خاطرات دفاع مقدس - صفحه 28

خاطرات دفاع مقدس
رزمنده دفاع مقدس در گفت‌وگو با دفاع پرس:

اگر خودمحوری جای خدامحوری را بگیرد، به قهقرا می‌رویم

مرتضی رضایی گفت: در زمان جنگ و اوایل انقلاب خدامحوری حاکم بود و مردم احساس می‎کردند باید با خدا معامله کنند و کارها را بر اساس رضای خدا انجام دهند؛ اما امروزه بعضا خودمحوری حاکم است و خیلی‌ها در جامعه دوست دارند خودشان به پول و مرتبه‎ شغلی برسند و به سایر افراد جامعه فکر نمی‎کنند.
کد خبر: ۲۶۱۲۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۸

دانش‌آموز نخبه‌ای که شهید شد و به دانشگاه رفت

«بی‌قرار» از مجموعه کتاب‌های موسسه شهیدابراهیم هادی، شامل خاطرات برادران شهید جعفر،‌ علی و مسعود جنگ‌روی است که در داستان «گمنام» از این مجموعه، ماجرای دانش‌آموز نخبه‌ای که ۱۸ سال پس از شهادت به دانشگاه رفت، بیان شده است.
کد خبر: ۲۶۱۳۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۷

یک نکته از هزاران (28)؛

سوخته‌ عشق

شب عملیات بازی‌دراز دیدیم که روی ‌‌تختش نیست. از تخت بغل دستی‌اش پرسیدیم که کجا رفته؟ گفت: «به محض اینکه خبر عملیات را شنید، آماده‌ رفتن شد و گفت: تمام دیده‌بانی بازی‌دراز را من انجام داده‌ام. اگر نروم بقیه نمی‌دانند.
کد خبر: ۲۵۷۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۶

روزی که جوی خون در مسجد سرازیر شد/ ماجرای شهادت دو دختر نوجوان در پایگاه بسیج

روز 14 مهرماه شهر توسط موشک‌های عراق بمباران شد، مسجد جوادالائمه اهواز هم مورد اصابت موشک قرار گرفت، از بچه 9 ساله تا دختر 14 ساله در بین شهدا دیده می‌شدند.
کد خبر: ۲۶۰۵۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۲

بخش اول/ در گفت‌وگو با دفاع پرس مطرح شد؛

خاطره یک رزمنده از اولین حضور نیروهای امنیتی در سیستان و بلوچستان/ شهادت 11 نفر از 12 نیروی حاضر در منطقه

عباس خلیلی رزمنده‌ای است که پیش از آغاز جنگ تحمیلی، در کردستان و سیستان و بلوچستان به مبارزه با اشرار و ضد انقلاب پرداخته و خاطرات جالبی از آن دوران دارد.
کد خبر: ۲۶۰۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۱

یک نکته از هزاران (27)؛

شیطنت در جبهه

دعای کمیل بود. در انتهای دعا مقداری جوهر ریختم توی شیشه‌ی جای عطر و پاشیدم روی صورتمان. صورتمان سیاه شد. وقتی علّت این کار را پرسیدند، گفتم: «با خدا خوب ارتباط برقرار نکردیم و روسیاه از آب در آمدیم.»
کد خبر: ۲۵۶۵۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۹

یک نکته از هزاران (25)؛

بولدوزر بی‌سرنشین

با توکّل بر خدا و هماهنگی مسئولین، بولدوزر را حرکت دادم. زمانی که به پل رسیدم، خود را به پایین پرت کردم و با کمک یک تویوتا که از قبل آماده بود، خود را سریعاً از روی پل به آن طرف رودخانه رساندم. در این فاصله بولدوزر بدون سرنشین به آن طرف رودخانه رسید. آن را نگه داشتم و به محل مورد نظر هدایت کردم. با لطف خدا تمامی آن‌ها را به همین روش از رودخانه عبور دادم.
کد خبر: ۲۵۴۵۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۹

مجلس روضه حضرت علی ­اکبر(ع) وعده گاهی برای آخرین دیدار دو برادر

صدای مدّاح به گوشم آشنا آمد.عبدالعلی بود! با همان لباس خاکی بسیجی و بدون این که حتی به خانه بیاید و خبر آمدنش را بگوید به هیئت رفته بود؛ ایستاده بود وسط دسته سینه‌زنی. صدای مداحی‌اش در فضا می‌پیچید.
کد خبر: ۲۵۸۱۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۸

خاطرات امیران (23)؛

اولين اعزام

بحث منحل شدن ارتش و شروع غائله‌های كردستان و سيستان و بلوچستان از همان روزهای پيروزی انقلاب شروع شد. تا اين‌كه حضرت امام(ره) در پيام تاريخي خود فرمودند:« ارتش مال ملت و برای ملت است، بايد بماند و مردم نيز بايستی از ارتش تبعيت كنند؛ ارتش بايد تشويق و حفظ شود.»
کد خبر: ۲۵۶۵۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۸

مرصاد برگ زرین غرب (29)؛

48 روز در کما

به خاطر دارم قبل از مجروح شدنم حدود ساعت يازده وضو گرفته بودم. در اين مدت گذر زمان را احساس نكرده بودم. وقتي به هوش آمدم، شروع كردم به خواندن نماز ظهر.
کد خبر: ۲۵۴۵۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۸

