به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، مسئله تمدنسازی که هدف کلان اسلام ناب محمدی است مصادف با وقوع انقلاب اسلامی تبدیل به یک چشمانداز اصلی شده است که این چشمانداز کلان و اصیل موجب شده تا تمام برنامهها و سیاستگذاریهای شایسته و بایسته معطوف و در راستای این هدف اصیل باشند. تمدنسازی اسلامی در دو دهه گذشته بهشدت از جانب امام خامنهای از نخبگان و عموم مردم مطالبه و خواسته شده است. تمدن اسلامی بهنوعی زمینه سازی و بستر سازی ظهور حضرت بقیة الله الاعظم(عج) را محقق خواهد کرد، به همین دلیل است که تمام کفر و استکبار جهانی امروز همراه با برخی منادیان و غافلان داخلی با اهداف و روند معطوف به اهداف این تمدن و تحقق آن مقابله میکنند.
چارچوب نظری فرآیند و تحلیل مراحل تمدنسازی در انقلاب اسلامی
اگر کرسی اساسیای که تمدن اسلامی بر آن استوار است را کرسی فرآیندگرا در نظر بگیریم، فرآیندهای پیشینی که جزو لوازم ذاتی تحقق تمدن اسلامی هستند را لطفا ذکر بفرمایید.
حجتالسلام ثقفی: تعبیر «فرآیندگرایی» در تجارت و علوم مدیریت بهگونهای معنی شده است که فرآیند را معادل "پروسه" دانستهاند. کلمهی پروسه با آنچهکه ما «فرآیند» مینامیم، از حیث لغوی مقداری ارتباط دارد. بعضی معتقدند کلمهی فرآیند در فارسی از حیث لغوی مرکب است از «فر» و «آیند»؛ بعضی دیگر هم میگویند که مرکب است از سه بخش «فرا»، «آی» و «ند» است، فارغ از این مباحث لغوی، بهصورت اجمالی، فرآیند یک نوع حرکت روبهجلو و توسعهیابنده است.
در فرآیند، حرکت روبهجلو برای توسعه، یک حرکت دائمی و مستمر است. منظور ما از فرآیند، هم تعریف لغوی یادشده است و هم معنایی که رهبر معظم انقلاب در سال 79 فرمودند که: «فرآیند تحقق اهداف انقلاب اسلامی، طولانی و تدریجی است و انسان قدمبهقدم به آن نزدیک میشود». سپس ایشان این فرآیند را از شروع انقلاب اسلامی معنا کردند؛ آن هم بهدلیلی. در تعریف رهبر انقلاب، انقلاب اسلامی یعنی مرحلهی اولی که هم معنای مشخصی دارد مفهوما، و هم مصداق مشخصی دارد خارجا. یعنی شما هم در مقام تعریف میتوانید انقلاب اسلامی را متفاوت از مراحل دیگر بیابید، و هم در مصداق میتوانید نشان دهید که در فلان زمان این اتفاق افتاد و نام انقلاب اسلامی را بهدوش خود گرفت. بهنظر ایشان، انقلاب اسلامی یعنی دگرگونی بنیاد دینی که در آن، نظام پوسیدهی شاهنشاهی را مردم سرنگون میکنند و زمینهای را برای تشکیل نظام اسلامی فراهم میآورند. این تعریف و مفهوم در 22 بهمن 1357 در خارج مصداق یافت و محقق شد و شیرازهی حکومت پهلوی - که روابط عناصر آن بود - از هم پاشید. مرحلهی دوم، «نظام اسلامی» است و ایشان میفرمایند که آن هویت کلی و ماهیت کلی حکومت آینده را که مردم انتخاب میکنند، معنای نظام اسلامی است.
