خاطره/
سید ابراهیم لطیفی، سراسیمه به طرف جوجه دوید و آن را از کف راهروی ساختمان گرفت. بعد از اینکه جوجه آرام شد، رو به ما گفت: بچهها! مادرهایمان را تصور کنید که بخاطر دوری از ما، الان توی خانه نشستهاند و عین مادر این جوجهی بخت برگشته، دارند بیتابی میکنند و غصه میخورند.
کد خبر: ۵۰۲۰۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۴