بُرش کتاب/
رعیتنژاد در کتاب «از مشهد تا کاخ صدام» نوشته است: رحیم تمام سعیاش این بود که از تمام توانش برای زدن استفاده کند. علاوه بر کابل، با پوتینهایش نیز مدام به من میزد. در یکی از لگدها بیاختیار پایش را با دستم گرفتم و با صدای بلند گفتم: «یا ابوالفضل!» لحظاتی چشمانم بسته بود و منتظر ضربه بعدی بودم اما دیدم خبری نیست و صدایی نمیآید.
کد خبر: ۴۷۲۴۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۷
برش کتاب/ بخش اول؛
شهید یاسین با بیان خاطرهای از وضعیت نامطلوب سوسنگرد که در محاصره دشمن بعثی بود، گفت.
کد خبر: ۴۷۰۰۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۱
برشی از کتاب/
«در حالی که مشغول صحبت با فرماندهان گردانها بودم، یک دفعه متوجه شدم حدود هشت دستگاه تانک از پشت سر به ما نزدیک میشوند. تانکها پشت سر هم از وسط جاده حرکت میکردند. به علیپور گفتم نگذارید تانکها فرار کنند. علیپور هم بدون اینکه به من فکر کند، پرید پشت بلدوزر و بیل آن را پر از خاک کرد و از وسط جاده به سمت تانکها رفت.»
کد خبر: ۴۶۵۷۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۶
بریده کتاب؛
کتاب «تو باید زنده بمانی» روایتی است از «علی کرمی» فرمانده گردان حبیب بن مظاهر لشکر 10 سیدالشهدا (ع) از سالهای دفاع مقدس که به قلم «طاهره بیانلو» منتشر شده است.
کد خبر: ۴۶۱۷۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۴
بُرش کتاب؛
روزهای بیماری امام را تلویزیون عراق پخش میکرد و بچهها با دیدن این تصاویر از ایران، بیشتر از خودبیخود میشدند و شیون و زاری میکردند. کار به جایی رسیده بود که عراقیها بچهها را تسلی میدادند.
کد خبر: ۴۵۹۵۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۰۹
بُرشی از کتاب «تولدی در هور»؛
در کتاب «تولدی در هور» آورده شده است: «در همان اولین آشنایی حسین گفت: حالا که قراره با هم دوست باشیم، هر روز اولین باری که همدیگه رو دیدیم بعد از سلام یه حدیث به هم بگیم. این درخواست، او را برایم خواستنیتر کرد.»
کد خبر: ۳۱۴۹۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۲