بهتعبیر دیگر، نظام اسلامی ایران که برآمده از انقلاب اسلامی است، نظامی است که مردم خواستند و اعلام کردند که حکومت برآمده از انقلاب، براساس اسلام عمل خواهد کرد و این را آمدند و در پای صندوق رأی در 12 فروردین 58 اعلام کردند. پس مرحلهی انقلاب، شیرازه حکومت قبلی را پاشید، اما حکومت جدیدی اعلام نکرد؛ مردم در مرحلهی نظام اسلامی آمدند و حکومت جدید را تعیین کردند که بر اساس اسلام بود. تحقق نوع حکومت انتخابشده که همان حکومت اسلامی است، در مرحلهی سوم که مرحله دولتاسلامی است، اتفاق میافتد. جزییات دولت اسلامی، مواردی مثل اهداف حکومت، جایگاه ولی فقیه در حکومت، ماهیت حقوق مردم و... است که در قانون اساسی ترسیم شده است.
معنای فرآیندی «دولت اسلامی» و «جامعهی اسلامی»
پس منظور از دولت در این بحث، به معنای بدنهی حاکمیت است نه معنای خاص آن؟!
حجتالاسلام ثقفی: بله؛ حضرت آقا در مورد مرحلهی سوم که همان دولت اسلامی است، میفرمایند که دولت ،یعنی من به علاوه قوه مجریه، قوه مقننه، قوه قضاییه و همهوهمه. بهاینمعنا از دولت اسلامی، مبحث ولیفقیه هم در عرصهی دولت اسلامی خواهد آمد، هرچندکه ولیفقیه بهمعنای رهبر انقلاب است؛ اما وقتی که دولت تشکیل میشود، تبدیل به حاکم و نفر اول دولت اسلامی خواهد شد. دولت در معنای رایج عبارت است از قوهی مجریه که مقصود ما این معنا نیست. اگر دولت، اسلامی شد، آنگاه جامعه هم اسلامی میشود. اساسا ماموریت دولت اسلامی، تحقق جامعهی اسلامی است. جامعهی اسلامی یعنی اینکه رفتار مردم در خانه، دانشگاه، خیابان، محیط کار و ... اسلامی شود و مردم از یکدیگر رفتار اسلامی ببینند.
این مرحله، مرحلهی تشعشع اهداف اسلام و خود اسلام در جامعه است. در این نوع جامعه، رفاه، تأمین مادی و معنوی، امنیت و تمام آنچهکه بشر نیاز دارد به اندازهی مقدور عصر غیبت، فراهم خواهد بود. مختصاتی که در چشمانداز 1404 وجود دارد، اگر چه آن جامعه ی اسلامی وصف شده در چشم انداز همان جامعه ی موصوف در مرحله ی چهارم اما بخشی از مختصات جامعهی اسلامی را داراست؛ البته ممکن است کسی بگوید این سند محصول خردجمعی افراد در دولتهاست اما در هر صورت این سند به تصویب رهبرمعظم انقلاب نیز رسیده است.
به نظر بنده رهبری با الگوی هدایت گام به گام می خواستند ابتدا همگان براین سند به عنوان یک میثاق ملی اتفاق کنند تا به تدریج ویرایش کاملتری از تصویر جامعه ی اسلامی که همان مرحله ی چهارم فرآیند است را برای نخبگان ترسیم نمایند . کما اینکه ایشان در سخنان مختلفشان در محافل گوناگون، این نکات اساسی را مطرح کردهاند. ایشان در دیدار اخیرشان در ماه رمضان با اساتید دانشگاهها، یک افق 20 ساله را هم نشان دادند؛ کما اینکه در 26 شهریور سال 92 یک افق 20 ساله را پیشتر معرفی فرموده بودند، اما بهخوبی به آن توجه نشد.
علیایّحال، دولت اسلامی باید به جامعهی اسلامی ختم شود و جامعهی اسلامی اگر بهیکمعنا توانست نشان دهد که قابل تکرار در جوامع دیگر است، آنگاه به تمدن نوین اسلامی تبدیل خواهد شد. اما بهیکگونهی دیگر، تحقق تمدن ایرانی-اسلامی در درون خود جامعهی ایران بهگفتهی رهبرمعظمانقلاب قطعی است. بنابراین ما فعلا در اینجا دو گونه ی محتملِ تمدن نوین آینده را مطرح می کنیم یکی تمدنی که با تکیه بر اراده خودمان در ایران یعنی تمدن ایرانی اسلامی خواهیم ساخت و دیگری آن است که ما به دیگر کشور ها نشان دهیم آنها هم می توانند با ایجاد یک تحول سیاسی و تشکیل نظام اسلامی و تحقق دولتی اسلامی جامعه ی خود را اسلامی کنند که در این صورت تحقق این جوامع نمونه اسلامی به گونه ی دیگری از تمدن یعنی تمدن بین الملل اسلامی منتهی خواهد شد.
امروز با توجه به اینکه ما 37 سال از مرحلهی نظام اسلامی گذشتهایم و میبایست از مرحلهی دولت اسلامی نیز میگذشتیم ولی نتوانستهایم آن را محقق کنیم، باید پیشتر از همه دولت اسلامی را محقق سازیم. اگر دولت اسلامی محقق شود، آنگاه میتواند جامعهی اسلامی را نوید بدهد. لازمهی تمدنسازی همین دولتسازی است. بهعبارت دقیقتر، دولتسازی در ایران، لازمهی تمدن نوین آینده است، اما کافی نیست و این دولت اسلامی باید جامعهی نمونهی اسلامی را هم ایجاد کند.
جامعهی نمونهی اسلامی است که عنصر تضمینکنندهی تمدن اسلامی است. اگر دولت، اسلامی شود جامعه را هم اسلامی خواهد کرد؛ اما رسیدن به جامعهی اسلامی نیاز به دو اراده دارد: یکی ارادهی حاکمان و دیگری، ارادهی مردم. این هم بستگی به مردم دارد که چقدر حاضر به پذیرش احکام اسلامی بشوند.
مگر ارادهی مردم مبنیبر پذیرش احکام اسلام، در مرحلهی دوم که نظام اسلامی بود محقق نشده است؟
حجتالاسلام ثقفی: خیر؛ در آن مرحله مردم اجمالا گفتند: «اسلام». اینکه ما بهزبان میگوییم مسلمانیم و آمادهی اطاعت از خدا هستیم، بدان معناست که در همهی زندگیمان از خدا اطاعت میکنیم؟! اینطور که نیست! خود ما هم احساس میکنیم کوتاهیهایی داریم؛ مردم هم مثل ما هستند. در مرحلهی دوم، پذیرش و خواست مردم نسبت به قبول اسلام، ارادهی در قول بوده است که باید این اراده در مراحل بعدی، در عمل هم محقق شود؛ لذا تحقق عملی ارادهی مردم در نظام اسلامی، همان تحقق جامعهی نمونهی اسلامی است. بنابراین، تحقق جامعهی اسلامی منوط به دو اراده است: یکی ارادهی حاکمان و دیگری ارادهی عملی مردم. امروزه لازمهی تمدنسازی در ایران این است که دو مرحلهی «دولت مطلوب اسلامی» و تحقق «جامعهی نمونهی اسلامی» را پشت سر بگذاریم.
نسبت تمدن اولیه اسلامی با تمدن یونان باستان
لطفا به صورت اجمالی سابقهی حرکت تمدنی در جهان اسلام را تشریح بفرمایید.
حجتالاسلام ثقفی: وقتی در کتب تاریخ تمدن میخواهند تاریخ تمدن اسلامی را توضیح دهند، به لحاظ تاریخی بر روی قرن 4 و 5 در جهان اسلام متمرکز میشوند و تمدن را از دورهی پیامبر مکرم اسلام آغاز نمیکنند. تمدن قرن 4 و 5 تمدنی است که در قرن 2 و 3 از یونان، مصر و ایران و هند آمده و یکچنین جلوه و بروزی در قرن 4 و 5 یافته است.
