به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، محمد درودیان پژوهشگر دفاع مقدس مدتی قبل مقالهای با عنوان «نقد و بررسی استراتژی اتمام جنگ با تصرف یک منطقه استراتژیک در خاک عراق» را در دو بخش منتشر کرد که با سردار سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید طی یادداشتی به آن پاسخ داد.
سردار رشید در جنگ بهعنوان فرمانده قرارگاه فتح و جانشین نیروی زمینی سپاه و معاون عملیات قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء(ص)، نقش بسیار اساسی در طراحی عملیاتها و فرماندهی جنگ داشت.
محمد درودیان در توضیح یادداشت سردار رشید آورده است: گرچه ایشان هماکنون در جایگاه جانشین رئیس ستادکل نیروهای مسلح حضور دارند، اما شخصیت ایشان را باید بیشتر بهدلیل برخورداری از آرا و اندیشههای راهبردی در حوزه جنگ و امنیت ملی مورد توجه قرار داد.
همچنین درودیان تاکید کرده است: آنچه ایشان در این یادداشت نگاشته است، بهمثابه یک سند تاریخی باید مورد توجه و مطالعه قرار بگیرد.
به گزارش دفاع پرس، در ادامه، ابتدا یادداشت محمود دروردیان را مرور کرده و سپس یادداشت سردار رشید نگاشته شده است:
***
** یادداشت محمد درودیان با عنوان «نقد و بررسی استراتژی اتمام جنگ با تصرف یک منطقه استراتژیک در خاک عراق»:
برابر اسناد و شواهد تاریخی موجود، استراتژی ایران برای اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر، تصرف یک منطقه استراتژیک در خاک عراق، به منظور فشار به صدام و متقاعدسازی حامیان عراق، برای تأمین خواسته های ایران و پایان دادن به جنگ بود. با وجود فراز و نشیب های موجود در فرآیند تحقق استراتژی یاد شده، نه تنها جنگ متکی به استراتژی ایران به پایان نرسید، بلکه استراتژی یاد شده نیز در زمان جنگ بازبینی و اصلاح نشد. همچنین استراتژی جایگزین مورد توجه قرار نگرفت. ضمن اینکه با اتمام جنگ، مناقشه درباره استراتژی ایران همچنان ادامه دارد.
با ادامه جنگ و دشواریهای تصرف یک منطقه استراتژیک در جنوب، به همراه گسترش دامنه جنگ توسط عراق و مناقشات سیاسی که درباره علت ادامه جنگ و نحوه پایان آن شکل گرفته بود، در سال 1361، مرحوم مهندس بازرگان در نامه ای به امام خمینی(ره)، با استناد به آیات قرآن و شواهد تاریخی، نظراتی را مبنی بر اتمام جنگ طرح کرد. امام در واکنش به این نامه، به آیات قرآن مبنی بر ادامه جنگ تا رفع فتنه اشاره کردند که به استراتژی امام مبنی بر «جنگ جنگ تا رفع فتنه» مشهور شد. به موازات این رویکرد، با توجه به مواضعی که درباره سقوط صدام اعلام می شد، مفهوم استراتژی جنگ جنگ تا رفع فتنه، با هدف سقوط صدام شکل گرفت. چنانکه برای نخستینبار در زمان جنگ، امیر شمخانی در یکی از جلسات قرارگاه خاتم الانبیاء(ص)، رویکردهای موجود درباره ادامه جنگ را به این شکل صورت بندی کرد که سه دیدگاه وجود دارد؛
1- جنگ، جنگ تا پیروزی؛ شعار رزمندگان است.
2- جنگ، جنگ با یک پیروزی؛ استراتژی آقای هاشمی است.
3- جنگ، جنگ تا رفع فتنه از جهان؛ استراتژی امام است.
استراتژی ایران پس از فتح خرمشهر، به مدت شش سال، ناظر بر تلاشهای پی در پی قوای نظامی ایران برای تصرف یک منطقه استراتژیک در خاک عراق و پایان دادن به جنگ بود، اما در عمل، جنگ به گونه دیگری پایان یافت. با این فرض، این پرسشها به میان خواهد آمد که؛
1- چرا استراتژی ایران با وجود دستیابی به برخی پیروزیهای نظامی در مناطق مختلف، برای اتمام جنگ به نتیجه نرسید؟
2- آیا استراتژی دیگری طراحی و مورد توجه قرار گرفت؟
هم اکنون بخش مهمی از مناقشات سیاسی درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، مبنی بر علت طولانی شدن جنگ و نحوه پایان آن، متأثر از نتیجه استراتژی ایران است. به این معنا که اگر جنگ با پیروزی در عملیات رمضان و حتی فاو به پایان می رسید، در واقع استراتژی ایران در تأمین اهداف سیاسی، تحقق پیدا میکرد و طرح پرسش درباره مسائلی مانند علت ادامه جنگ و یا علت نحوه پایان جنگ، موضوعیت نمی یافت.
به نظر میرسد؛ برای نقد و بررسی «استراتژی تصرف یک منطقه و اتمام جنگ»، به جای مناقشه درباره مدیریت و تفکر شخص آقای هاشمی و یا بحث درباره میزان تخصیص منابع و پشتیبانی دولت از جنگ، که بسیار مهم است، همچنین حمایتهای بینالمللی از صدام، مناسب است از طریق نقد و بررسی پیشفرضهای سهگانه مندرج در درون این استراتژی، دنبال شود. زیرا استراتژی ناظر بر شکلگیری فرایندی است که در درون آن ادراکات، اندیشهها، محاسبات، ظرفیتها، منابع و انتخاب روش برای تأمین اهداف، از میان گزینههای مختلف انتخاب و برای انجام آن، نوعی تصمیمگیری و اجماع ایجاد میشود. بنا براین، با فرض اینکه استراتژی یک گزینه انتخابی است که برگزیده شده است، باید منطق درونی آن را از طریق نقد و بررسی پیش فرضها، مورد بررسی و واکاوی قرار داد.
استراتژی تصرف یک منطقه و اتمام جنگ، هر چند برابر اسناد و شواهد موجود، متأثر از تفکر آقای هاشمی است، اما چنانکه اشاره شد، به هر دلیل دیگری از جمله برجستهگیهای فکری - مدیریتی آقای هاشمی و یا انتصاب ایشان از سوی امام خمینی(ره)، بهعنوان فرمانده عالی جنگ، هیچگونه استراتژی دیگری برای پایان دادن به جنگ مورد توجه قرار نگرفت. بنابراین استراتژی ایران پس از فتح خرمشهر در سوم خرداد سال 1361، تا حمله عراق به فاو و باز پسگیری آن در 28 فروردین سال 67، همچنان با تأکید بر تصرف یک منطقه و اتمام جنگ دنبال می شد. حال آنکه سپاه در سال 64 استراتژی جدیدی را طراحی کرد اما برای اجرای آن، تصمیم گیری و اقدام نشد. با توضیح پیش گفته در ادامه بحث، پیش فرضهای سه گانه استراتژی ایران که به شرح زیر بود، مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت:
1- ارزیابی از قدرت و توانائی نظامی ایران برای تامین اهداف سیاسی
2- تجزیه و تحلیل از شخصیت و موقعیت صدام در عراق
3- ارزیابی از قدرت تاثیر گذاری امریکا و عربستان برای تغییر سیاسی در عراق
پیشفرضهای سهگانه استراتژی ایران برای تصرف یک منطقه استراتژیک در خاک عراق و پایان دادن به جنگ، بر اساس این فرض بررسی خواهد شد که، این پیش فرضها با واقعیتهای سیاسی - نظامی جنگ، به صورت کامل منطبق نبود و به همین دلیل، جنگ در چارچوب استراتژی ایران به پایان نرسید.
