خاطرات دفاع مقدس - صفحه 29

خاطرات دفاع مقدس
مرصاد برگ زرین غرب (27)؛

مرخصی عروسی

یک ماشین کانکس ارتشی آمد. جلویش را گرفتیم. داشت از داخل شهر می‌آمد. در عقب را باز کردیم، پر از نیروهای ارتشی خودمان بود. هر کدام فقط یک زیر پیراهن بر تن داشتند. آن‌ها را اسیر گرفته بودند. که ما آزادشان کردیم. متأسفانه فراموش کردیم راننده را دستگیر کنیم و از دستمان در رفت.
کد خبر: ۲۵۴۱۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۹

یک نکته از هزاران (23)؛

فراری که برقرار نشد!

هر روز صبح قبل از ورود عراقی‌ها به آسایشگاه باید سطل زباله‌ها را بیرون می‌بردیم تا هنگامی که آن‌ها وارد آسایشگاه می‌شوند با بوی بد آشغال‌ها اذیت‌ نشوند. آن روز من سریعتر از بقیه‌ی بچه‌ها یکی از سطل‌ها را به دست گرفتم و راه افتادم بیرون...
کد خبر: ۲۵۴۱۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۹

مدیر ادبیات و تاریخ دفاع مقدس اداره کل حفظ آثار دفاع مقدس مازندران خبر داد؛

برگزاری جشنواره خاطره‌نویسی جانبازان 70 درصد قطع نخاعی مازندران

مدیر ادبیات و تاریخ دفاع مقدس اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران از برگزاری ششمین جشنواره استانی خاطره‌نویسی با موضوع «جانبازان 70 درصد قطع نخاعی استان مازندران» خبر داد.
کد خبر: ۲۵۵۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۳

یک نکته از هزاران (22)؛

حمید از جان مایه گذاشت

ضرب‌المثل «از جان مایه گذاشتن» را شنیده بودم، ولی حمید آن را در عمل نشان می‌داد. با الله‌اکبر گفتن‌هایش عراقی‌ها را به ستوه آورده بود. در حال تیراندازی بود که از ناحیه‌ شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به زمین افتاد؛ اما دوباره بلند شد و شروع به تیراندازی کرد.
کد خبر: ۲۵۲۵۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۱

مرصاد برگ زرین غرب؛

حضور منافقین در «کرندغرب»

قبلاً چند بار با مسئولین تماس گرفته بودم و وضعیت نامناسب منطقه را گزارش داده بودم ولی آن‌ها قبول نمی‌کردند. یک بار دیگر با آن‌ها تماس گرفتم. باز همان جواب‌های قبلی را شنیدم...
کد خبر: ۲۵۱۷۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۶

یک نکته از هزاران (20)؛

به استقبال شهادت نرفتم!

یک روز صبح پدرم را در حالی که خواب تنها گذاشتم و به مسجد رفتم. مایحتاج غذایی خود را از مسجد تهیه می‌کردیم. آن روز هم مقداری نان و غذا با خود به خانه آوردم. در حال برگشت متوجه شدم که خمپاره‌ا‌ی به منزل ما اصابت کرده! بی‌اراده نان و غذا از دستم افتاد...
کد خبر: ۲۵۱۷۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۶

یک نکته از هزاران (24)؛

استقبال از مرگ سرخ

قرار شد برای تسخیر یک پاسگاه دشمن عملیات کنیم. شب راه افتادیم؛ پایگاه روی ارتفاعات شیندروی، مشرف بر حلبچه بود. در کنار سیم‌های خاردار دشمن، کار بچه‌ها گره خورده بود. قبل از اینکه بچه‌های تخریب معابر را باز کنند، عراقی‌ها از حضور ما باخبر شدند و شروع به تیراندازی کردند. حرکت ما هم پشت سیم‌خاردار متوقف شد...
کد خبر: ۲۵۴۳۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۵

مرصاد برگ زرین غرب (28)؛

درگیری در گردنه «پاتاق»

منافقين پيچ دوم پاتاق را كه در تيررس‌شان بود می‌زدند. عراقی‌ها هم با بالگرد از آن‌ها پشتيبانی می‌كردند و ما هم شروع به تيراندازی كرديم. در حالی که یکی از رزمندگان تيراندازی می‌كرد با خودش زمزمه‌ای می‌کرد و می‌گفت: «خدايا زحمت امام و خون شهدا چه می‌شود؟ ما چطور زنده بمانيم و اين‌ها بيايند پا روی خون شهدا بگذارند و وارد مملكت ما بشوند؟».
کد خبر: ۲۵۴۳۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۴

مرصاد برگ زرین غرب (26)؛

وضوی شهادت

شهید زمانی عاشق شهادت بود، آن روز پیشم آمد و گفت: قمقمه‌ات آب دارد؟ چون توی راه که داشتیم می‌آمدیم، چرتی زدم. نمی‌خواهم بدون وضو شهید شوم. بعد با آب با قمقمه وضو گرفت و نفس راحتی کشید و گفت همه چیز تکمیل شده.»
کد خبر: ۲۵۲۵۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۳

