق ندارند در محل اقامت و اسکان امام جمعه ساکن بشود. اگر کسی میخواهد به تبریز بیاید، خودش فکر محل اسکان باشد، چون اینجا برای بیتالمال است. پدربزرگم دو هفته یکبار که به قم میآمدند، و سفرهای کاری و دیدار با حضرت امام (ره) داشتند، به خانواده سر میزدند؛ ما هم خدمتشان میرسیدیم و سپس به تبریز میرفتند. یکی از حسرتهای مادرم این است که در تبریز نتوانستیم خدمت ایشان برسیم و آنجا ایشان را زیارت کنیم.
نگاه غضبآلود شهید مدنی بخاطر عدم توجه به امانت
پدربزرگ به شدت امانتدار بودند. یادم هست یکبار ماشین اصلاح را با جعبهاش از یکی دوستان امانت گرفته بودند. من در عالم کودکی با این ماشین بازی میکردم که گوشهای از جعبه ماشین اصلاح به صورت مختصر پاره شد. پدر بزرگم نگاه غضبآلودی به من کردند که چرا به امانت مردم دست زدهای؟! با اینکه خدمت حاج آقا بودم، اما ایشان به خاطر این کار چند روزی با من سنگین رفتار کردند. من هنوز آن نگاه غضبآلود را به یاد دارم.
گفتوگو از فاطمه ملکی
انتهای پیام/ 112