پیشفرضهای سهگانه استراتژی ایران برای تصرف یک منطقه استراتژیک در خاک عراق و پایان دادن به جنگ، بر اساس این فرض بررسی خواهد شد که، این پیش فرضها با واقعیتهای سیاسی ـ نظامی جنگ، به صورت کامل منطبق نبود و به همین دلیل، جنگ در چارچوب استراتژی ایران به پایان نرسید.
1- ارزیابی از قدرت و توانائی نظامی ایران برای تامین اهداف سیاسی
محاسبات از قدرت نظامی ایران برای پیشروی در خاک عراق و تصرف یک منطقه استراتژیک، صحیح نبود. طرح این موضوع با توجه به پیروزی های بزرگ ایران در عملیات فتح المبین، بیت المقدس، والفجر 8، کربلای پنج و برخی دیگر، این پرسش را به ذهن متبادر می سازد که؛ اگر پیروزیهای یاد شده، بیانگر قدرت نظامی ایران بود، پس چگونه موضوع عدم تناسب قدرت نظامی ایران با استراتژی تصرف یک منطقه، طرح میشود؟
مشخصه قدرت دفاعی - تهاجمی ایران که با حمله عراق به ایران و آزادسازی مناطق اشغالی شکل گرفت، در صورت کلی آن، ترکیبی از توانایی فکری خلاقانه، باورهای اعتقادی و سیاسی، اراده و روحیه تهاجمی، ابزار و تجهیزات بود که، در درون ساختار و سازمان ارتش و سپاه شکل گرفته بود و به تناسب عملیات های مختلف، آشکار و تدریجا نهادینه شد. همچنین ماهیت عملیات دفاعی- تهاجمی در خاک ایران، با ماهیت جنگ تعاقبی- تهاجمی در خاک دشمن، تفاوت داشت. ملاحظات یاد شده، در تصمیم گیری سیاسی ایران برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و طراحی عملیات رمضان و حتی والفجر مقدماتی و یک، مورد محاسبه قرار نگرفته بود. چنانکه شکست در عملیاتهای یاد شده، موجب بازبینی شرایط جدید نظامی و مقایسه تفاوتهای جنگ در خاک عراق شد که اسناد آن موجود و در حال آماده سازی برای انتشار است.
با این توضیح، مشخصههای قدرت نظامی ایران که برآمده از انقلاب و حضور نیروهای مردمی بود، بیشتر با جنگ دفاعی - آزادسازی تناسب داشت. الزامات جنگ تعاقبی - تهاجمی در خاک دشمن؛ ارتش حرفهای، تجهیزات و منابع مناسب است که با منابع و اولویتهای کشور، که درگیر استقرار نظام جدید و پاسخ به مطالبات سیاسی - اجتماعی برآمده از انقلاب بود، تناسب نداشت. در نتیجه برخی از پیروزیها با همه اهمیت آن، با تأخیر و در حالی به دست آمد که ارتش عراق با برتری تجهیزاتی - اطلاعاتی خود، دستاوردهای حاصل از پیروزیهای ایران را از طریق حمله به شهرها و زیرساختهای اقتصادی خنثی و موازنه میکرد، و در نتیجه امکان بهرهبرداری سیاسی از پیروزیهای نظامی را، از ایران سلب میکرد.
در صورتیکه در سال 61، با پیروزی نظامی در عملیات رمضان و والفجر مقدماتی، دو شهر بصره و العماره عراق مورد تهدید قرار می گرفت، امکان تحقق استراتژی ایران وجود داشت، حال آنکه برجستهترین پیروزی نظامی ایران، در سال 1364 در فاو، و با 3 سال تاخیر بدست آمد. همچنین در عملیات کربلای پنج، با وجود درهم شکستن استحکامات عراق و پیشروی در منطقه شرق بصره، نهتنها توان نظامی ایران برای ادامه پیشروی به پایان رسید، بلکه شهره بصره نیز در دید تیر سلاحهای سبک رزمندگان قرار نگرفت.
