سردار "عبدالعلی عمرانی" نخستین فرمانده لشکر ویژه ۲۵ کربلا در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس در ساری، با بیان خاطراتی از عملیات غرورآفرین بیت المقدس گفت: خرمشهر نماد حماسه، مقاومت و ایستادگی ماست. امروز الگوی جوانان ما شهدای دفاع مقدس هستند. این ارزشها را باید حفظ کنیم. جهانآراها، ابوعمارها، طوسیها، علمدارها، بلباسیها و نیاکیها را باید بشناسانیم. ۱۱۳ ماه در جبهه بودم و رشادتهای رزمندگان را با چشم دیدم. اما برای نسل امروز که این رشادتها را ندیدند، تاریخ جنگ برای نسل جدید باید بازخوانی شود. پس از پذیرش قطعنامه وقتی با حاج "عبدالله نورانی" به عنوان نماینده ایران قرار شد مرز ایران را در حضور نمایندگان سازمان ملل در اروند تحویل بگیریم، به خود میبالیدیم که حتی یک وجب از خاک این کشور به دشمن داده نشد، این سند افتخار ماست.
وی افزود: در آغاز جنگ تحمیلی با بچههای مازندران به پادگان ولیعصر رفتیم. آن روزها فرمانده سپاه ابوشریف بود، ۳۵ اتوبوس بودیم که به کرمانشاه و باختران اعزام شدیم. در این منطقه حدود ۶ ماه ماندیم. شهید "محمد بروجردی" گفت: اینجا نمیتوان جنگید. رزمندگان در سرپل ذهاب فرمانده ندارند، سپاه و بسیج هنوز کامل شکل نگرفته بودند. ما را به دانشکده افسری امام علی(ع) فرستادند و ۵ ماه آموزش فرماندهی جنگ دیدیم. در مناطق مختلف دورههای نظامی دیدیم. بعد ما را به اهواز بردند. وارد یک یگان نمونه عملیاتی به نام "گلف" کردند که به پایگاه منتظران شهادت معروف شد، انواع تجهیزات نظامی در این پایگاه بود، وارد اتاق جنگ شدیم. دیدیم "محسن رضایی" و بسیاری از فرماندهان جنگ در حال برنامه ریزی برای جنگ هستند. برای ما جلسه توجیهی گذاشتند. دشمن به ۱۶۰۸ کیلومتر از مرزهای ما تجاوز کرده بود و ۱۲۰ کیلومتر وارد خاک کشور شد. با نامه "محسن رضایی" به قرارگاه "نصر" در منطقه "سلیمانیه" واقع در جاده اهواز-آبادان رفتیم. از اهواز که خارج شدیم، دیدیم تا چشم کار میکند منطقه نظامی است.
سردار عمرانی خاطرنشان کرد: پیش "حسن باقری" رفتیم. دکتر "مجید بقایی" و سرهنگ "حسن سعدی" پیش او بودند، ما را تقسیم کردند. باقری ما را توجیه کرد و به ما گفت ما عملیات آزادسازی خرمشهر را در پیش داریم و باید به تیپ ۲۲ بدر خرمشهر بروید. این تیپ مربوط به بچههای خرمشهر بود. تیپ ۲۲ بدر را پیدا کردیم. سرلشکر شهید "سید علیرضا موسوی" فرمانده تیپ بود. حاج "عبدالله نورانی" هم جانشین بود. ما را پذیرفتند و به گردان امام موسی کاظم(ع) انتقال دادند. معترض شدیم که ما فرمانده هستیم و قرار است در کنار فرماندهان تجربه کسب کنیم، بعد از رفتن به گردان دیدیم که شهید موسوی و حاج عبدالله نورانی هم در گردان هستند.
وی ادامه داد: قرار بود از کارون عبور کنیم. فرمانده تیپ ۲۲ بدر موقعیت خرمشهر را تشریح کرد. در مرحله اول قرار شد از کارون با قایق و پل عبور کنیم. نخستین عملیات آبی و خاکی جمهوری اسلامی بود. کارون ۲۰۰ متر عرض داشت. ۳ پل در منطقه دارخویین، طاهری و مارد بود که زیر آتش بمباران هوایی قرار داشتند. جنگ آب و آتش بود. سپاه و ارتش بیش از ۲هزار الوار را آتش زدند و به کارون انداختند. این الوارها به نیزارها میرفت و آنجا را آتش میزد. در این وضعیت از کارون عبور کردیم و به ساحل غربی اروند رسیدیم. باید حدود ۲۵ کیلومتر پیاده میرفتیم. در مسیر سنگرها و خاکریزهای عراقیها بود. تا اینکه به جاده اهواز- خرمشهر رسیدیم.
سردار عمرانی بیان کرد: در محور قرارگاه فتح، یگانهای خودی ضمن عبور از رودخانه به سرعت خود را به جاده اهواز- خرمشهر رساندند و به ایجاد استحکامات و جلوگیری از نقل و انتقالات و تحرکات دشمن در جاده مذکور پرداختند. در محور قرارگاه نصر هم، به دلیل تاخیر در حرکت و وجود با تلاق در کنار جاده اهواز- خرمشهر و همچنین تمرکز دشمن در شمال خرمشهر، نیروهای این قرارگاه نتوانستند به اهداف مورد نظر دست یافته و با قرارگاه فتح الحاق کنند.