در واقع، پیشینهی تاریخ تمدن اسلامی ما بهزمانی باز میگردد که ما با علومی از حوزهی یونان و ... آشنا شدیم. حالا آیا بهنظر شما این پایهی صحیح و درستی برای تمدن اسلامی محسوب میشود و آیا این سابقه واقعیت دارد؟! بنده در جواب عرض میکنم، نه! ما در این تحلیل، بسیاری از عوامل را نادیده گرفتهایم؛ بهدلیل اینکه پیشینهی حقیقی تمدن اسلامی را اصلا ندیدهایم. یعنی اساسا پیشینهی انبیاء را در تمدنسازی بهحساب نیاوردهایم، چون ذهنمان درمورد تمدن به تمدن مادی منصرف شده است و تمدن مادی را هم اصلا در شأن انبیاء ندانستهایم. اگر شما نشان داده باشید و اثبات کنید که این تمدن کامل و جامع معنوی و مادی را انبیاء برای بشر آوردهاند و طواغیت آن را از دست انبیاء قاپیدهاند، و آنها را نه فقط از اجتماع، بلکه از ذهن مردم هم منزوی ساختهاند، بهگونهای که امروز اگر به مسلمانان گفته شود که تمام این علوم مادی و تمدن و ... را انبیاء آوردهاند و به بشر تعلیم دادهاند، آنها تعجب میکنند.
اصلا از ذهن بشر هم پاک کردند که مبدأ تمدن، انبیاء هستند. در مورد اسلام هم که بحث میکنیم، با آن ذهنیتی که دارند، میگویند که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله یک سلسله دستورات معنوی به بشر داد و دنیای مادی بشر را هم به خودش واگذار کرد و گفت خود بشر برود و آن را درست کند! البته میگویند پیامبر در مورد نظافت و مسواکزدن و... دستوراتی داده، اما نه بهصورت جامع برای سیستمهای اجتماعی و حکومتسازی!
بعضی از اشخاص حوزوی که شأن حکمی و فلسفی دارند و بر روی مسالهی تمدن کار میکنند، در بیان مصداق تاریخی برای تمدن اسلامی به تمدن دورهی بوعلی - که همان تمدن قرن 4 و 5 است - اشاره میکنند. آیا از نظر شما این نگاه غلط است؟
حجتالاسلام ثقفی: خیر؛ این نگاه غلطی نیست، بلکه نگاه ناقصی است. این نگاه ناظر بر یک توجه دقیق برای تفکیک جریانهای تمدنساز از ابتدای اسلام تا قرن 4 و 5 نیست. در دورهی اسلامی، ما دو خط تمدنی داریم؛ یکی خط نبوت و امامت و دیگری خط خلافت. این دو خط با هم تفاوت دارند، اما باهم همراه هم نیز هستند. محصول این دو خط تمدنی، تبدیل به تمدن قرن 4 و 5 شده است. اما اگر بخواهید دقیق نگاه کنید، آنگاه تفاوتهای آنها را هم خواهید دید و این مسائل که به یک گره ذهنی تبدیل شده است، حل خواهد شد. تمدن قرن 4 و 5 اسلامی هست، به اینمعناکه آثار زحمات و تعالیم پیامبر و معصومین علیهمالسلام در آن دورهها هم دیده میشود؛ اما نمی توانیم بگوئیم اسلامی است، بهدلیل اینکه تلاشهای علمی غیرامامان نیز در این تمدن وجود دارد. در این دوره بخشی از کارها و اقدامات انجام شده خارج از هدایت و مدیریت امامان ما بوده است.
ما نمیتوانیم بگوییم که علوم در قرن 4 و 5 بههمانجایی رسیدند که اگر امامان ما بعد از پیغمبر حاکم میشدند، بههمانجا میرسیدند. معمولا میگویند که ببینید در این قرون شیمی ما، فلسفه ما، مهندسی ما و ... به چه اوجی رسید؛ اما اساسا غافل از سوال و مطلبی هستند که مطرح کردیم و این را نمیپرسند که اگر امامان ما بودند، آیا همین مسیر تولید علم طی میشد؟!
