دلنوشته/
چه راحت و آسودهخاطر بر روی رنجها و مشقتهای روزگار لبخند زدی و با آنها کنار که نه خودت را وفق دادی و به لذایذ دنیوی و مادی پشت کردی و آنها را خار و پست شمردی و شدی غمخوار، دلسوز و یار و یاور همه محرومان از ایران اسلامی تا مصر، لبنان و...
کد خبر: ۵۹۸۲۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۱
دلنوشته/
ای صبای عاشقان، ای همای جاودان، ای هدی بیکران، ای سمای بیدلان، نغمه عشق ساز کن، بر خیل خوبان چهره بازکن، برگی دگر از تجلی آغاز کن.
کد خبر: ۵۹۳۶۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۲
داستانک/
در دوران مدرسه جزو گروه سرود بودم به خاطر رفتن مرخصی اجباری یکی از اعضای گروه رزمنوازان ارتش، بعد از چند ساعت تمرین جزو گروه شدم. حال چند سالی است که با این گروه همکاری دارم و خوشحال هستم که به آرزویم رسیدهام.
کد خبر: ۵۸۴۵۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
دلنوشته/
آقا مرتضی کجایی که قلم، بیتاب تو و نگاشتن روایت عاشقی رزمندگانی است که برای رسیدن به وصال معبود و همرزمان شهیدشان، بیقراری میکنند.
کد خبر: ۵۸۲۳۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱
داستانک؛
در هر عملیات که بچهها شهید میشدند وقتی برای آوردن پیکرشان میرفتم جزو بهترین لحظههای عمرم بود، از طرفی برای شهادت دوستانم که تا آخرین لحظات و یا روزهای قبل باهم بودیم ناراحت بودم و اشک هجران میریختم و از طرف دیگر وقتی بر بالین شهدا میرسیدم و لبخند بر چهره داشتند به شهادت آنها غبطه میخوردم.
کد خبر: ۵۷۹۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۵
چهلسالگی سرو/ داستانک
با آرامش خاصی نزدیکتر آمد و گویا از جسم مقدسی تبرک بجوید، دست به چمدانها کشیده و آنها را بوسید. گفت: « مراقب باشید که به اینها بیاحترامی نشود. در این جعبهها و چمدانها قرآن و کتابهای نفیسی چون دیوان حافظ، گلستان سعدی و شاهنامه فردوسی است. این کتابها را چند خانواده شهید به جبههها اهدا کردهاند.»
کد خبر: ۴۳۳۳۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۵
چهلسالگی سرو/ داستانک
یادش بخیر اولین باری که از طرف مدرسه برای اجرای سرود پا به جبهههای جنوب گذاشتیم همه محصلین سوم و چهارم دبستان تا اول و دوم راهنمایی بودیم. همان دیدار اول، دوستی بچهها با یکدیگر شکل گرفت و روز به روز هم دلبستگیهایمان بیشتر میشد.
کد خبر: ۴۳۲۰۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۷
چهلسالگی سرو/ داستانک
شب اولی که بابای ریحانه به خاطر مجروحیت در سوریه به مرخصی آمده بود مصادف شد با شب اول محرم، بابا یوسف آن شب بعد از خواندن نماز، زیارت عاشورا خواند و روضهخوانی کرد. ریحانه با خوشحالی گفت: اگر چه امسال به خاطر کرونا نشد کربلا بریم ولی بابا با خواندن روضه، دلهامون رو کربلایی کرد و به ما سوغاتی داد.
کد خبر: ۴۲۹۵۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۲
داستان؛
هنوز یک ساعتی تا زمان برگزاری یادواره شهدای مرزبانی مانده بود. با خودم گفتم خوب است سر راه دنبال بچهها بروم و با آنها در مراسم شرکت کنم. آن قدر به فکر زود رسیدن به مراسم بودم که اسماء و حسنا را فراموش کردم، اما از دیدن بچهها در یادواره شهدا حیرتزده شدم، در این حال دیدن مجید که مجری برنامه بود آن هم با لباس مرزبانی و در قامت یک مرزبان که او را به شکل پدر شهیدش کرده بود من را بیشتر متعجب کرد.
کد خبر: ۴۲۸۴۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۰۶
چهلسالگی سرو/ داستانک
به مراسم تجلیل از مادران شهدا رفتم، لحظهای خودم را به جای یکیک آن مادران و همسران شهیدان گرانقدر گذاشتم و نگاهی به چهره مهربان و آرام آنها کردم و آن روزهایی را تصور کردم که صبورانه با دستان خود ساک رفتن جگرگوشههایشان را میبستند و با سلام و صلوات آنها را راهی جبهه میکردند.
کد خبر: ۴۲۶۰۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۲
چهلسالگی سرو/ یادداشت؛
سال 1360 در روز میلاد حضرت رسولاکرم (ص) و امام صادق (ع) به رزمندههایی که نامشون رسول، جعفر، محمد، احمد و صادق بود بدون قرعهکشی جوایزی میدادند، اون روز نوبت به من که رسید جوایز تمام شد و از طرفی چون عملیات در پیش بود قرار شد بعد از عملیات بیام و جایزهام را بگیرم.
کد خبر: ۴۲۴۶۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۰
چهلسالگی سرو/ داستانک
شهید اکرمی بلند شد، ایستاد و گفت یاران و همسنگران، میلاد حضرت مهدی (عج) بر شما مبارک. هر چه زودتر کامتان را با شهد شهادت شیرین کنید، درب بهشت منتظر دیدار شما هستم.
کد خبر: ۴۲۳۲۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۶
چهلسالگی سرو/ داستانک
آخرین باری که باهم برای عرض ارادات و خداحافظی به حرم مطهر رضوی رفتیم روز چهارشنبه، روز زیارتی حضرت رضا (ع) بود. بعد از خواندن زیارتنامه، رو کرد به من و با خنده گفت: «محمدرسول، خدا رو شکر من که تذکره شهادت را از مولامون ثامنالحجج (ع) گرفتم، وعده ما روز شهادت امام رضا (ع) در همین مکان مقدس».
کد خبر: ۴۲۲۰۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۶
چهلسالگی سرو/ داستانک
قاسم گفت چشمم را در یک اردوگاه و پاهایم را در اردوگاههای دیگری از دست دادم. لبخندی تلخ بر لبانش نقش بست و ادامه داد اینها همه در برابر دفاع از اسلام چیزی نیست ای کاش در کربلا بودم و در رکاب اباعبداللهالحسین(ع) و یارانش میجنگیدم.
کد خبر: ۴۲۰۶۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۷
چهلسالگی سرو/ داستانک
پدر آخرین عکسی که از دخترش به دستش رسیده بود را به جیب لباسش سنجاق کرده بود تا دخترش او را بشناسد. لحظهای بعد نجمه با دیدن عکسش، بابا را در بین دیگر آزادهها شناخت و با صدا کردن «بابا حسین» او را در آغوش کشید.
کد خبر: ۴۱۲۴۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۳
چهلسالگی سرو/ داستانک
نزدیک فانوس رسید، ایستاد و دستی بر آن کشید و بوسهای بر آن زد. زیر لب نجوا کرد: «گر چه دیگر نمیشود فانوس در دست گرفت ولی ای فانوسها دلم با شماست، پس ای یاران شهیدم شفاعتم کنید.»
کد خبر: ۴۱۱۱۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۷
چهلسالگی سرو/ داستانک
او قطعه شهدا را قطعه بشارت مینامید و معتقد بود بعد از خدا و ائمه معصومین، شهدا نور هدایت ما هستند.
کد خبر: ۴۱۰۸۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۵