به مناسبت سالروز شهادت سردار مهدی زین‌الدین منتشر شد؛

شهید زین‌الدین؛ از درخشش در عملیات خیبر تا پرهیز از سیاست‌زدگی‌ها

عصر روز ۲۷ آبان ۱۳۶۳، مهدی زین‌الدین به همراه تنها برادرش، مجید پس از شناسایی منطقه عملیاتی و شرکت در جلسه قرارگاه، عازم سردشت در جنوب استان آذربایجان غربی می‌شوند که به شهادت می‌رسند.
کد خبر: ۵۵۶۶۲۳
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۴۰۱ - ۰۴:۲۷ - 18November 2022

توجه ویژه زین‌الدین به رشد سازمانی فرماندهان لشکر/ اعجاز شهید در تربیت فرماندهان و مسئولان واحدهابه گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، اسماعیل فراهانی: مهدی زین‌الدین ۱۸ مهر ۱۳۳۸ در شهر خرم‌آباد چشم به جهان گشود. در کودکی قرآن را از مادرش فراگرفت و در دوران تحصیل، از شاگردان ممتاز کلاس بود. او هم‌زمان با تحصیل، در کتاب‌فروشی به پدرش کمک می‌کرد.

سال‌ها بعد در رشته تجربی دیپلم گرفت و در کنکور سال ۱۳۵۶، رتبه چهارم پزشکی را کسب کرد. پس از حادثه ۱۹ دی ۱۳۵۶ او به قم آمد و در مبارزات انقلاب نقش مؤثری ایفا کرد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مهدی زین‌الدین جزو اولین کسانی بود که برای خدمت به محرومان به جهاد سازندگی پیوست. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم در سال ۱۳۵۸، به این نهاد مقدس پیوست و در قسمت پذیرش و سپس در واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه کرد.

با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به میدان نبرد و دفاع از انقلاب اسلامی شتافت و در کنار فرماندهانی همچون سردار شهید حسن باقری (افشردی)؛ شهید همت، شهید مهدی باکری و سردارانی، چون سید رحیم صفوی و ... در آزادسازی مناطق اشغالی از دست دشمن متجاوز، نقش اساسی ایفا کرد. وی در عملیات‌های مهم فتح المبین و بیت‌المقدس نیز مسئولیت واحد اطلاعات قرارگاه نصر را بر عهده داشت.

انتصاب به‌عنوان فرمانده تیپ (لشکر) ۱۷ علی بن ابی‌طالب (ع)

در مردادماه ۱۳۶۱، همزمان با عملیات رمضان، درحالی‌که ۲۳ بهار از عمر او می‌گذشت، فرمانده سپاه پاسداران، مهدی زین‌الدین را به دلیل لیاقت، ایمان، استعداد رزمی و شجاعت فراوانش، به‌عنوان فرمانده تیپ ۱۷ علی بن ابی‌طالب (ع) انتخاب کرد.

نقش وی در موفقیت یگان در عملیات محرم باعث شد، در آبان ۱۳۶۱، جایگاه سازمانی تیپ ۱۷ به لشکر ارتقاء یابد و در عملیات‌های بزرگ دفاع مقدس، به‌عنوان یگانی خط‌شکن و موفق، نقش مؤثر و تعیین‌کننده‌ای داشته باشد.

درخشش در خیبر

صبر و استقامت مهدی زین‌الدین و نبرد جانانه و به‌یادماندنی او و هم رزمانش در جزیره مجنون و در نهایت موفقیت در عملیات گسترده خیبر، مثال‌زدنی و فراموش‌نشدنی است.

او با ابتکار عمل در نحوه جنگ با تانک‌ها و نیرو‌های تکاور دشمن، فرماندهان نظامی را به تحسین و دشمن را به حیرت واداشت. رزمندگان اسلام در این نبرد بسیار سنگین و نابرابر، حدود یک ماه، تاآخرین‌نفس جنگیدند و دشمن ر ا به عقب راندند و بر اساس تأکید حضرت امام، جزایر مجنون را حفظ کردند.

او با بصیرت عمیق و معرفت کامل نسبت به جایگاه ولایت، با تمام وجود به امام خمینی عشق می‌ورزید و همچون رهبر خویش، جز به اسلام و عمل به تکلیف الهی نمی‌اندیشید.

