گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس: داستان «دایرهها» ظاهراً قرار است حکایت روزگار فعلی کشورمان باشد، جوانانی که از خانواده و والدین فاصله گرفتهاند و سر در جیب خود دارند، خود را محدود تلقی میکنند و میخواهند حصارهایی را که جامعه برایشان ساخته، از بین ببرند و به آزادی برسند.
این جوانان با افسردگی و ناراحتی و کمبود محبت مواجهاند و خود را بدبخت میبیند و تلاش میکنند از این نگونبختی خلاص شوند؛ ولی دایرهوار به موضع پیشین خود باز میگردند و حتی وضعیت بدتری را نیز تجربه میکنند. اینجاست که اعمال نسنجیده و بدون فکر، مخاطراتی را متوجه آنان میکند.
مهری دختری بیست ساله است که مادر ندارد و از بی محلی پدر رنج میبرد. او نه تنها خود را با کشیدن سیگار تسکین میدهد، که به خوانندگی و نوازندگی در مقابل پارکها و مغازهها مشغول میشود. او با افرادی به نامهای کامران و بابک آشنا میشود و با آنها رابطه دوستی برقرار میکند.
این روابط نهایتاً باعث سوءظن پدر مهری یعنی محمود و منجر به قتل کامران میشود. به دنبال این قتل، محمود و مهری خودکشی میکنند. داستان با زاویه دید اول شخص و از زبان شخصیتهای روایت میشود. در آغاز داستان، با مهری مواجه میشویم که زنی است مسافرکش و در واپسین روزهای سال، به کار مشغول است و پیرمردی را سوار میکند. مقصد پیرمرد فرودگاه است و به طلب جنازه پسرش میرود. آنها به فرودگاه میرسند و مهری با دیدن جنازه، بابک را میشناسد.
در فصل بعدی، با شخصیتهای دیگری آشنا میشویم. پدر مهری چندان توجهی به او ندارد و همین باعث میشود مهری روی پای خودش بایستد و هر روز با ناملایمات زیادی بجنگد. او با انسانهای فرومایه بسیاری روبرو میشود که قصد بهرهجویی از وی را دارند؛ ولی او هر بار مقاومت میکند. مهری موسیقی را دوست دارد و معمولاً به نوازندگی و خوانندگی در معابر میپردازد که در جریان این کار، با جوانی به نام کامران آشنا میشود.
کامران صاحب مغازه ای است که از پدرش به ارث برده و وضع مالی خوبی دارد. آنها با هم رابطه دوستی برقرار میکنند؛ اما بر اثر یک اتفاق، شخصی به نام بابک، شیفته مهری میشود و به نظر مهری را به خودش جلب میکند. با پخش شدن فیلم نوازندگی مهری در فضای مجازی، پدر مهری حساس میشود و او را تعقیب می کند و متوجه رابطه وی با بابک می شود. محمود بعد از درگیری با بابک، به خانه باز میگردد. چند وقت بعد، بابک قصد خروج از ایران را دارد و با مهدی قرار می گذرد. مهری موقع خروج از خانه، متوجه کامران میشود که به دیوار خانهشان تکیه داده و به خواب رفته است. او به آرامی از کنارش می گذرد و سپس براثر اتفاقی دوباره به خانه باز میگردد و متوجه حضور مأموران پلیس میشود. پدرش کامران را به قتل رسانده و با دیدن مهری، با عصبانیت به او میگوید «تقصیر توست که اینجا را محل فساد کردهای!» داستان سرانجام با خودکشی مهری و پدرش و نیز مرگ بابک به پایان می رسد.
دایرهها به لحظه ادبی چندان مورد توجه نیست و تقلیدی است از آثار کافا، با فضای غم انگیز و ناامیدکننده. نویسنده گرچه به موضوعات روز توجه داشته، مسئله خاصی را مطرح نکرده است که باعث جذابیت اثر شود. او موضوعاتی را مطرح کرده است که از ارزش های جامعه فاصله دارد. تصویر منعکس شده از جامعه در این اثر، تا حدودی درست است؛ ولی نویسنده می توانست به صورت غیر مستقیم با این تفکرات ناهنجار مقابله کند. با این حال، مسئله دوری از نهاد خانواده و سردی روابط اعضای خانواده، یکی از مسائل جامعه ماست.
درست است که نویسنده عکاس لحظههای زمان خویش است؛ ولی نباید بدون دغدغه باشد و در قبال فرهنگ جامعه خود بیاعتنایی پیشه کند. آنچه در این داستان می آید، بیان ناهنجاریهای بسیاری است که بدون نقد به خواننده القا میشود و به ذهن و اثر منفی میگذارد. سعی در سیاهنمایی بیش از اندازه، مردم را به زندگی و جامعه بدبین میکند و آنها را به سمت بی میلی به مفاهیم متعالی سوق میدهد.
انتهای پیام/ 121