2- تجزیه و تحلیل از شخصیت و موقعیت صدام در عراق
تجربه حضور امام خمینی(ره) و سایر کادرهای انقلاب، در دوران مبارزه با رژیم شاه در عراق، و مشاهده جنایات رژیم بعثی این کشور علیه شیعیان، بهویژه در شهرهای نجف و کربلا، موجب این تصور شده بود که؛ صدام و رژیم بعث عراق، فاقد مشروعیت و پایگاه اجتماعی هستند. چنانکه وقتی قبل از حمله عراق به ایران، صدام از طریق حجتالاسلام دعایی، سفیر وقت ایران در این کشور، اعلام آمادگی کرد به تهران سفر کند، در ارزیابیها اینگونه نتیجهگیری بهعمل آمد که صدام به دلیل بحران مشروعیت در عراق، از طریق سفر به تهران، به دنبال کسب مشروعیت است. بههمین دلیل با سفر وی مخالفت شد. چنانکه پس از حمله عراق به ایران، همواره مذاکره با صدام، به دلیل عدم مشروعیت وی در عراق و ناخرسند شدن مردم عراق از ایران، مذاکره با صدام، مورد توجه قرار نگرفت.
علاوه بر این تجربه مواجهه با رژیم شاه در دوران مبارزه و پیروزی انقلاب، و تطبیق موقعیت شاه و ساختار رژیم سلطنتی در ایران با صدام و رژیم بعثی در عراق، برای امتناع از مذاکره با صدام و تأکید بر شعار سقوط صدام و رژیم بعثی، موثر بود. زیرا چنین تصور میشد که شخصیت صدام همانند شخصیت ضعیف محمدرضا پهلوی است و در صورتی که صدام با فشار مردم عراق و قدرت نظامی ایران مواجه شود، تسلیم خواهد شد.
3- ارزیابی از قدرت تأثیرگذاری آمریکا و عربستان برای تغییر سیاسی در عراق
حمله عراق به ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه، بهعنوان متحد استراتژیک آمریکا، از نظر سیاسی بهمعنای همسویی صدام با آمریکا بود. وضعیت یاد شده موجب شکلگیری و تقویت تصور «آمریکایی بودن صدام» شد. ملاحظه یاد شده موجب باور به قدرت تأثیرگذاری آمریکا، همچنین عربستان برای تغییر سیاسی در عراق شد. به این معنا که در صورت تصرف یک منطقه استراتژیک، حامیان منطقهای و بینالمللی عراق، صدام را برای تأمین خواستههای ایران، تحت فشار قرار داده و در صورت نیاز، از توانایی حذف صدام از ساختار سیاسی عراق برخوردار هستند.
محاسبات یاد شده از وابستگی صدام به آمریکا و قدرت آمریکا و عربستان برای تغییر در عراق، حتی با وجود برخی پیامهای سیاسی پنهانی به ایران، با هدف متقاعدسازی این کشور برای خاتمه دادن به جنگ، با واقعیات سیاسی در صحنه عراق و شخصیت صدام همخوانی نداشت.
البته با توجه به الگوی تغییرات در حاکمیت سیاسی نظام های خاورمیانه، و تصوری که از اقدامات آمریکا در انجام کودتاهای سیاسی وجود داشت، شاید شکل گیری تصور از قدرت تاثیرگذاری امریکا در عراق، تا اندازهای بدیهی بوده است، اما بعدها رفتار صدام با اشغال کویت و همچنین مقاومت در برابر حمله آمریکا به عراق، بیانگر این معناست که؛ حتی با فرض موفقیت ایران در تصرف بصره و یا پیشروی به سمت بغداد، نه تنها صدام تسلیم خواستههای ایران نمی شد، بلکه حمایت کشورهای منطقه و غرب از صدام، افزایش پیدا میکرد.
واکنشهای کنونی در برابر گسترش نفوذ ایران در عراق و افزایش موقعیت شیعیان در عراق در سطوح بینالمللی و منطقهای، نشان می دهد که با توجه به نگرانی از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و توسعه احتمالی آن در منطقه، به میزان افزایش قدرت ایران در برابر عراق و احتمال پیروزی بر این کشور، حمایت از عراق و فشار به ایران افزایش پیدا میکرد.
بنابراین با وجود برخی پیروزیهای نظامی در خاک عراق، بهدلیل پیش فرضهای غلط از مولفههای سیاسی و نظامی در جنگ، نهتنها جنگ طولانی شد، بلکه استراتژی ایران برای پایان دادن به جنگ به نتیجه نرسید. حال با توجه به نقد و بررسی استراتژی تصرف یک منطقه استراتژیک و اتمام جنگ، این پرسش ایجاد خواهد شد که؛ استراتژی مناسب برای پیروزی ایران بر عراق چه بود؟ پاسخ به این پرسش، به فرصت دیگری واگذار خواهد شد.
***
** یادداشت سردار سرلشکر غلامعلی رشید:
یاداشت کوتاه و مفید شما (درودیان)، حقیقتاً گنجایش و ظرفیت بسط تا رسیدن به یک مقاله علمی و ارزشمند را دارد. تمام مطلب شما را تأیید می کنم، اما نکات و ایراداتی به نظرم می رسد که در ادامه به آنها اشاره می کنم:
1- در ابتدای مطالب، سوال کردهاید که؛ «آیا استراتژی دیگری طراحی و مورد توجه قرار گرفت؟» و در پایان مطلب نیز پرسیدهاید: «استراتژی مناسب برای پیروزی ایران بر عراق چه بود؟» شما می دانید و بنده نیز بارها به این مطلب (استراتژی جایگزین) اشاره کرده ام. در سال 1364 این اتفاق افتاد و استراتژی دیگری که مناسبتر بود، طراحی و پیشنهاد شد، اما فرماندهی عالی جنگ نپذیرفت.
2- چنانکه استراتژی را اندیشه، محاسبه منابع و ظرفیتها و تعیین روش برای رسیدن به هدف بدانیم (که شما نیز اشاره کردهاید)، آیا طرحی که ما پیشنهاد کردیم، استراتژی نبود؟ مگر اینکه جنابعالی بطور کلی این مسیر را از اساس قبول نداشته باشید.
3- قدرت نظامی ما با تکیه بر نیروهای مردمی، ذاتاً ظرفیت تصرف سرزمین و پیشروی در عمق خاک عراق را نداشت. شما بیشتر بر ارتش حرفهای با ابزار و تجهیزات پیشرفته و منابع کافی، تأکید میکنید، اما کشور ما امکان تأمین و پذیرش این استراتژی را نداشت. به هر حال طرحی که ما دادیم، یک طرح استراتژیک بود که صبغه عملیاتی داشت و در صورت پذیرش، سایر ابعاد سیاسی و دیپلماسی آنرا نیز میشد هماهنگ کرد.
4- آیا این نکات را قبول دارید که؛
الف) استراتژی که در ذهن مسئولین بهخصوص آقای هاشمی بود، یک «استراتژی محدود» بود؟ این استراتژی در حقیقت بهدنبال پیروزی کامل به معنای غلبه بر دشمن و شکست کامل دشمن نبود، بلکه به یک پیروزی نسبی (انجام یک عملیات موفق) و اتمام محترمانه جنگ فکر میکرد.
ب) مسئولین قائل به هزینه کردن منابع به حدّ کافی (برابر محاسبات در طراحی) نبودند.
ج) مسئولین انتظار داشتند این استراتژی را که اتمام جنگ با تصرف یک منطقه استراتژیک در خاک عراق بود، با منابع و وضع موجود در درون سپاه و با پشتیبانی های محدود ارتش، به نتیجه برسانند.
د) بخش اعظم تجهیزات و ابزار در درون ارتش بود. باور می کنید که هنوز هم نفربر آمریکایی و هلیکوپتر نو در درون سازمان ارتش وجود دارد؟! ... البته شما می گویید که اگر تمام امکانات ارتش را به سپاه میدادند، باز هم مسئله فرق نمیکرد و ما گرفتار همان مناقشات قبلی هستیم! اگر مشخصههای استراتژی را قبول دارید، یکی از پایههای استراتژی؛ منابع به مفهوم ابزار، تجهیزات و تسلیحات نظامی است. این منابع تا حد زیادی در درون ارتش وجود داشت.