شهادت

عصر روز ۲۷ آبان ۱۳۶۳، مهدی زین‌الدین به همراه تنها برادرش، مجید زین‌الدین (مسئول اطلاعات-عملیات تیپ ۲ لشکر)، پس از شناسایی منطقه عملیاتی و شرکت در جلسه قرارگاه، عازم سردشت در جنوب استان آذربایجان غربی می‌شوند که به شهادت می‌رسند.

فرمانده محبوب بسیجی‌ها، پس از چند سال مجاهدت و دفاع از اسلام و میهن و حضور مستمر در جبهه‌های نبرد و بار‌ها جراحت، برگ زرینی در تاریخ انقلاب اسلامی به یادگار گذاشت و سرانجام در جاده سردشت، در کمین ناجوانمردانه افراد ضدانقلاب گرفتار شد و به همراه برادرش مظلومانه شربت شهادت را نوشیدند. [۱]شیوه فرماندهی مهدی زین‌الدین [۲]راوی: سردار احمد فتوحی؛ جانشین لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع)

جلسه معارفه مهدی زین‌الدین برای فرماندهی تیپ ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) در دوم مردادماه ۱۳۶۱ برگزار شد. او آن زمان گفت: من خجالت می‌کشم که الان به قرارگاه بروم و از من سؤال کنند که چند گردان آماده نبرد دارید و من نتوانم با قاطعیت بگویم، هشت‌تا ده گردان دارم.

آن زمان، مراحل چهارم و پنجم عملیات رمضان داشت انجام می‌شد. چند روز بعد، یعنی هفتم یا هشتم مرداد ۶۱، عملیات رمضان تمام شد.

حالا این فرمانده تیپی که تازه آمده و آن حرف‌ها را زده بود، چه‌کار کرد؟ یک فراخوان عمومی داد. هفدهم یا هجدهم مردادماه سال ۶۱، من گردان امام محمدتقی (ع) را پشت خاکریز خط پدافندی زید تحویل گرفتم و فرمانده گردان شدم.

آن زمان، آقا مهدی چند تا کار را شروع کرد؛ یکی اینکه برای تمام نیرو‌هایی که در یگان بودند، جلسات هفتگی منظم و جلساتی مناسبتی گذاشت. آن موقع همه نیرو‌ها در خط پدافندی نبودند، چون اصلاً خط این گنجایش را نداشت. یک گردان و بعضی وقت‌ها دو گردان در خط پدافندی بودند و بقیه در عقبه تیپ مستقر بودند و برای عملیات‌های بعدی آماده می‌شدند.

آقا مهدی بعد از دو هفته تا بیست روز، این گردان‌ها را جابجا می‌کرد و نمی‌گذاشت خیلی توی خط بمانند و فرسوده شوند و بقیه هم در عقبه بیکار بمانند. درعین‌حال فرماندهان گردان‌ها را هم به‌طور مستمر محک می‌زد. کادر توی خط را هم محک می‌زد و رصد می‌کرد که چه کسی روحیه بهتری دارد. خیلی وقت‌ها آخر شب می‌آمد در سنگر ما می‌نشست و با کادر گردان حرف می‌زد.

کار دوم زین‌الدین؛ فراخوان عمومی بود. او جلساتی در قرارگاه تیپ می‌گذاشت و همه فرماندهان تیپ را جمع می‌کرد و از آن‌ها گزارش می‌خواست؛ مثلاً من گزارشی از خط و وضعیت دشمن و شناسایی‌ها و کارهایم می‌دادم. بقیه هم از آموزش و تمرین و وضع و روحیه نیروهایشان گزارش می‌دادند.

بعد مثلاً می‌گفت: الآن می‌خواهیم در فلان خط یا فلان جبهه عملیات کنیم. فاصله ما با دشمن چند کیلومتر است؟ می‌خواهیم در یک خیز برویم، خط اول عراقی‌ها را بگیریم، یا برویم کنار کانال‌های پشت خاکریز یا خط‌هایی که جلوی خاکریز است. بگویید برای خاکریز زدن، چند تا دستگاه مهندسی می‌خواهیم؟ چه مقدار آتش می‌خواهیم که در خط آتش بریزیم؟ یا با همین گردانتان می‌توانید پنج روز بایستید؟ چند گردان برای پشتیبانی می‌خواهید؟ کارهایش هدفمند بود.