وی افزود: الحاق کامل قرارگاه نصر با قرارگاه فتح و همچنین تصرف اهداف مرحله اول قرارگاه قدس در دستور کار شب دوم عملیات قرار گرفت که با انجام آن تا حدودی اهداف مورد نظر محقق شد. اما برخی رخنهها همچنان باقی بود تا اینکه سرانجام پس از ۵ روز، جاده اهواز- خرمشهر از کیلومتر ۶۸ تا کیلومتر ۱۰۳تثبیت و کلیه رخنهها ترمیم شد.
اولین فرمانده لشکر کربلا گفت: مرحله دوم شناساییها هم آغاز شد، یگانها بازسازی شدند و از جاده به سمت دژ مرزی حرکت کردیم. عراق در این نقطه سنگرهای محکمی داشت. در مرحله دوم عملیات یک روز ۳۰۰ تانک ما را محاصره کرد. قدرت دشمن بسیار بالا بود. شب، عملیات بود و روز مقاومت. دژ مرزی را پاکسازی و تثبیت کردیم. با دستور فرماندهان دو محور باز کردیم. عراق مشکوک شد که به سمت بصره و منطقه بوباریه و اروند صغیر و کبیر بیاید یا به سمت خرمشهر برود. کمی مقاومت کردیم و نیروهای تازهنفس آمدند. اگر در این مرحله نیروهای خوبی داشتیم با توجه به اینکه منطقه موانعی نداشتیم پیروز میشدیم.
وی ادامه داد: به سمت جنوب خرمشهر رفتیم. در سمت راست تیپ ۳۱ عاشورا بود و در سمت چپ تیپ رسولالله(ص) حضور داشت. مرحله سوم هم آغاز شد. "حسن باقری" نامه داد که برای شناسایی برویم. همراه با ۳ نفر از بچههای خرمشهر به شناسایی رفتیم. تا عصر منطقه را بررسی کردیم که شب برای شناسایی حرکت کنیم. غروب راه افتادیم. این آخرین شناسایی عملیات خرمشهر بود. کار را آغاز کردیم. جنس زمین، تپه چالهها و سنگرها را باید شناسایی میکردیم تا نیروها در هنگام حمله مشکل نداشته باشند. در حال تهیه گزارش بودیم که عراقیها ما را دیدند و به رگبار بستند. به سمت بصره راه افتادیم و مسیر شناسایی را گم کردیم. هلیکوپترهای هوانیروز پرواز کردند تا ما را بزنند. زیر پلیت سنگرها پناه گرفتیم. ما را پیدا نکردند. سمت دژ مرزی رفتیم تا شاخص بگیریم و برگردیم. به خاکریز بزرگی رسیدیم. دیدیم کسی در خاکریز نیست، اما سگ نگهبانی میدهد. وارد شدیم دیدیم که یکی از سنگرهای بزرگ عراقیهاست که همه تجهیزات در آن وجود داشت. کمی ترسیدیم. اسناد و مدارک را برداشتیم و به سمت ایران برگشتیم. نزدیک مرز شدیم ایرانیها شروع به تیراندازی به سمت ما کردند. با زیرپوش سفید نشان دادیم که تسلیم هستیم تا ما را نزنند. تا اینکه نزدیک شدیم و ما را شناختند.
وی گفت: به مقر فرماندهی تیپ بدر رفتیم. برای مرحله سوم عملیات تانک و تجهیزات جنگی آوردند. تیپ بدر زیاد شهید داد و از رده سازمانی خارج شد. وارد تیپ ۳۱ عاشورا شدیم. مرحله چهارم عملیات آغاز شد. این مرحله را عملیات سرنوشت مینامیدند. در این مرحله بچههای مازندران خرمشهر را آزاد کردند. تیپ جوادلائمه(ع)، امام سجاد(ع)، بیتالمقدس، ۲۵ کربلا و دیگر تیپهای استان در این مرحله جانانه دفاع کردند. با تصرف شلمچه و جاده آسفالته که عراقیها از آن وارد خرمشهر میشدند عقبه عراقیها را بستیم. جنگ سنگینی در این منطقه بود. از دو طرف پاتک میشدیم. هم از منطقه بوبارین و نهر جاسم پاتک میزدند و هم نیروهای عراقی داخل خرمشهر فشار میآوردند. در تیپهای ۳۱ عاشورا، حضرت رسول(ص)، لشکر امام حسین(ع)، نجف اشرف و ۲۵ کربلا بیش از ۳۰۰ شهید در آن روز دادیم.
سردار عمرانی گفت: جنگ تن به تن بود، به شهر رسیدیم و عراقیها تسلیم شدند. آمدیم اروند دیدیم جنازه عراقیها را آب میبرد. با هر چه گیر میآوردند سعی میکردند که از کارون بگذرند. جنگندههای ما پلی که عراقیها برای عقبنشینی ساخته بودند را منهدم کردند و راه بهطور کامل بسته شد. رزمندهها هم هلیکوپترهای عراقیها را میزدند. وارد خرمشهر شدیم، تابلوی خرمشهر جمعیت ۳۶ میلیون نفر را دیدیم. خرمشهر را ایمان بچههای ما آزاد کرد. به مسجد جامع رسیدیم و بالای مسجد پرچم ایران را نصب کردیم. عراقیها بر در و دیوار خرمشهر نوشته بودند که "ما آمدیم بمانیم". ما رفتیم نوشتیم: "ما آمدیم، شما نبودید."