هـ) شهید صیاد در نامه تاریخی خود به تاریخ 16/11/65 پس از پیروزی سپاه در عملیات کربلای5 و شکست ارتش در عملیات کربلای6، در حالیکه فرمانده نیروی زمینی نبود، در ذیل عنوان «حقایق» نوشت: «سیستم کلاسیک فرماندهی در ارتش جمهوری اسلامی، مانع بهکارگیری امکانات، نیروی انسانی و تجهیزات، در صحنه نبرد گردیده است؟!» این اعتراف به حقیقتی تلخ است که البته در زمانی صورت میگیرد که ایشان دیگر فرمانده نیست.
5- اینجانب به کمک جمع 15 نفرهای از فرماندهان (آقایان عزیز جعفری، احمد غلامپور، قاسم سلیمانی، بشردوست، شهید حسین خرازی، شهید احمد کاظمی و ...) به دستور آقامحسن رضایی در نیمه دوم اردیبهشت ماه سال 1364، فرآیند طراحی استراتژی در جنگ را آغاز کردیم و 7 تا 10 گام از آن را طی نمودیم. از ارزیابی تهدید تا تعیین اهداف، تعیین ساختار، سازمان مورد نیاز، اتخاذ تدبیر، تهیه و تدوین برنامه توسعه نیروها و ... . به زبان ساده میخواستیم بگوییم با وضع موجود و محدودیت نیروی انسانی، منابع، امکانات و یگان موجود، اقدام بزرگی علیه دشمن نمیتوان انجام داد و چنانکه افزایش نیرو و امکانات در حد مقدورات کشور صورت بگیرد، میتوان دو هدف مهم و استراتژیک را در درون خاک عراق، تأمین کرد و بهتر از گذشته جنگ را پیش برد.
پس از فتح خرمشهر، ما همیشه با 100 الی 150 گردان نیروی آفندی سپاه، تهاجم می کردیم و با همین نیرو فاو را هم گرفتیم. لذا در این طرح می خواستیم اثبات کنیم چنانکه این نیروها حداقل به سه برابر یعنی 500 گردان با امکانات بیشتر، ارتقاء یابد، در شیوه تهاجم نیز امکان غافلگیر کردن دشمن میسر است. چرا که به جای تک از یک محور، تک های متعدد در سه محور طرحریزی می کردیم و حتماً دشمن غافلگیر میشد. در تهاجم اول؛ بصره را اشغال می کردیم. البته صدام مقاومت می کرد، مردم بصره آواره میشدند و صدام، عراق را بدون بصره اداره می کرد. اگر می توانستیم تمام مناطق غرب بصره را نیز تا مرز کویت تصرف کنیم، وضع فرق میکرد. در تهاجم دوم؛ سلیمانیه را تصرف می کردیم و کرکوک را با خطر جدی روبرو میکردیم و نفت از عراق گرفته می شد. البته با مشخصه هایی که بعدها از صدام دیدیم، او تسلیم خواستههای ما نمیشد. در طرح ما تهاجم به هدف سوم یعنی مرکزیّت عراق و بغداد هم بود، اما نپذیرفتند و وقتی که جمع بندی و نتایج این طرح استراتژیک را در حضور رئیس جمهور و رئیس مجلس وقت، مطرح کردیم، همان جمله معروف را در پاسخ شنیدیم که؛ «ما بند پوتین این نیروها را هم نمیتوانیم تأمین کنیم، این بحث ها در این شرایط، خیانت است. 8/3/64» بعدها در عملیات کربلای 5 در سال 1365 مسئولین گفتند: «بروید با همین وضع موجود بجنگید و اگر نمی توانید، بروید به امام بگویید نمی توانیم بجنگیم!؟»
6- در آن شرایط چهار نکته محوری طرح ما این بود؛
- ضرورت آمادگی برای دو نبرد همزمان با هدف تجزیه قوا و غافلگیری دشمن.