کار دیگر مهدی این بود که گفت: تمام مسئولانی که در سپاه استان‌های مرکزی، زنجان و سمنان، مسئولیتی شبیه مسئولیت مسئولان واحد‌های تیپ دارند، یا خودشان یا جانشینانشان یا نفر سومشان باید در ستاد لشکر هم حضورداشته باشند؛ یعنی مسئول پرسنلی سپاه قم، یا خودش یا جانشینش یا نفر سومش باید می‌آمد، در پرسنلی لشکر کار می‌کرد. بقیه واحد‌ها مثل تدارکات، عملیات، اطلاعات و ... هم همین‌طور.

این‌یک فراخوان عمومی هدفمند برای کادر سازی بود. تا آن زمان، یگان‌های دیگر این کار را نکرده بودند، ولی بعداً رواج پیدا کرد؛ بنابراین تیپ دو کاره شد؛ یعنی هر فرمانده گردان یا مسئول واحدی، جایگزین هم داشت. مسئولان مراکز سپاه هم که در پشت جبهه درگیر مسائل جنگ بودند، می‌دانستند که در تیپ هم مسئولیتی دارند و باید کمک کنند.

آقا مهدی نمی‌گذاشت، فرماندهان گردان‌ها بیشتر از پنج، شش ماه در خط پدافندی بمانند. البته کسانی که در معاونت‌ها مسئولیتی داشتند، می‌ماندند.

به فرماندهان گردان‌ها می‌گفت: با کادر گروهان هایتان به شهر بروید و در واحد‌های بسیج و ستاد‌های مقاومت و پایگاه‌ها با مردم جلسه بگذارید و صحبت کنید و با بسیجی‌ها حشرونشر داشته باشید.

بدین ترتیب مدیریتش پایدار شد؛ مثلاً وقتی می‌خواست در شب، یک گروهان از این گردان را از خط پدافندی یا محل تجمعش به خط ببرد، به فرمانده گردان می‌گفت: این گروهان را بده فلان شخص ببرد. بااینکه گروهان فرمانده داشت، اما برای کادر سازی و افزایش توان نیروها، گاهی کار را به افراد دیگری می‌سپرد تا برای آینده لشکر آماده مأموریت شوند.

آقای زین‌الدین کاری کرد که در ۲۸ ماه عمر فرماندهی‌اش، به‌اندازه دو تا لشکر، فرمانده گردان و مسئول واحد تربیت کرد. به نظر من، این کارش کم‌نظیر بود.

توجه ویژه زین‌الدین به رشد سازمانی فرماندهان لشکر

زین‌الدین روحیه‌ای داشت که افراد را پرورش می‌داد. طوری به‌طرف مقابلش می‌فهماند که تو می‌توانی؛ مثلاً بعد از ماجرای خیبر که گفت: خیلی تنها شده‌ام، اسم ده نفر از فرماندهان دسته‌ها یا گروهان‌ها را هم برد که در جزیره خیلی خوب جنگیده بودند. جایی که بقیه نیرو‌ها ترسیده، یا زمین‌گیر شده بودند، آن‌ها ایستاده و رفته بودند روی خاک‌ریز یا توی کانال و بیرون آمده و آرپی‌جی زده بودند.

وقتی من جانشین فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب بودم، آقا مهدی به من می‌گفت: احمد فتوحی برو پشت خاکریز و کنار گردان در خط بمان. امشب این محور، حساس است. می‌خواهیم شناسایی این محور به نتیجه برسد. فلانی و فلانی را هم ببر. این فلانی و فلانی، مثلاً فرمانده محور یا فرمانده گردان بودند، نه نفر دوم محور.

بعد همان‌جا به من می‌گفت: تو تا دم رودخانه دویرج بیشتر نرو. فلانی و فلانی و نیرو‌های شناسایی تا پای میدان مین بروند. دو تا گروهی که باید نفوذ کنند هم تا میدان مین بروند و معبر باز کنند و تا پای سنگر‌های عراقی‌ها بروند و برگردند. این‌ها هم می‌رفتند و بعد از چند شب برمی‌گشتند و می‌گفتند: گم‌شده بودیم. صدا‌هایی می‌آمد و عراقی‌ها هوشیار بودند.

بعد که به آقا مهدی گزارش می‌دادم، می‌گفت: خودت تا پای میدان مین برو. یا می‌گفت فلانی بیاید و فلانی برود. تا میدان مین هم می‌رفتیم و می‌دیدیم اصلاً خبری نیست؛ بنابراین در شناسایی‌ها، خاکریز زدن‌ها و الحاق‌ها، هم کارمان را انجام می‌دادیم و هم افراد را در میدان نبرد محک می‌زدیم.