مرصاد برگ زرین غرب (30)؛

عقب نشینی از پاتاق

هر جايی كه آن‌ها را متوقف می‌كرديم، يك يا دو تانك به سرعت به سمت ما حركت می‌كرد. ما فقط كلاشينكف داشتيم و در مقابل هجوم تانك‌ها كاری از پيش نمی‌برديم. سرانجام گردنه‌ پاتاق را رها كرديم و دشمن در آنجا مستقر شد.
کد خبر: ۲۵۶۵۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۷

تجلیل از امیر سرتیپ «علیمردان خزاعی» به پاس سال ها صیانت از مرزهای ایران

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان البرز به همراه جمعی از همکاران و یادگاران هشت سال دفاع مقدس به دیدار امیر سرتیپ «علیمردان خزاعی» رفت و از مقام سال ها صیانت وی از این مرز و بوم تقدیر و تجلیل به عمل آورد.
کد خبر: ۲۵۹۹۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۶

غائله «گنبد» و ماموریت دستگیری «هژبر یزدانی»

وقتی گنبد شلوغ شد، امام فرمان داد که از همه جا به گنبد بروند. سپاه دامغان اجازه نمی‌داد به گنبد اعزام شویم. دلیلش هم این بود که می‌گفتند: «مهمترین مأموریت ما دستگیری هژبر یزدانی، دختر ارتشبد نصیری و آقای ولیان است. اگر بروید، این وظیفه ناکام می‌ماند و چه بسا اینها از موقعیت استفاده کنند و استان سمنان را هم شلوغ کنند».
کد خبر: ۲۵۳۵۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۳

خاطرات امیران (22)؛

آخرين مأموريت

ساعت 2 بعدازظهر بود؛ راديو را كه روشن كردم خبر سقوط سرپل‌ذهاب، سراب‌گرم، بازی‌دراز و چند منطقه‌ ديگر را شنيدم؛ بنابراين نمی‌توانستم يگان را به آن مناطق ببرم. تنها راهی كه برای نجات‌مان باقی مانده بود، عبور از گردنه‌ی «سگان» بود.
کد خبر: ۲۵۴۵۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۱

مرصاد برگ زرین غرب؛

قساوت قلب منافقین در اسلام‌آبادغرب

روز بعد صحنه‌ بسیار ناراحت‌کننده‌ای دیدم. منافقین با بی‌رحمی سر برادر بابایی را بریده و گذاشته بودند دور میدان سپاه. نمی‌دانم این اشقیا شب گذشته چگونه ایشان را دستگیر کرده و به شهادت رسانده بودند.
کد خبر: ۲۵۲۲۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۳۱

یک نکته از هزاران (26)؛

منم «مسلم»!

از طریق سد «بریموند» از زیر «شاه‌نشین بان‌زرده» دور زدیم و تقریباً پشت سر دشمن قرار گرفتیم. پشت سد بریموند در 100 متری عراقی‌ها ماندیم. هر دو نفر در یک سنگر به فاصله‌ی 5 متر از خطّ‌الرأس قرار گرفتیم. منتظر ماندیم تا صبح شود که یگان را بیاوریم...
کد خبر: ۲۵۴۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۶

ناجیانی که مردم از آنها بیزار بودند!

جمعیت فراوانی از شهرهای گیلان‌غرب، کرند، سرپل‌ذهاب و کرمانشاه در مسیر جاده‌ی بیستون قرار داشتند. نکته‌ی جالب این بود که منافقین خودشان را حامی خلق می‌دانستند و مردم برای این‌که از دست این به ظاهر منجیان در امان باشند، شهر خود را ترک می‌کردند.
کد خبر: ۲۵۴۶۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۵

خاطرات امیران (21)؛

ستوان موجی!

آنقدر عصبانی بودم كه به محض ورود به قرارگاه، شروع كردم به داد و بیدا و گفتم: در حالی كه هم‌رزمان ما در جبهه‌ها در حال نبرد تن به تن با دشمن هستند و خیلی از آن‌ها به شهادت رسیده‌اند، شما روز به روز به تعداد میزهایتان اضافه می‌كنید!...
کد خبر: ۲۵۴۳۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۵

خاطرات امیران (20)؛

پرواز پس از شانزدهمین شکار

هر تانكی را كه می‌زد، فوراً به ما گزارش می‌داد. شانزدهمين تانک را كه منهدم كرد، صدايش قطع شد. از پشت بی‌سيم چند بار صدايش زديم؛ اما جواب نداد...
کد خبر: ۲۵۴۱۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۳

خاطرات امیران (19)؛

تشکیل دادگاه صحرایی بدون اجازه مقامات

من به همراه چند نفر از درجه‌داران قدیمی و سرگروهبان پرتوی تحت عنوان دادگاه صحرایی جلسه‌ای تشکیل دادیم و پس از بازجویی از گروهبان چراغی او را به اعدام محکوم کردیم...
کد خبر: ۲۵۲۵۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۰

پربیننده ها