- افزایش جذب و سازماندهی نیروها تا 1500گردان در سه مقطع زمانی 6 تا 9 ماهه (8 الی30 ماه جنگ)
- تأمین و تضمین پشتیبانی های لازم از جمله توپخانه و پدافند هوایی که عمدتاً در درون ارتش بود.
- استقلال سپاه از ارتش در طرح ریزی، فرماندهی و اجرای عملیات.
آیا این تلاشها را بهعنوان تغییر در راهبرد و استراتژی نمی دانید؟ البته ما در ابتدا (حد فاصل فتح خرمشهر تا آغاز عملیات رمضان)، ارزیابی دقیق و درستی از قدرت و توانایی نظامی خود و شاید هم دشمن برای تأمین اهداف در درون خاک عراق نداشتیم و در سالهای 62 و 63 با توجه به ناکامی در عملیاتهای بعدی، در حقیقت در ابتدای سال 64 بازنگری اساسی صورت گرفت و این طرح ارائه شد.
7- به نظر میرسید تمام مسئولین از شخص آقای هاشمی گرفته تا رئیس جمهور، نخست وزیر، دولت و سایر اعضاء شورای عالی دفاع، اعتقاد نداشتند که کشور توان تأمین منابع مورد نیاز این طرح را دارد و همانطور که شما هم نوشتهاید، به اولویتهای کشور و مطالبات معیشتی، سیاسی و اجتماعی مردم توجه داشتند و طی این سالها هم دائماً بدون توجه به اسناد موجود، ادعا دارند که هر آنچه امکان داشت، برای جنگ بسیج کردیم و امکان تزریق منابع بیشتر به جنگ، در کشور وجود نداشت. در حالیکه ما این ادعا را قبول نداریم.
8- به هر حال چون نوشتهاید؛ «نقد و بررسی استراتژی تصرف یک منطقه و اتمام جنگ به جای مناقشه درباره مدیریت و تفکر آقای هاشمی و یا بحث درباره میزان تخصیص منابع و پشتیبانی دولت از جنگ که بسیار مهم است ... »، من وارد این بحث شدم و شما کم و بیش از آنها اطلاع داشتید.
9- در مورد پاسخ به پرسش دوم و سوم؛ حق با شماست. ما تجزیه و تحلیل درستی از شخصیت صدام نداشتیم و او را با شاه مقایسه می کردیم و تصور علما از جمله امام، این بود که صدام فاقد مشروعیت است که نکته درستی بود و با فشار نظامی ما و جنبش اندکی از سوی مردم عراق، سرنگون می شود. در حالیکه ما کاملاً اشتباه می کردیم. پاسخ به پرسش سوم نیز درست است.
10- در مورد این سوال که؛ «استراتژی درست برای پیروزی بر عراق چه بود؟»، جنابعالی پاسخ را به فرصتی دیگر موکول کرده اید. به نظر بنده، در این زمینه نباید صرفاً بر استراتژی «تکیه بر ارتش کلاسیک با منابع، ابزار و تجهیزات کافی» بهصورت آنچه که در مدل استراتژی آمریکا هست، تکیه کرد. چه بسا اگر طرح ما پذیرفته می شد و وارد می شدیم، مردم شیعه عراق در جنوب (مثل انتفاضه شعبانیه در سال 70) و مردم کرد در شمال عراق، دست به تحرکاتی می زدند و با قیام خود، ارتش عراق را دچار فروپاشی میکردند و حوادث به شکل دیگری رقم می خورد. یعنی طرح ما را با تحرکات شیعیان و اکراد در عراق، باید در نظر بگیرید. چراکه قدرت نظامی سپاه با تکیه بر نیروهای مردمی به اضافه تحرکات نیروهای مردمی شیعه و نیروهای کرد، یک استراتژی قدرتمند و بزرگ برای پیروزی بر عراق بود.
انتهای پیام/