دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

از اسارت تا شهادت فاصله‌ای به اندازه یک بی‌خبری

چقدر سخت است از همه وجود یک انسان فقط پلاکی نقش بر زمین باشد و دیگران با تصور سوختن و خاکستر شدنش فقط همان پلاک به جا مانده او را ازمیدان مبارزه با دشمن برای خانواده‌اش به ارمغان آورند و آنها نیز یاد و نام عزیزشان را بر سنگ مزاری حک نموده و مدت‌ها آنرا محل زیارت خود سازند تا شاید کمی به آرامش برسند.
کد خبر: ۷۲۸۴۶۶
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۵ - 22February 2025

گروه استان‌های دفاع‌پرس- «علی‌اصغر زینلی» فعال رسانه‌ای؛ دفتر خاطرات آزادگان سرافراز را که ورق می‌زنیم در ایستگاه اسرای مفقود به اصطلاح صلیب ندیده به عزیزانی می‌رسیم که صاحب بارگاه و مزاری بوده‌اند تا خانواده‌های آنها پذیرش شهادت برایشان گواراتر از درد و رنج بی‌نام و نشانی آنها باشد.

از اسارت تا شهادت فاصله‌ای به اندازه یک بی‌خبری

چقدر سخت است از همه وجود یک انسان فقط پلاکی نقش بر زمین باشد و دیگران با تصور سوختن و خاکستر شدنش فقط همان پلاک به جا مانده او را ازمیدان مبارزه با دشمن برای خانواده‌اش به ارمغان آورند و آنها نیز یاد و نام عزیزشان را بر سنگ مزاری حک نموده و مدت‌ها آنرا محل زیارت خود سازند تا شاید کمی به آرامش برسند.

این بخشی از سرگذشت آزاده سرافراز «سیامک خزاعی» است که برای دیدار او و خانواده ایثارگرش به منزلشان رفتیم تا برای دقایقی گوش جان سپاریم به خاطرات و حرفهایشان.

با هماهنگی قبلی در منطقه فلاحی مشهد وارد یک مجتمع مسکونی شده و با گذشتن از ده‌ها پله به طبقه چهارم رسیدیم تا به منزل آزاده‌ای قدم گذاریم که به تصور غیرمنصفانه برخی‌ها صاحب همه ثروت و منابع این کشور هستند.

وقتی در آستانه ورود به آپارتمان قرارگرفتیم، آقای خزاعی با اتکاء به یک عصا که وزن او را تحمل می‌کرد به استقبالمان آمد تا اولین سوال سخت در ذهنمان نقش بندد که این آزاده عزیز با این حال و روزی که دارد چگونه می‌تواند سختی بالا و پایین رفتن از این پله‌ها را تحمل کند!

خیلی زود متوجه شدیم ما در محضر آزاده‌ای قرارداریم که پدرش از شهدای بزرگوار انقلاب و خواهرش نیز از جانبازان دوران پیروزی انقلاب است و در کارنامه ایثارگری خودش نیز شهادت، جانبازی و آزادگی ثبت شده است.

این آزاده سرافراز وقتی در گروه شناسایی در منطقه سومار زیر آتش شدید دشمن بعثی قرار می‌گیرد مجروح می‌شود و از هوش می‌رود و زمانی که چشم باز می‌کند خود را در بیمارستانی در محاصره دشمن بعثی می‌بیند.

پای مجروح و آسیب‌دیده او با بی‌تفاوتی دشمن به صورت ناقص معالجه می‌شود تا این نقص علیرغم اعمال و معالجات مکرر پس از آزادی همچنان در وجودش باقی بماند.

او به اردوگاه ۱۸ بعقوبه منتقل می‌شود تا دور از چشم صلیب سرخ جهانی و بصورت بی‌نام و نشان به مدت ۳۶ ماه در چنگال دشمن اسیر باشد.

وقتی قرار باشد اسیر بی‌نام و نشانی باشی مجبوری گرسنه و تشنه بمانی. از حداقل شرایط زیستی هم برخوردار نباشی. با یک لیوان آب و یک نان ساندویچی مدت ۲۴ ساعت سر کنی. بخاطر یک اعتراض ساده فقط در یک نوبت آماج بیش از ۵۰ ضربه سیلی بر گونه‌هایت باشی و دم نزنی. 

برای خود از قوطی‌های ضایعات رها شده در اردوگاه قاشق و بشقاب بسازی؛ و از همه بدتر و سخت‌تر اینکه خانواده و عزیزانت از تو بی‌خبر باشند و برایت با یک پلاک بجا مانده در صحنه عملیات مزاری ساخته تا شاید به آرامش برسند.

تصور اینکه پس از سه سال اسارت و بازگشت به وطن، مادرت وقتی ناباورانه چشمانش با دیدنت روشن می‌شود غش کرده و نقش بر زمین شود خیلی سخت است.

آزاده عزیز ما که این روز‌ها متاثر از عوارض و صدمات دوران اسارت، خود و خانواده‌اش مشکلات زیادی را تحمل می‌کنند حرف‌های تلخ و شیرین زیادی را برایمان نقل کرد.

این اسوه صبر و مقاومت پس از بازگشت به وطن ازدواج می‌کند تا در کنار همسری باوفا و بسیار مدیر و مدبر روی خوش زندگی را با داشتن فرزندانی صالح تجربه کند.

او و همسرش که قهرمانان واقعی این سرزمین هستند دوشادوش هم با سختی‌ها مبارزه کردند تا نتیجه تلاش‌های خود را شاهد باشند.

فرزند بزرگ این خانواده در سایه تعلیم و تربیت قرآنی در کسوت یک روحانی تبدیل به یک مروج دینی شده است که مستمعین زیادی در پای منبرش نشسته و کسب فیض می‌کنند.

زمانی که یک مادر اعتراف می‌کند، توانسته است از محضر فرزندش درس‌های زیادی بیاموزد قطعا چنین فرزندی حاصل همان سختی‌ها و آلام دوران اسارت و پس از آن می‌باشد.

در دستان آزاده عزیزمان دو انگشتر زیبا خودنمایی می‌کرد که یکی از آنها هدیه رهبر معظم انقلاب اسلامی و دیگری هدیه سید آزادگان مرحوم ابوترابی می‌باشد که در ملاقات‌ها نصیبش شده است.

آقای خزاعی شاید جسمش در اثر صدمات دوران اسارت دچار فرسایش شده باشد، اما روح و آزادگی‌اش همچنان در اوج قله‌ها است.

او همچنان خود را سرباز جان برکف وطن می‌داند و حاضر است برای اعتلای دین و کشورش در هر صحنه‌ای حتی جنگ حاضر شود.

خط قرمز خود را ولایت فقیه و مقام عظمای ولایت می‌داند و عدول از آن را گناهی نابخشودنی برای خود می‌بیند.

او و فرزندانش از نام و نشان آزادگی‌اش هیچ بهره‌ای نبرده‌اند چراکه معتقد است آنچه در دوران اسارت و سختی‌های بعد از آن حاصل شده باید برای سرای دیگر باقی بماند و متاع دنیا را حقیرتر و پست‌تر از آن می‌داند که بخواهد ارزش‌های خود را با بهره‌های دنیایی عوض کند.

آری دیدار با این آزاده عزیز گفتنی‌های بسیار دارد که مجالی برای آن در این گزارش نداریم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار