اردوگاه - صفحه 10

اردوگاه

«کربلا» در اردوگاه اسرای ایرانی

روزی نبود که بدن بچه‌ها زیر باتوم و شلاق‌های بعثی‌ها کبود نشود. بدون مقدمه وارد آسایشگاه‌های ما می‌شدند و همه را به باد کتک می‌گرفتند. بخصوص در طول ماه مبارک رمضان.
کد خبر: ۴۹۸۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۲۴

رمضان در اسارت/

محدودیت های ویژه برای اسرای روزه دار

سربازان هر روز به بهانه های مختلف بچه ها را اذیت می کردند. اگر سرباز به کسی می رسیدکه در گوشه ای روی زمین خوابیده است، رویش آب می ریخت تا بیدار شود و بعد بهانه گیری شروع می شد...
کد خبر: ۴۹۴۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۱۶

افطاری با طعم نفت و پودر لباسشویی!

همه گرسنه ی گرسنه بودیم. یکی، دو لقمه بیشتر نخورده بودیم که همه پس کشیدیم؛ بوی نفت! بوی پودر لباسشویی! بوی صابون! هم مزه ی غذا شده بود. دوباره لقمه ای گرفتیم. مزه مزه کردیم. همان مزه را می داد...
کد خبر: ۴۹۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۰۹

سه هندوانه برای 100 اسیر

گویا باید سه وعده در روز بجای غذا کتک می‌خوردیم. عراقی‌ها می‌خواستند با این کار به اصطلاح خودمان «گربه را دم حجله بکشند!» چون تا یک هفته کارشان شده بود کتک زدن‌ ما.
کد خبر: ۴۸۷۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۰۲

۴۸ساعت انفرادی به جرم قهرمانی در والیبال!

در مسابقه ی والیبالی که بین اسرای ایرانی و نگهبانان عراقی اردوگاه ترتیب داده شده بود، تیم منتخب آزاده های ایرانی بازی را برد.
کد خبر: ۴۸۷۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۰۱

شکنجه در دیگ آب جوش!

عراقی ها دیگر هم روی سر او ریختند و کتکش زدند. وقتی حسابی کتک می زدند ممکن بود طرف از زیر دست و پای آنها دیگر زنده بلند نشود؛ البته عزیز الله قوی هیکل بود و تاب و تحمل اش بالا بود. تا نیم ساعت او را کتک زدند و بعد او را رها کردند.
کد خبر: ۴۸۱۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۲۴

خاطرات اسارت

اختراع سیاسی!

یکی از بچه ها که مریض بود و احتیاج به پوشش داشت، یک کلاه پارچه ای انداخته بود روی صورتش و خوابیده بود. سرباز عراقی با دیدن این صحنه، کلاه را از رویش برداشت و تحویل فرمانده اردوگاه داد. روز بعد که اتاق را تفتیش کردند، هر چیز یا پارچه ای را که به کلاه شباهت داشت، جمع کردند و بردند.
کد خبر: ۴۷۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۸

عقب نشینی «داعش» از اردوگاه «یرموک»

منابع خبری سوری از عقب نشینی گروه تروریستی تکفیری «داعش» از اردوگاه آوارگان «یرموک» در دمشق خبر می‌دهند.
کد خبر: ۴۷۸۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۸

سفر به جمع اسیران

از آن جا ما را به اردوگاه عنبر، که اردوگاه جدید التأسیسی بود، انتقال دادند. ما را به همراه آن بیست و یک افسر و پانزده افسر دیگر که از زندان بعقوبه آورده بودند، در آن اردوگاه نگهداری می کردند. فعالیت های جمعی ما از آن جا شروع شد.
کد خبر: ۴۷۴۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۹

زنگ خطری برای اسرا

پس از رفتن شیخ علی تهرانی، ابوترابی که سخت نگران و ناراحت وضعیت و عاقبت او شده بود، ضمن بیان خاطراتی به دوستانش پند داد که: «مبادا غافل شوید. غرور زیاد باعث شد تا شیخ از اوج عزت به حضیض ذلت کشیده شود.»
کد خبر: ۴۷۳۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۷

بزرگ‌مرد کوچک /

ماجرای باحجاب شدن خانم خبرنگار بی حجاب توسط رزمنده ی 14 ساله+فیلم

از همان‌موقع که زن پایش را در آسایشگاه گذاشته بود، دیدن سر و وضعش خیلی اذیتم کرده بود. انگار صدایی از درون به‌ام نهیب می‌زد که: مهدی! ناسلامتی تو سرباز امام زمان(عج) و رزمنده امام خمینی(ره) هستی، چه جوری راضی می‌شی با یه خانوم بی‌حجاب که این‌قدر راحت جلوت زانو می‌زنه و می‌شینه، هم‌صحبت بشی؟! دوباره سؤالش را تکرار کرد و وقتی سکوتم را دید با تعجب نگاهی به بقیه انداخت. به‌اش گفتم: چون شما حجاب نداری، من باهات حرفی ندارم!....
کد خبر: ۴۷۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۵

وقتی افسر عراقی به شکل خنده آوری هیکل بدقواره اش را تکان می داد

روز تولد صدام بود. افسر اردوگاه همه بچه ها را در محوطه اردوگاه جمع کرد و به آنها گفت امروز، روز خوشحالی ماست. بعد هم از بچه ها خواست که به مناسبت این تولد مبارک! برقصند.
کد خبر: ۴۶۱۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۲۰

همه این سنگ‌ها را جمع کنید، حتی آن منگ‌ها را...!

سال 1365 به همراه تعدادی از اسرای دیگر در اردوگاه بودم. افسران عراقی وقتی بیکار می شدند سعی داشتند به نوعی بچه ها را اذیت و آزار کنند.
کد خبر: ۴۶۱۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۱۹

یکی از آزادگان دفاع مقدس نقل می کند؛

دوره تخصصی بعثی ها برای آموزش شکنجه!

محمدجواد سالاریان از آزادگان دوران دفاع مقدس می گوید: وقتی که یک اسیر را از اتاق بازجویی بیرون می ­آوردند، از دیدن سر و وضع او دل سنگ هم برایش می ­سوخت، گاهی دهان و صورت و پا و چند جای تنش مجروح و خونین بود آن هم با لباسهایی پاره پاره.
کد خبر: ۴۵۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۱۵

بازجویی در حضور ماموستا گوران

شب موعود فرا رسیده است. هر دو نفر زندانی به اتفاق یک نگهبان به نوبت برای بازجویی به اتاق رئیس زندان می برند. در آنجا دو گروه دو نفره از بازجوها و قاضی آنان یعنی ملاگوران مستقر می باشند.
کد خبر: ۴۴۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۲۶

کلاس درس اجباری کمونیسم

روز به روز هوا سرد تر می شد. همه از زخم معده و سوز سرما در رنج بودیم. با همه ی این سختی ها، مجبور بودیم هر شب مهملات کاک ناصر و دیگر استادان کلاس در مورد کمونیسم را گوش کنیم و مانند بچه های مدرسه، آن ها را حفظ کنیم یا در کلاس مرتب از استاد سؤال کنیم که یعنی به درس علاقه مندیم و می خواهیم آن را یاد بگیریم.
کد خبر: ۴۴۱۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۱۹

جنگ هنوز ادامه دارد…

بعضی اوقات چراغها خاموش می شد و آژیر خطر به صدا در می آمد و این بیانگر این بود که جنگ هنوز ادامه دارد و هنوز به خواست خداوندی ما از امکانات هوایی برخوردار هستیم؛ در آن حد که به خاک دشمن هجوم می آوریم.
کد خبر: ۴۴۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۱۶

فرار از اسارت در اولین روز عید

آنها ساعت چهار صبح در اولین روز عید از سیم های خاردار عبور کردند و بیرون از اردوگاه با یکی از عراقی ها که مسئول کتابخانه بود، قرار گذاشتند و با کمک و راهنمایی او به سوی ایران فرار کردند و بعد از چهل روز وقتی به تهران رسیدند، در میدان آزادی تهران عکس گرفتند و برای ما فرستادند.
کد خبر: ۴۳۴۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۶

جاسوسی اسرا با میکروفن مخفی

در مورد خلبان ها چیز پنهانی از عراقی ها نداشتیم. آنها می دانستند کجا هواپیمایمان را زده اند و ما کجا را بمباران کرده ایم، ولی بچه هایی بودند که اطلاعات نظامی مهمی داشتند و خودشان را برای نجات از بازجویی ها درست معرفی نکرده بودند.
کد خبر: ۴۲۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۸

کشف بمب اتم در اردوگاه اسرا

هرچی فکر کردم تا جواب قانع کننده­ای به ذهنم برسد و از طرف خوش­یاری به او بگویم فایده ای نداشت. خوش یاری همان جواب قبلی را تکرار کرد. عبدالقادر وقتی جواب قبلی را شنید، با نوک پوتین ضربه محکمی به پهلوی خوش یاری کوبید.
کد خبر: ۴۲۷۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۷

پربیننده ها