روزی ابریشمچی به اردوگاه ما آمد و حدود 2 ساعت برایمان سخنرانی کرد. وقتی حرفایش تمام شد یکی از اسرای کُرد گفت: او ساعَتَگَه میدی مال من باشَه. در همین حال اردوگاه از خنده منفجر شد. ابریشمچی برای اینکه کم نیاورد مجبور شد ساعتش را به این اسیر بدهد.
کد خبر: ۲۵۰۱۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۷