بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «مقر دوم ضدانقلاب هم بدون درگیری تصرف شد. شهر، بار دیگر به دست بچههای انقلابی افتاد. فرمانده سربازان، پس از این ماجرا میگفت: اگر چند سال دیگر هم صبر میکردیم، سربازان من جرات چنین حملهای را پیدا نمیکردند. این را مدیون برادر هادی و دیگر دوستان همرزم ایشان هستیم.»
کد خبر: ۳۰۴۱۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۴
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «از همان فدراسیون گزارش جدید رسید؛ جناب رییس بسیار تغییر کرد. اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده. حتی خانم این آقا باحجاب به محل کار مراجعه میکند.»
کد خبر: ۳۰۳۶۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۱
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «روز بعد تا ابراهیم را دیدم خندهام گرفت. با موهای تراشیده آمده بود محل کار، بدون کت و شلوار. فردای آن روز با پیراهن بلند به محل کار آمد. با چهرهای ژولیدهتر، حتی با شلوار کردی و دمپایی آمده بود.»
کد خبر: ۳۰۳۳۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۰
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «صحنه ورود خودرو حضرت امام را فراموش نمیکنم. ابراهیم پروانهوار بهدور شمع وجودی حضرت امام میچرخید.»
کد خبر: ۳۰۳۱۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۷
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «ابراهيم سريع يکی از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشتبار رفتيم بيمارستان. مجروحها را میرسانديم و برمیگشتيم.»
کد خبر: ۳۰۲۹۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۶
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «ضرباتی که آن شب به کمر ابراهیم خورده بود، کمردرد شدیدی برای او ایجاد کرد که تا پایان عمر همراهش بود. حتی در کشتیگرفتن او تاثیر بسیاری داشت.»
کد خبر: ۳۰۲۸۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۵
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «ابراهیم وقتی از بازار برمیگشت، شب بود. آخر کوچه چراغانی شده بود. لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست؛ رضایت، بهخاطر اینکه یک دوستی شیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کرده بود.»
کد خبر: ۳۰۲۶۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۴
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «شب وقتی از زورخانه بیرون میرفتم، گفتم: داش ابرام حوزه میری و به ما چیزی نمیگی؟ یکدفعه با تعجب برگشت و نگاهم کرد. فهمید دنبالش بودم. خیلی آهسته گفت: آدم حیفه عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابیدن بکنه.»
کد خبر: ۳۰۲۵۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۳
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «این کاری که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو میگیره. همیشه کاریکن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.»
کد خبر: ۳۰۲۲۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۰
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهیم را دیدم خندهام گرفت. پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد. به جای ساک ورزشی لباسها را داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود. از آن روز به بعد اینگونه به باشگاه میآمد.»
کد خبر: ۳۰۲۰۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۹
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «رفیق جون، اگه من جای داش ابرام بودم، با این همه تمرین و سختیکشیدن این کار رو نمیکردم. این کارا مخصوص آدمای بزرگی مثل آقا ابرامه.»
کد خبر: ۳۰۱۹۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۸
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «یادم افتاد در مقر سپاه گیلان غرب روی یکی از دیوارها برای هر کدام از رزمندهها جملهای نوشته شده بود. در مورد ابراهیم نوشته بودند: ابراهیم هادی رزمندهای با خصائص پوریای ولی».
کد خبر: ۳۰۱۷۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۷
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «آقای گودرزی خیلیخوب فنون کشتی را به ابراهیم میآموخت. همیشه میگفت این پسر خیلی آرومه، اما تو کشتی وقتی زیر میگیره، چون قد بلند و دستای کشیده و قوی داره مثل پلنگ حمله میکنه. برای همین اسم ابراهیم را گذاشته بود پلنگ خفته.»
کد خبر: ۳۰۱۶۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۶
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «ابراهیم جلو آمد و توپ را گرفت، بعد گفت کسی هست بیاد تک به تک بزنیم؟ از بچههای نازیآباد کسی بود به نام «ح. ق» که عضو تیم ملی و کاپیتان تیم برق بود. با غرور خاصی جلو آمد و گفت سَرِ چی؟ ابراهیم گفت اگه باختی از این بچهها پول نگیری. او هم قبول کرد.»
کد خبر: ۳۰۱۴۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۴
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «بهقدری هم خوب بازی کرد که کمتر کسی باور میکرد. بازی آنها یک نیمه بیشتر نداشت و با اختلاف 10 امتیاز به نفع ابراهیم تمام شد. بعد هم بچههای ورزشکار با ابراهیم عکس گرفتند. آنها باورشان نمیشد یک رزمنده ساده، مثل حرفهایترین ورزشکارها بازی کند.»
کد خبر: ۳۰۱۳۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۳
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «شاید در آن روز برنده و بازنده نداشتیم. اما برنده واقعی فقط «ابراهیم» بود. وقتی هم میخواستیم لباس بپوشیم و برویم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهمیدید چرا گفتم ابراهیم پهلوانه؟».
کد خبر: ۳۰۱۲۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۲
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم » آمده است: «تو كوچه راه میرفتم، ديدم يه پيرزن كلی وسایل خريده، نمیدونه چيكار كنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم كمک كردم. وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلی تشكر كرد و یک سكه پنج ريالی به من داد. نمیخواستم قبول كنم، ولی خيلی اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم.»
کد خبر: ۳۰۰۸۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۳۱
بَُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2»؛
در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «ابراهیم هادی یک داشمشتی بود. او با رفتارهای خود، غیرمستقیم ما را تربیت میکرد. او یک الگوی تمامعیار برای تمام رزمندگان بود. به جرات میگویم که هیچکس از همنشینی با ابراهیم ضرر نکرد.»
کد خبر: ۲۹۹۶۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۴
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2»؛
در قسمتی از کتاب « سلام بر ابراهیم 2»، اینگونه آمده است: «وقتی یکی از دوستان میگفت چه تسبیح زیبایی داری، بلافاصله ابراهیم تسبیح را هدیه میکرد. نهتنها تسبیح که بارها حتی پیراهنش را بخشیده بود.»
کد خبر: ۲۹۹۴۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۳
بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2»؛
در قسمتی از متن کتاب « سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «داداش جون، آدم باید کاسبی حلال داشته باشه، با پول حرام به هیچ جایی نمیرسی. چقدر سرمایه داشتی که از بین رفته؟»
کد خبر: ۲۹۸۹۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۹