همان اشخاص حوزوی در اینجا یک إنقلتی میآورند و میگویند که بشر دارای عقل و حس(تجربه) است و قرار نیست همیشه همهچیز با وحی حل شود؛ بلکه عقل و تجربهی بشر همین دنیا و محصولات مادی را به او میدهد.
حجتالاسلام ثقفی: این بیان، بشر را بینیاز از هدایت معصوم در علوم مادی میداند. من از آنها سوال میکنم این وضعی که علوم مادی برای بشر ایجاد کرده و رفتهرفته غیرقابل تحملتر میشود، آیا این محصول مدیریت غیرمعصوم شاهد بر این نیست که غیرمعصوم نمیتواند علم را - حتی علم مادی را - هدایت و مدیریت بکند؟! بشر نمیتواند با اتکاء بهتوان ذهنی و طاقت علمی خودش با تجربه و آزمونوخطا و اصلاح تدریجی، بهبهترین شیوهی زندگی مبتنی بر علوم مادی برسد.
آیا این وضع امروز بشریت و تمدن تکنولوژیک کنونی شاهد بر این ادعا نیست؟! بله؛ این بشر توانسته است که در ژن میوهها و نباتات دست ببرد؛ مگر الان مخالفتها و آثار سوء این کارها را نمیبینیم؟! مگر آنهاییکه به تولید علوم مادی میپردازند بهتمام ابعاد علمی آنچه تولید میکنند واقفاند؟! قرآن میفرماید: «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً»؛ این علم صرفا علم معنوی نیست، بلکه حتی غذایی را هم که ما میخوریم شامل میشود.
مگر قرآن نمیفرماید: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون»؛ انسان عادی زارع نیست؛ نهایتا یک سری جابهجایی ها و تغییراتی محسوس را انجام میدهد. زارع خداست. بشر عادیای که بهتمام ابعاد علمی آنچه تولید میکند، اشراف ندارد، چگونه میخواهد اشکالات کارش را بفهمد و دریابد؟! در جواب میگویند: «تجربه میکنیم تا بعدا به اشکالاتش برسیم»! سوال ما این است که اشکالات بعدی را چه خواهید کرد؟ تا کی قرار است انسان مدام تجربه و آزمون کند؟ آیا امروز بشری که فرآوردههای تراریخته را آزمون و خطا کرده است، نسلاش باقی خواهد ماند که اشکال کارش را برطرف کند؟!
انبیاء و سرپرستی شئون مادی و معنوی بشر
منابع دینی به ما میگویند که حضرت آدم عالم به علمالاسماء بود: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»؛ روایات ذیل این آیه توضیح دادهاند که منظور این است که انبیاء الهی، تمام علوم و معارف را میدانستهاند و آن را برای بشر به ارمغان آوردهاند. کشاورزی، آهنگری، نساجی و ... نمونههایی از علوم مادی هستند که تا بشر سالیان درازی با آنها زندگی کرده است و این علوم را حضرت آدم و دیگر انبیاء به بشر آموزش دادهاند. تاریخی که روایات و منابع دینی ما ترسیم میکند به ما میگوید که انبیاء حتی برای رفع حوائج مادی بشر نیز دستبهکار بودهاند.
ما باید مسالهی مصادرهی تمدنی در بعد علوم مادی را جدی بگیریم و به انسانهای مستضعف نشان بدهیم که چگونه طواغیت حافظهی تاریخی بشریت را پاک کردهاند و کار را به نقطهای رساندهاند که امروزه هرچه آنها میگویند را باور میکنیم. بعضی از آقایان و بزرگان هم گاهی باورشان شده است که بشر اولیه غارنشین بوده است! مگر بشر اولیه چه کسی بوده است، غیر از پیامبر بزرگ الهی، آدم ابوالبشر علیهالسلام؟! آیا ایشان غارنشین بودهاند؟! آیا بشری که تحت هدایت حضرت آدم بوده و نبی الهی بالای سرش حضور داشته است، غارنشین و وحشی و جاهل بوده است؟! ما از همین مسائل بدیهی غافلیم؛ چراکه نظام آموزش و پرورش ما از دورهی کودکی به ما گفته است که ما دو تا تاریخ داریم: یکی تاریخ بشر و دیگری تاریخ انبیاء و این یعنی سکولاریسم تاریخی و هویتی. تاریخ بشر از همین اعصار مادی عبور کرده و دورههای غارنشینی، پارینه سنگی، نوسنگی، فلزات را تا عصر صنعت و کامپیوتر پشت سر گذاشته است.
حالا در کنار اینها، دورههای معنوی هم بوده که انبیاء الهی یکی پس از دیگری آمدهاند و معنویت بشر را تکمیل کردهاند. یعنی مسائل مادی و حرفهای و پیشهی انسانها، کار خود بشر بوده و کار انبیاء هم صرفا به مسائل معنوی محدود میشده است. البته همین تاریخ تحریف شدهی واردشده در متون نظام آموزش و پرورش کشور اسلامی ما، حتی همین بعد تکامل معنوی را هم تحریف کرده است. در دورهی کنونی هم بعضی تئوریسینهایشان میگویند که که پیغمبر، خوابها و رؤیاهای متعالی میدید و امروز که علوم مترقی داریم، میتوانیم خوابهای متعالیتری ببینیم؛ پس اساسا انسان چه نیازی به نبوت دارد؟! می بینید برخی ختم رسالت را به هدم رسالت تأویل کرده اند.
بنابراین، یک عدهای معتقدند بشر از عهدهی کار خودش برمیآید و نیازی به این نیست که انبیاء و معصومین علیهمالسلام او را در امور مادی هدایت و راهنمایی کنند. در کتب تمدن اسلامی هم که در مورد مبدأ تمدن اسلامی صحبت میکنند، مباحثی را مطرح نمیکنند که حضور و وجود پیغمبر اسلام و ظهور دین مبین اسلام نفی شود، اما ارتباطات وثیقی بین تمدن اسلامی و وجود مبارک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مطرح نیست. میگویند که تمدن اسلامی برگرفته از تشویق و تحریض قرآن و اسلام به علمآموزی بوده است و مراجعهی مسلمانان به میراث علمی بشر موجب شکوفایی تمدن اسلامی شده است! آیا نقش دین اسلام در تمدن اسلامی همین اندازه است؟! آیا همینقدر که اسلام به علم اهمیت داده و به مسلمانان دستور داده که بروید و علم را از دیگران بگیرید، موجب شکلگیری تمدن اسلامی میشود؟! درحالیکه اصل این نیست.
ابتناء تمدن اسلامی بر دو اصل قرآن و پیامبر
پیریزی تمدن اسلامی بر دو پایه شکل گرفته است: اول قرآن و دوم پیامبر، بهعنوان کسیکه میتواند قرآن را به یک عنصر هدایتبخش در زندگی مادی و معنوی بشر تبدیل کند.
این دو رکن، مبنای تاسیس تمدن اسلامی بودهاند. اینکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی...» بهطور مطلق فرمودهاند؛ چراکه این دو مستمسک تمام ابعاد زندگی بشر را دربر میگیرد؛ منجمله ابعاد تمدنی انسان. حالا سوال ما این است که بعد از رحلت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله که تمسک مورد اشاره آن حضرت اتفاق نیفتاد، آیا در امر تمدن اسلامی گمراهی و ضلالت و انحراف شکل نگرفت؟! براساس حدیث ثقلین باید قبول کنیم که این انحراف شکل گرفته است؛ چون حدیث ثقلین میفرماید که تمدن اسلامی بر پایهی قرآن و عترت شکل میگیرد، که در آن زمان شکل نگرفته است.و گفتیم حد اکثر این است که امامان ما به نوعی در این تمدن سازی فقط مشارکت داشته اند.
پس ما از صدر اسلام با دو خط تمدنی مواجهیم: یکی «خط تمدنی نبوت و امامت» و دیگری «خط تمدنی خلافت». پایهی تمدن اسلامی هم قرآن و پیامبر است، نه یونان و هند و ایران و.... در کتب تاریخی این مساله ابهام دارد و وقتی دانشجوی ما این کتابها را میخواند، از همان ابتدا این نکته به او القا میشود که تمدن اسلامی ایران از فلسفهی ارسطو و نجوم بطلمیوس و پزشکی جالینوس و بقراط و ریاضیات اقلیدس و مکانیک ارشمیدس در یونان و علوم هند و ایران گرفته شده است. این علوم را از آنها اخذ کرده و همه را جمع کرده است. دلیلش چیست؟ دلیلاش هم آن است که چون اسلام روی علم تاکید میکرد، ایرانیهای مسلمان قدر این علوم را دانستند و بارورش کرده و به تمدن اسلامی تبدیل نمودند.
این مساله غلط است و چنین چیزی در کار نبوده است. انباشت علوم در دورهی کشورگشاییهای بنیامیه و بنیعباس بوده است. در زمان کشورگشاییهای بنیامیه و بنیعباس بود که سنگبنای آغاز ارتباط با ملل دیگر گذاشته شد. اگرچه خلفای اول و دوم و سوم یکسری کشورگشاییهایی داشتند، اما هنوز تبادل عمیقی بین فرهنگهای مختلف و دیگر ملتها اتفاق نیفتاده بود و آنها هنوز به شناخت اقوام و ملل دیگر دست پیدا نکرده بودند. این ارتباط عمیق و تبادل با کشورهای دیگر از بعد از حضرت امیر و حکومت معاویه صورت گرفته است.
سه مرحلهی تمدنسازی در مکتب انبیاء الهی
معنی این حرف شما این است که پیامبر اسلام یک نقشه ی تمدنی متفاوتی داشته است. آیا اینطور است؟
حجت الاسلام ثقفی: بهنظر بنده تاریخ تمدنسازی اسلامی یک روند و فرآیند سه حلقهای داشته است که پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله هم همین روند را اجرا کردهاند. اولین مرحلهی این روند سهگانه، «امتسازی» است. بهتعبیر رهبر معظم انقلاب، اولین سلولهای امت در مکه شکل گرفت. مقصود ما از «امت»، خواصی متشکل از پیروان زبده و مهذب و پرورشیافتهای هستند که در کنار دست پیغمبر بهعنوان بازوهای ایشان بودند و میخواستند اهداف اسلام را آنگونهکه پیغمبر میخواهد، در جامعهی آن عصر پیاده کنند. اولین کاری که هر پیغمبری میکند، همین امتسازی است. امتسازی انبیاء برپایهی تربیت عقلانی، اخلاقی و قانونی بوده است. پیامبراکرمصلیاللهعلیهوآله بهتعبیر روایت حضرت امیر، عقل این انسانها را اثاره کرد و «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» را رقمزد. درواقع، پیامبر همچنانکه خودشان مبعوث شده بودند، آمدند و این افراد را هم مبعوث کردند. در این بیان مفهوم رسالت به فرد مبعوث و مفهوم امت به جم مبعوث توجه می دهد.
خواهش می کنم معنای بعثت را در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی اثر حضرت آقا مراجعه کنید. در آنجا تصویری زیبا و حرکت زا از بعثت پیامبر(ص) ترسیم شده است. مرحلهی دوم این روند، «دولتسازی» و مرحلهی سوم آن «جامعهسازی» است. پیامبراکرمصلیاللهعلیهوآله پس از تربیت کادر حکومتیشان بود که بهسراغ اصلاح جامعه رفتند؛ یعنی تازه در این مرحله است که جامعه، اسلامی میشود. جامعهسازی پایهی تمدنسازی است؛ چراکه تمدن همان مدنیت است.
بنابراین، سه حلقهی: امتسازی، دولتسازی و جامعهسازی، حلقات فرآیند کلان جاری در سیرهی همهی انبیاء بوده است؛ همهی انبیاء در مسیر این سه مرحله حرکت میکردند. البته بعضی از ایشان موفق میشدند و بعضی دیگر نه. بعضی از پیامبران مامور به تشکیل دولت بودند و بعضی دیگر مامور به زمینهسازی برای تشکیل دولت؛ بااینوجود، غایت اعمال و حرکت همهی آنها همین سه مرحله بود. بعد از پیامبراکرمصلیاللهعلیهوآله امت ساخته شد، اما دولت ساخته نشد؛ پس نباید انتظار داشته باشیم که تمدن مورد نظر ایشان ساخته شده باشد. روشن است که اینجا مقصود ما از امت، جامعه ی مسلمانان نیست.
بلکه امت را به معنی جمعی از زبدگان و ملازمان حقیقی پیامبر(ص) می گیریم. همانها پس از او پیرامون حضرت امیر حلقه زدند.تمدن اسلامی قرن 4 و 5 نمیتواند مصداق تمدن اسلامی مورد نظر پیامبراکرمصلیاللهعلیهوآله بوده باشد؛ چون این تمدن را امام معصوم هدایت نکرده است. خط تمدنی امامت بعد از پیامبراکرمصلیاللهعلیهوآله به موازات خط تمدنی خلافت ادامه یافت.
فعالیت ائمهی معصومین علیهمالسلام در دوران امویان و عباسیان
در این میان ائمهی معصومین علیهمالسلام سه کار اصلی را دنبال میکردند: اول کار ایشان حفظ اصل اسلام در برابر خطرات درونی و بیرونی بود. ایشان با این نگاه که اگر اصل اسلام از بین برود، دیگر هیچ راهی برای هدایت بشر وجود ندارد، در مواقعیکه اصل اسلام در خطر میافتاد، تمام موجودیتشان را بهخطر میانداختند و از هیچ مجاهدتی کوتاهی نمیکردند؛ چه این خطر مثل یزید و بنیامیه درونی بوده، و چه مثل مسیحیت آن عصر که از بیرون نسبت به جامعهی اسلامی تهدیداتی داشت. حکایتی در همین زمینه هست که حاکم اموی - چون ضرب سکه بلد نبود - سکهی مسیحیها را در جامعهی اسلامی استفاده میکرد. بدلایلی حاکم مسیحی او را تهدید کرد که سکههای مسیحی رایج در جامعهی اسلامی را منقش به توهین به پیامبر اسلام خواهد کرد؛ حاکم اموی مستأصل شد و سراغ امام باقر علیهالسلام آمد.
ایشان روش ضرب سکه را به او آموزش داد. دومین کار ائمهی معصومین علیهمالسلام کمک به پیشرفت نسبی اسلام، ولو در قالب دولتهای اموی و عباسی بود. بالاخره دولتهای اموی و عباسی متظاهر به اسلام بودند و هرمقداریکه در ظاهر اسلام را جلو میبردند، ایشان نیز به آن دولتها کمک میکردند؛ اما در اصل از همکاری با آنها نهی میکردند. کار سوم آن بزرگواران، پیگیری خط تمدنسازی حقیقی با محوریت آموزههای ولایت بود. در این مرحله چون در فرآیند سهگانهی تمدنسازی، مرحلهی دولتسازی تکمیل نشده و دولت در دست امویان و عباسیان بود، ائمهی معصومینعلیهمالسلام بر روی همین مرحلهی دولتسازی متمرکز شدند.
والبته برای دولت سازی به امت سازی یعنی پرورش زبدگان پرداختند. در مورد این مبحث که آیا ائمهی معصومینعلیهمالسلام برای کسب حاکمیت و قدرت تلاش میکردند یا نه، گمانهزنیهای مختلفی وجود دارد. باتوجهبه مباحث پیشین، پاسخ ما به این سوال مثبت است؛ شواهد فراوانی هم برای این مساله داریم. برای مثال رهبر معظم انقلاب، طرح «انسان 250ساله» را با همین نگاه مطرح کردهاند.
منبع:تسنیم