اردوگاه

زنگ خطری برای اسرا

پس از رفتن شیخ علی تهرانی، ابوترابی که سخت نگران و ناراحت وضعیت و عاقبت او شده بود، ضمن بیان خاطراتی به دوستانش پند داد که: «مبادا غافل شوید. غرور زیاد باعث شد تا شیخ از اوج عزت به حضیض ذلت کشیده شود.»
کد خبر: ۴۷۳۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۷

بزرگ‌مرد کوچک /

ماجرای باحجاب شدن خانم خبرنگار بی حجاب توسط رزمنده ی 14 ساله+فیلم

از همان‌موقع که زن پایش را در آسایشگاه گذاشته بود، دیدن سر و وضعش خیلی اذیتم کرده بود. انگار صدایی از درون به‌ام نهیب می‌زد که: مهدی! ناسلامتی تو سرباز امام زمان(عج) و رزمنده امام خمینی(ره) هستی، چه جوری راضی می‌شی با یه خانوم بی‌حجاب که این‌قدر راحت جلوت زانو می‌زنه و می‌شینه، هم‌صحبت بشی؟! دوباره سؤالش را تکرار کرد و وقتی سکوتم را دید با تعجب نگاهی به بقیه انداخت. به‌اش گفتم: چون شما حجاب نداری، من باهات حرفی ندارم!....
کد خبر: ۴۷۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۵

وقتی افسر عراقی به شکل خنده آوری هیکل بدقواره اش را تکان می داد

روز تولد صدام بود. افسر اردوگاه همه بچه ها را در محوطه اردوگاه جمع کرد و به آنها گفت امروز، روز خوشحالی ماست. بعد هم از بچه ها خواست که به مناسبت این تولد مبارک! برقصند.
کد خبر: ۴۶۱۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۲۰

همه این سنگ‌ها را جمع کنید، حتی آن منگ‌ها را...!

سال 1365 به همراه تعدادی از اسرای دیگر در اردوگاه بودم. افسران عراقی وقتی بیکار می شدند سعی داشتند به نوعی بچه ها را اذیت و آزار کنند.
کد خبر: ۴۶۱۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۱۹

یکی از آزادگان دفاع مقدس نقل می کند؛

دوره تخصصی بعثی ها برای آموزش شکنجه!

محمدجواد سالاریان از آزادگان دوران دفاع مقدس می گوید: وقتی که یک اسیر را از اتاق بازجویی بیرون می ­آوردند، از دیدن سر و وضع او دل سنگ هم برایش می ­سوخت، گاهی دهان و صورت و پا و چند جای تنش مجروح و خونین بود آن هم با لباسهایی پاره پاره.
کد خبر: ۴۵۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۱۵

بازجویی در حضور ماموستا گوران

شب موعود فرا رسیده است. هر دو نفر زندانی به اتفاق یک نگهبان به نوبت برای بازجویی به اتاق رئیس زندان می برند. در آنجا دو گروه دو نفره از بازجوها و قاضی آنان یعنی ملاگوران مستقر می باشند.
کد خبر: ۴۴۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۲۶

کلاس درس اجباری کمونیسم

روز به روز هوا سرد تر می شد. همه از زخم معده و سوز سرما در رنج بودیم. با همه ی این سختی ها، مجبور بودیم هر شب مهملات کاک ناصر و دیگر استادان کلاس در مورد کمونیسم را گوش کنیم و مانند بچه های مدرسه، آن ها را حفظ کنیم یا در کلاس مرتب از استاد سؤال کنیم که یعنی به درس علاقه مندیم و می خواهیم آن را یاد بگیریم.
کد خبر: ۴۴۱۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۱۹

جنگ هنوز ادامه دارد…

بعضی اوقات چراغها خاموش می شد و آژیر خطر به صدا در می آمد و این بیانگر این بود که جنگ هنوز ادامه دارد و هنوز به خواست خداوندی ما از امکانات هوایی برخوردار هستیم؛ در آن حد که به خاک دشمن هجوم می آوریم.
کد خبر: ۴۴۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۱۶

فرار از اسارت در اولین روز عید

آنها ساعت چهار صبح در اولین روز عید از سیم های خاردار عبور کردند و بیرون از اردوگاه با یکی از عراقی ها که مسئول کتابخانه بود، قرار گذاشتند و با کمک و راهنمایی او به سوی ایران فرار کردند و بعد از چهل روز وقتی به تهران رسیدند، در میدان آزادی تهران عکس گرفتند و برای ما فرستادند.
کد خبر: ۴۳۴۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۶

جاسوسی اسرا با میکروفن مخفی

در مورد خلبان ها چیز پنهانی از عراقی ها نداشتیم. آنها می دانستند کجا هواپیمایمان را زده اند و ما کجا را بمباران کرده ایم، ولی بچه هایی بودند که اطلاعات نظامی مهمی داشتند و خودشان را برای نجات از بازجویی ها درست معرفی نکرده بودند.
کد خبر: ۴۲۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۸

کشف بمب اتم در اردوگاه اسرا

هرچی فکر کردم تا جواب قانع کننده­ای به ذهنم برسد و از طرف خوش­یاری به او بگویم فایده ای نداشت. خوش یاری همان جواب قبلی را تکرار کرد. عبدالقادر وقتی جواب قبلی را شنید، با نوک پوتین ضربه محکمی به پهلوی خوش یاری کوبید.
کد خبر: ۴۲۷۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۷

شب های تلخ زندگی اسارتی

در آنجا دیدن دیگر همرزمان علیرغم اینکه صورت هایشان از شدت ضعف به زردی می گراید، امید و نوری تازه در دل دمید. از بدو ورود به آسایشگاه تا انتقال به محل مخصوص خودمان با تعقیب نگاه های پاک و مظلومانه بچه ها روبرو بودیم. گویی با نگاه شان می خواستند به ما بفهمانند که اینجا آغاز راه است.
کد خبر: ۴۲۶۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۶

شایعه محاکمه ی نظامی خلبان ها

از پنج شهریور فقط ما بیست و چند نفر مانده بودیم توی اردوگاه به این بزرگی؛ فقط بیست و چند نفر. همین، حال آدم را بد می کرد. آن همه شلوغی و سرو صدا و آدمی که به هم عادت کرده بودیم، کجا و این همه سکوت کجا.
کد خبر: ۴۲۱۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۹

مجازات اسیر مسیحی که عاشق امام بود

استوار وقتی دید مثل بقیه به دستورش عمل نمی کنم، فرمان داد چهار دست و پایم را گرفته و میان چاله ی فاضلاب پرتابم کنند. وقتی کمرم محکم به زمین اصابت کرد، تنها توانستم سرم را بالا بگیرم تا کثافت وارد دهانم نشود.
کد خبر: ۴۱۸۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۴

پوستر/ من حتی امام زمان رو در آغوش گرفتم ...

بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجات های محمد را پخش میکردند.
کد خبر: ۴۱۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۹

تبلیغات منافقین در اردوگاه اسرا

با گذشت چند ماه از اسارت، اسرا اجازه پیدا کردند تلویزیون داشته باشند. البته روشن بود چه برنامه ای از آن پخش می شد: "برنامه تلویزیون منافقین"، تنها تفاوتی که این برنامه ها با نشریات منافقین داشت، تصویری بودن شان بود.
کد خبر: ۴۰۶۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۰

حیله های جمیل استخباراتی در موصل چهار

مسئولان آسایشگاه ها عین این حرف ها را به بچه ها رساندند. افرادی هم قرار شد چند مطلب طنز یا مقاله بنویسند. یکی از بچه ها اشعار سعدی را از روی کتاب برایشان نوشت، دیگری مقاله ای نوشت تحت عنوان: افضل الاعمال کره القدم، یعنی بهترین کارها بازی فوتبال است.
کد خبر: ۳۹۳۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۵

فرار نافرجام از اردوگاه

همه در سر صف بودند به جز اسماعیل افغانی که مشغول نماز خواندن بود. افسر که فرمانده اردوگاه هم بود و «قحطان» نام داشت، به ارشد اعتراض کرد که چرا این اسیر، انفرادی نماز می خواند و در سر صف آمار حاضر نیست؟
کد خبر: ۳۸۹۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۳۰

خاطره بازجویی یک آزاده در اردوگاه موصل

یک نمونه از این موارد مربوط به بازجویی یکی از برادران آزاده در اردوگاه موصل بود. عراقی ها از او خواستند تا اطلاعات و موقعیت های استراتژیک و مهم ایران را در استان خوزستان به آن ها نشان دهد.
کد خبر: ۳۸۳۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۲

اعدام اردوگاه ی

چشم های ما را بستند و هر کداممان را جدا جدا به اتاق بازجویی بردند. وقتی با آن وضعیت بیماری وارد اتاق شدم، یکی از نگهبان ها دو دست خود را روی شانه هایم گذاشت و مرا بر سنگفرش اتاق نشاند. نگهبان دیگری دست چپم را محکم گرفت....
کد خبر: ۳۷۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۴

پربیننده ها