یک نکته از هزاران (21)؛

دو کبوتر یک پرواز

عملیات بازی‌دراز که شروع شد، این دو خادم احساس کردند که باید به شیوه‌ای دیگر خدمت بکنند. به خط رفتند. غروب بود که با ما خداحافظی کردند. مهر و محبتشان به گونه‌ای بود که رفتن‌شان ما را ناراحت کرد.
کد خبر: ۲۵۲۲۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۳

یک نکته از هزاران (19)؛

شهادت نیروهای «محسن چریک»

مشغول پاکسازی جاده از مین بودیم که با یک صحنه‌ بسیار دلخراش مواجه شدیم. جنازه‌ 15 نفر از بچه‌ها را دیدیم که پایین ارتفاعات بازی‌دراز قرار داشتند. آن‌ها را به پشت خط انتقال کردیم.
کد خبر: ۲۵۱۳۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۲

مرصاد برگ زرین غرب (23)؛

خودروی دردسرساز

در حال صحبت كردن بوديم كه يكی از ماشين‌های مدل هینو منافقين نزديكی ما توقف كرد. راننده‌اش پياده شد. ما نگاهش می‌كرديم كه می‌خواهد چه كار كند؟ او ماشين را جا گذاشت و به داخل شهر بازگشت...
کد خبر: ۲۵۱۳۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۱

خاطرات امیران (15)؛

آخرين مقاومت

از دامنه‌ی کوه پایین آمدیم. نیزاری آنجا بود که جوی آب از آن می‌گذشت. با دیدن جوی آب انگار دنیا را به ما دادند. با خوشحالی به طرف آب دویدیم و مشغول خوردن شدیم. یک دفعه متوجه شدم چند قدم آن طرف‌تر، نظامی دیگری هم آنجاست...
کد خبر: ۲۵۱۱۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۱

مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس استان زنجان:

کتاب خاطرات رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس زنجان چاپ می‌شود

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان گفت: سیره زندگی فرماندهان شهید، رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس در قالب کتاب منتشر می‌شود.
کد خبر: ۲۵۳۵۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۳۰

یک نکته از هزاران (16)؛

خاطرات یک تخریب‌چی از روبرو شدن با دشمن

ناگهان دستی از پشت روی شانه‌ام نشست از ترس سرجایم میخ‌كوب شدم. من كه به طرف جلو هدف‌گیری کرده بودم حالا از پشت گرفتار شده بودم. همانطور اسلحه به دست خشکم زد.
کد خبر: ۲۴۸۶۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۹

یک نکته از هزاران (18)؛

خاطره‌ای اقتدارآمیز از جبهه غرب

ساعت 3:30 با رمز «یا الله» به دشمن حمله کردیم. سنگرهای آن‌ها با گلوله‌های توپخانه‌های ما به شدت مورد مورد هدف قرار گرفت، دست آورد این عملیات، کشته و زخمی شدن بیش از 50 نفر از دشمن و 14 نفر اسیر بود، تعدادی اسلحه و مهمّات سالم نیز به دست آوردیم.
کد خبر: ۲۵۱۱۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۱

مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس کهگیلویه و بویراحمد خبر داد؛

اجرای طرح نهضت خاطره‌گویی دوران دفاع مقدس در کهگیلویه و بویراحمد

«سرهنگ امیرعباس آسمند» از برپایی نهضت خاطره‌گویی از دوران دفاع مقدس در این استان خبر داد و گفت: خاطره‌گویی پیشکسوتان دفاع مقدس از مهم‌ترین مواردی است که می‌تواند ارزش‌های نظری جنگ را همراه با جزئیات به ثبت رسانده تا به نسل‌های بعد منتقل شود.
کد خبر: ۲۵۱۹۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۹

مرصاد برگ زرین غرب (22)؛

منافقین در جنگ شهری، پخته و وارد بودند/ هر کاری که شد عنایت خدا بود

بچه‌های اطلاعات عملیات در ورودی شهر «اسلام‌آبادغرب»، کنار کارخانه قند با منافقین درگیر شدند. منافقین در جنگ شهری، پخته و وارد بودند و آموزش‌هایشان اصولاً طبق جنگ شهری بود. ما جنگ شهری انجام نداده بودیم و واقعاً‌ بلد نبودیم. هر کاری که شد، عنایت خدا بود.
کد خبر: ۲۵۱۱۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۷

با حضور معاون امور زنان استانداری خوزستان؛

طرح پژوهشی نقش زنان خوزستان در دفاع مقدس بررسی شد

جلسه‌ بررسی طرح پژوهشی «نقش زنان در دفاع مقدس» با حضور سرپرست اداره کل امور بانوان و خانواده استانداری خوزستان در سالن جلسات اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس این استان برگزار شد.
کد خبر: ۲۵۱۱۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۴

یک نکته از هزاران (15)؛

اگر عراقی‌ها می‌زنند حرفی نبود، آخر شما چرا؟

نگهبان‌ها به محض دیدن آن‌ها شروع به تیراندازی کردند. بعد از اطلاع گرفتن از گردان، وقتی فهمیدیم که آن‌ها که نیروهای گشتی خودمان هستند، تیراندازی را متوقف کردیم. جواد امیدی از ناحیه‌ی بازو مجروح شده بود، می‌خندید و می‌گفت: «اگر عراقی‌ها ما را می‌زنند و می‌کشند حرفی نبود، آخر شما چرا؟»
کد خبر: ۲۴۷۹۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۳

پربیننده ها