بعضی شب‌ها آقا مهدی می‌گفت: به فلانی بگو این گردان را به پشت خاکریز در فلان صحنه درگیری ببرد. امشب می‌خواهیم به خط بزنیم. نیرو‌ها درگیرند و در فلان جا الحاق نشده و باید یک گردان وارد شود. فلانی با این گردان برود و دستش را در دست فرمانده گردان، گروهان یا دسته‌ای بگذارد که با عراقی‌ها درگیر است.

این‌طوری افراد لایق را هم شناسایی می‌کردیم؛ یعنی بی‌هدف کار نمی‌کردیم. قابلیت نیروها، پی گیر بودن و جدی بودنشان را رصد می‌کردیم.

گاهی، وقتی معبری را باز می‌کردیم، خود زین‌الدین می‌آمد و می‌گفت: این راهکار را نمی‌خواهیم. این راهکار را حذف کنید، چون هدف ما را تأمین نمی‌کند یا کمتر تأمین می‌کند.

شناسایی‌ها بیشتر با گزارش دیدبان‌ها و بعضی وقت‌ها، با گزارش رده مافوق همراه بود. بعد از همه این‌ها، زین‌الدین وقتی می‌خواست نیرو‌ها را ببرد، بازهم خودش منطقه و محور‌ها را بررسی می‌کرد.

پرهیز از سیاست زدگی

آن زمان افراد با گرایش‌های مختلف سیاسی در جامعه وجود داشتند، ولی هیچ‌کدام ضد جنگ نبودند یا بروز نمی‌دادند. شاه‌بیت کار زین‌الدین، ارتباط با همه آن‌ها بود.

خود او درباره گروه‌ها و احزاب کارکرده بود و شم سیاسی داشت، ولی وارد مسئله‌ای غیر از جنگ نمی‌شد و نمی‌گذاشت دیگران هم وارد شوند. همیشه وقتی نیرو‌ها را جمع می‌کرد، حول یک هدف واحد صحبت می‌کرد و این رمز موفقیتش بود.

مدتی پیش، درجایی گفتم که جنگ یک نعمت بود. شاید اگر اتفاق نمی‌افتاد، اختلافات الآن ما خیلی عمیق‌تر و وسیع‌تر از این‌ها بود. مهدی خیلی دقت می‌کرد و جدیت به خرج می‌داد که کسی وارد مباحث سیاسی نشود. اگر بحثی هم بود، درباره دفاع مقدس، چگونگی پشتیبانی، حمایت، فضای تبلیغی برای جذب نیرو و ... بود.

مدیران بیشتر برای این مسائل تلاش می‌کردند. شاید اگر این مدیران باهم در یکجا جمع می‌شدند، اختلاف‌نظر هم داشتند، ولی آقا مهدی خیلی هوشمندانه عمل می‌کرد و نمی‌گذاشت وارد چنین مقولاتی بشوند.

نقد استراتژی نظامی جنگ

آقا مهدی همان زمان گفته بود: ما با این شیوه جنگ که سالی یک عملیات انجام می‌دهیم، به‌جایی نمی‌رسیم. اگر می‌خواهیم به نتیجه‌ای برسیم، باید کاری فراتر از این کار‌ها بکنیم.

آقا مهدی بعد از عملیات خیبر، در نامه‌ای به فرمانده کل سپاه نوشته بود: استراتژی ما در جنگ چیست و تا کجا می‌خواهیم پیش برویم؟ یک نامه دو، سه‌صفحه‌ای نوشته بود که به من گفت: این نامه را به آقا محسن نوشته‌ام. آن زمان، همه نظرشان را صریح و بی‌واهمه می‌گفتند و بحث‌ها و استدلال‌ها شفاهی بود. گفتگو بین فرماندهان خیلی شفاف بود که گاهی هم به بگومگو‌های طلبگی کشیده می‌شد.»

منابع:

[۱]زارع زاده، نادر، اطلس لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) در دوران دفاع مقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۹، صفحات ۳۳۲، ۳۳۳

[۲]نیازی، یحیی، بسیج در لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع): تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت احمد فتوحی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۴۰۰، صفحات ۲۴۶، ۲۴۷، ۲۴۸، ۲۴۹، ۲۵۰، ۲۵۲، ۲۵۴

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها