به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، بر خلاف خوشبینانههای اولیهای که بود جنگ دوم قراباغ (۲۰۲۰) نه تنها منجر به بهبود مناسبات تهران و باکو نشد بلکه وضعیت را پیچیده و نهایتا منجر به سردی و بروز چالشهایی در مناسبات دو کشور گردید. با توجه به حمایتهای همه جانبه سیاسی، نظامی، تزانزیتی، ارتباطی، بشردوستانه و اقتصادی ایران از جمهوری آذربایجان در سه دهه اخیر و تاکیدات مکرر تهران در سطوح عالی مبنی بر بازگشت قراباغ به جمهوری آذربایجان انتظار میرفت که پس از جنگ دوم قراباغ باکو با قدردانی و به پاسداشت این خدمات پدرانه ایران، رویکرد حسن همجواری با تهران در پیش بگیرد، اما اوضاع اینگونه نشد.
دلیل این موضوع مشخص است. جنگ دوم قراباغ خارج از اراده جمهوری آذربایجان شکل گرفت، این کشور خصوصا پس از روی کارآمدن الهام علی اف در سال ۲۰۰۳ به یکی از کنفدراسیونهای ترکیه و همچنین جولانگاه انگلستان و در راس آن بریتیش پترولیوم و همچنین رژیم صهیونیستی تبدیل شده است. این کشورها به عنوان بازیگران تجدید نظر طلب و فرصت طلب و زیاده خواه، در قالب پروژه جنگ دوم قراباغ و با پوشش آزادی اراضی اشغالی جمهوری آذربایجان کوشیدند هر کدام طرحهای فتنه انگیز خود را با محوریت ینی عثمانی گرایی و ترکیه بزرگ، دالان تورانی ناتو، و تبدیل جمهوری آذربایجان به «پایگاه منطقهای صهیونیسم» به پیش ببرند. هدف ایجاد یک فتنه ژئوپلیتیکی کلان و دامنه دار با محوریت از بین مرز ایران و ارمنستان، تجزیه جنوب ارمنستان و ایجاد یک واحد سیاسی جعلی و نامشروع در این منطقه میباشد.
تجارب دو سال اخیر نشان میدهد که در اثر جنگ دوم قرباغ، اگرچه اراضی اشغالی جمهوری آذربایجان البته در خارج از قراباغ (نه خود جمهوری قراباغ) از دست ارامنه آزاد شدند، ولی در عوض کل جمهوری آذربایجان در اختیار رژیم صهیونیستی و ترکیه و در پشت پرده انگلستان قرار گرفته است. اهتزاز پرچمهای آنها در سراسر جمهوری آذربایجان نه موید اتحاد بلکه نشاندهنده تبدیل جمهوری آذربایجان به یکی از شبه مستعمرات اقماری این کشورها و تحت الحمایگی دولت الهام علی اف است. طبعیتا تا آن بخش که اوضاع مربوط به داخل جمهوری آذربایجان میشود این موضوع شاید ارتباط چندانی به ایران ندارد، اما وقتی قرار است که باکو به مرکز فتنههای ژئوپلیتیکی، ژئواکونومیکی و ژئو کالچرال علیه ایران تبدیل شود و تشیع زادیی و ایران ستیزی سیستماتیک آن هم در سطح وسیع و رسمی دنبال شود، واکنشهای البته نه صرفا تدافعی ایران منطقی است. از اینرو نیز پس از جنگ دوم قراباغ روابط تهران و باکو به سمت سردی گرایید.
بادکوبه یا آران از نظر تاریخی بخشی از ایران زمین میباشد. جمهوری آذربایجان که دومین کشور شیعه در جهان میباشد از منظر تمدنی، فرهنگی و تاریخی و دینی و عموما قفقاز بخش ناگسستنی از «ایران فرهنگی» هستند. رویکرد افراطی که برای همسان نمایی جمهوری آذربایجان و ترکیه یا اشتراک زایی میان یهودیان با جمهوری آذربایجان وجود دارد، ناشی از ترس و نگرانی آنها از ایرانی بودن مردم جمهوری آذربایجان است. ترکیه به عنوان کارگزار ناتو، و رژیم صهیونیستی سالهاست که به دنبال «اخراج کامل» ایران از جمهوری اذربایجان هستند.
بنظر میرسد در جریان جنگ دوم قراباغ یک «توافق نانوشته» میان الهام علی اف با مقامات رژیم صهیونیستی، ترکیه و انگلستان وجود داشته است. بر اساس این توافق، تل آویو و آنکارا با حمایت لندن با مجاب ساختن یا خنثی سازی امریکا و اروپا در موضوع حمایت از ارمنستان و فریب راهبردی روسیه، در قالب پروژه جنگ دوم قراباغ، اراضی اشغالی خارج از قراباغ را آزاد کردند. هدف این بود که با استفاده از این فرصت و با ایجاد شانتاژ رسانهای و پمپاژ محبوبیت تصنعی برای الهام علی اف، مانع از وقوع خیزشهای اجتماعی علیه وی که فساد مالی خاندانش زبانزد رسانههای معتبر جهانی شده و فساد مالی و جنایت و دین ستیزی مامورانش، مردم را به ستوه آورده بود، بشوند. فراموش نکنیم که در سالهای اخیر حتی بسیاری از اندیشکدههای معروف از جمله اندیشکدههای امریکایی و اروپایی الهام علی اف را با صدام حسین مقایسه کرده و نسبت به بروز اعتراضات گسترده اجتماعی هشدار داده بودند؛ بنابراین جنگ دوم قرباغ نسخه اطاق فکرهای صهیونی، آناتولی و لندنی برای نجات دولت الهام علی اف از سقوطی شبیه سقوط عسگر آقایف و ادوارد شواردنازده بود.
در مقابل، شخص الهام علی اف با فدا کردن آینده و منافع حیاتی جمهوری آذربایجان، تعهداتی خطرناک برای رژیم صهیونیستی، ترکیه و انگلستان داده است. فراهم کردن همه زمینههای لازم برای تبدیل جمهوری آذربایجان به «پایگاه منطقهای صهیونیسم» و باصطلاح آرتور لنک، «خانه دوم صهیونیستها»، تلاش برای استقرار «دالان موهوم تورانی ناتو» با رمز باصطلاح ایجاد راه مواصلاتی به نخجوان، و بمنظور طراحی تغییرات بنیادین در معادلات انرژی و ترانزیتی منطقه و همچنین استقرار ناتو در هارتلند قفقاز و آسیای مرکزی، استقرار تکفیریها و نهایتا شکل دهی به «ایده انگلیسی پان تورانیسم و پان ترکیسم» از جمله این تعهدات خطرناک باکو به محور سلطه میباشد.
بر همین اساس است که با حمایت بازیگران ثالث، پس از جنگ دوم قراباغ شاهد تشدید ایران ستیزی و شیعه ستیزی نظاممند در جمهوری آذربایجان هستیم. در تمامی سفرهایی که رجب طیب اردوغان در دو سال اخیر به جمهوری آذربایجان از جمله باکو، شوشی و زنگیلان داشته، در جهت تحریک الهام علی اف به اقدامات ضد ایرانی سخنرانی یا شعر خوانی کرده و رویه رژیم صهیونیستی نیز در این خصوص مشهود است؛ چرا که آنها با رویکرد شوونیستی، آپارتایدی و زیاده خواهانه، به دنبال طرحهای فتنه انگیز در حوزههای دینی، فرهنگی، انرژی، ترانزیتی و قومی و امنیتی هستند که ایران و همچنین روسیه و چین را هدف گذاری کرده است؛ بنابراین جای تعجب نیست که امروزه یک هیاهو و جنگ گسترده رسانهای و روانی علیه ایران در جمهوری آذربایجان به راه انداختند تا بزعم خود با زدودن «ایران همیشه حامی مردم جمهوری آذربایجان»، از اذهان عمومی، فتنههای خود را به پیش ببرند.
واقعیت این است که صرف برگزاری رزمایش نیست که الهام علی اف را اینقدر عصبانی ساخته است، بلکه پیام این رزمایش که همان تغییر در رویکرد سنتی ایران و ایجاد اجماع و اراده لازم در تهران برای پاسخ به شیطنتهای قفقازی رژیم صهیونیستی، ترکیه و انگلستان در جمهوری آذربایجان میباشد، باکو را هراسان و به تبع آن عصبانی ساخته است. بنظر میرسد الهام علی اف با این اشتباه محاسباتی که صبر پدرانه و راهبردی تهران در قبال اقدامات امنیت زدا و تنش زای باکو، پایان پذیری ندارد، بنوعی حاکمیت خودش را بین رژیم صهیونیستی، ترکیه و انگلستان تقسیم کرده است، تا آنها هرگونه که میخواهند آرایش سیاسی و جغرافیایی منطقه را طرح ریزی کنند، و از موقعیت قفقاز و آسیای مرکزی با محوریت فتنه «دالان تورانی ناتو» علیه ایران، روسیه وچین، کانونهای جدید «توطئه و مهار» ایجاد نمایند. غافل از اینکه اساسا نظم نوین در آسیا که با محوریت چین، روسیه و ایران به عنوان رهبر محور مقاومت و با افول آشکار هژمونی امریکا در حال پی ریزی است، شامل ققفاز و آسیای مرکزی نیز میشود.
الهام علی اف در ماههای اخیر از کانالهای رسمی و غیر رسمی پیامهای لازم در خصوص خطوط قرمز ایران را دریافت است و بخوبی میداند که در فرایند این نظم نوین در منطقه و با همکاری تهران، مسکو وپکن، دالان تورانی ناتو مجال تحقق پیدا نخواهد کرد، و رژیم صهیونیستی مجبور خواهد شد که قفقاز را ترک کند. در واقع، قراین امیدوارکنندهای در چشم انداز آینده برای علی اف وجود ندارد. کما اینکه یکی از تبعات جنگ اوکراین این است که روسیه به هیچ بهایی دست از سر قراباغ برنخواهد داشت و حتی اگر آن را تبدیل به کالنینگراد دیگری نکند، به قراباغ به عنوان پایگاه دایمی نگاه خواهد کرد. از طرف دیگر، دستپاچگی دولت علی اف برای زمینه سازی جهت لغو خودمختاری صدساله نخجوان، حاکی از آن است که نگرانی جدی از گسستهای اجتماعی و نافرمانیهای مدنی در جمهوری آذربایجان وجود دارد. ضمن اینکه به دلیل نسل کشی فرهنگی اقلیتها و ترور، قتل و شکنجه رهبران و روشنفکران آنها بویژه اقلیتهای تالشی، لزگی، آوار، اودین و تات، اقلیتهای این کشور به دنبال فرصتی برای رهایی از این نسل کشی سیستماتیک هستند.
البته از این دست اروندها و مثالها زیاد است، ولی همگی آنها گواه این هستند که اوضاع آنگونه که الهام علی اف تصور میکرد، پیش نرفته است، بنظر میرسد الهام علی اف به قماری دست زده است که صدای ناقوسهای شکست آن به گوش میرسند چراکه عرصه سیاست بمراتب دشوارتر از عرصه قماز بازی واقعی است. از اینرو دلایل عصبانیت علی اف مشخص است. در واقع وی در چشم انداز آینده تدوام حاکمیت موروثی خاندان علی اف را با چالشهای بزرگ همراه میبیند. از اینرو به جای توضیح و اعتذار درباره نقش کشورش در اقدام تروریستی داعش در حرم شاهچراغ، به تناقض گوییهای عجیب روی آورده است. از یک سو در حالی که نقش سرکردگی تشیع زدایی در جمهوری آذربایجان را بعهده دارد، اما از عشق به مساجد در اراضی آزادشده و جنایات ارامنه جدایی طلب و باصطلاح حامیان خیالی آنها سخن میگوید و از سوی دیگر دوباره به قمار بمراتب بزرگتری دست میزند و آن مداخله در امور داخلی ایران و طرح ادعاهای بی اساس درباره وضعیت آذریهای غیور ایران است.
اظهارات علی اف در اجلاس سران کشورهای باصطلاح ترک زبان در سمرقند در خصوص وضعیت آذریهای ایران از یک سو نشان میدهد که اولا بر خلاف ادعاهای گذشته و دوست مآبانه دولت باکو، تمامی فعالیتها و تبلیغات تجزیه طلبانه ضد ایرانی در جمهوری آذربایجان با هماهنگی و حمایت کامل دولت باکو بوده است و در این خصوص دولت و مقامات باکو، مسئولیت حقوقی و کیفری دارند. دوما علی اف با آگاهی از خصومت آمریکا و رژیم صهیونیستی با مردم ایران و تمایل آنها به ایجاد حرکتهای تجزیه طلبانه در ایران، تلاش دارد با طرح باصطلاح مساله آذریهای ایران غرب را مجاب سازد که نگذارند وی به سرنوشتی شبیه صدام حسین (که سودای تجزیه ایران را داشت) و معمر قذافی دچار شود.
طبیعی است که اظهارات مداخله جویانه الهام علی اف که نقض آشکار قواعد آمره حقوق بین الملل، منشور سازمان ملل و توافقات امنیتی دوجانبه است، پاسخ شایسته و پشیمان کننده خود را خواهنداشت، حداقل اگر وی واقعا به اظهارات خود باور دارد میتواند دستور دهد همانطوریکه ایران از ده سال پیش روادید را لغو کرده است باکو هم روادید را برای ایران لغو کند تا شهروندان ایران از جمله آذریهای مورد اشاره علی اف، براحتی به جمهوری آذربایجان سفر کنند و با دستاوردهای دولت اقلیت ستیز باکو آشنا شوند. ولی نکتهای که نیاز به یادآوری و تنبّه است اینکه الهام علی اف در این فقره نیز دچار اشتباه محاسباتی بزرگی شده است. آذریهای ایران در طول تاریخ پیشتاز صیانیت از یکپارچگی ایران زمین، پرچمدار تقویت و ترویج تشیع و محافظان مرزهای تاریخ ایران و بسط آن بوده اند. در سه دهه اخیر، رویکرد پدرانه ایران نسبت به باکو باعث شده است که اقدامات ایران ستیزانه و شیعه ستیرانه دولت باکو در میان شهروندان ایران از جمله آذریهای حماسه ساز که برای خود رسالت تاریخی و مسئولیت برادرانه در خصوص مردم جمهوری آذربایجان احساس میکنند، آنگونه که بایسته است، نمود نداشته باشد. اما اکنون میتوان گفت یکی از تبعات این اشتباه الهام علی اف، اصلاح این روند از سوی تهران و در نتیجه گره خوردن طبیعی حوادث آتی جمهوری آذربایجان و نخجوان با مطالبات آذریهای غیرتمند ایران و دیگر شهروندان ایرانی خواهد بود. فرایند تحولات آینده نشان خواهد داد که برخلاف تصور دشمنان، چه پتانسیلهای عظیمی برای بازتعریف شرایط در قفقاز از سوی ایران وجود دارد. به همین دلیل امروز در داخل حاکمیت جمهوری آذربایجان مباحث جدی وجود دارد که قبل از آنکه دیر شود، بادکوبه به عنوان مهمترین راهکار، اشتباهات خود در قبال سه دهه رویکرد حمایتی تهران را اصلاح و جبران نماید.
منبع: موسسه مطالعات جهان معاصر
انتهای پیام/ ۹۱۱