روایتی از التقاط و توهم منافقین در کتاب «شرح اسم»

کد خبر: ۲۰۱۶۱۶
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۲ - 16January 2013

کتاب «شرح اسم»(۱)، شرحی است بر زندگی حضرت آیت‌الله العظمی سیدعلی حسینی‌خامنه‌ای از تبار و تولد تا سال‌های کودکی و نوجوانی؛ و کارنامه‌ای است مختصر از آغازین کنش‌های سیاسی اجتماعی ایشان تا پیروزی انقلاب اسلامی.

آن چه که در این مطلب به آن پرداخته می‌شود، اشاره به چند نکته‌ای است که در کتاب شرح اسم، درباره سازمان مجاهدین خلق[منافقین]، قبل از پیروزی انقلاب آمده است. شایان یادآوری است که فرمایشات مقام معظم رهبری داخل گیومه و بقیه مطالب، روایتی است که نویسنده کتاب، آقای هدایت‌الله بهبودی داشته‌اند که بی‌کم‌وکاست آورده شده است.

منافقین پیروزی انقلاب را باور نداشتند

«از انقلاب‌های بزرگ جهانی زیاد خوانده بودم، اما مغز آن را درک نکرده بودم. شنیدن کی بود مانند دیدن؟ این همان انقلاب بود که اینک در برابر چشمان ما موج می‌زد و از دوران تازه‌ای خبر می‌داد. ما غرق در امواج انقلاب بودیم؛ جز آن را نمی‌دیدیم؛ جز به اهداف آن نمی‌اندیشیدیم. اینها احساس کسی بود که نگاهی رودررو و حقیقی به حوادث داشت و جوهره آن را درک می‌کرد.»

به یاد یکی از روزهای تحصن در بیمارستان امام رضا افتاد. یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق[منافقین] که از تهران به مشهد آمده بود، درخواست ملاقات کرده بود. او در کوران فریادها و اعتراضات مردم از زندان آزاد شده بود. آقای خامنه‌ای را می‌شناخت.(۲) در جلسه‌ای که آقایان هاشمی‌نژاد و واعظ‌طبسی هم حاضر بودند از دیدگاه‌های آقای خامنه‌ای درباره حوادث روز پرسیده بود. در میان گفت‌وگوها وقتی واژه انقلاب بر زبان آمده بود، عضو برجسته سازمان رشته سخن را بریده با انکار و تعجب پرسیده بود کدام انقلاب؟ «ما شگفت زده شدیم و گفتیم همین انفجار مردمی متلاطم که می‌بینی! او گفت: من انقلاب نمی‌بینم. گفتم چشمهایت را بازکن تا در هر وجب از این سرزمین معنای واقعی انقلاب را ببینی.»

عضو برجسته سازمان مجاهدین خلق[منافقین] بر انکار خود اصرار ورزیده بود، چرا که بر بنیاد قالب‌های مارکسیستی حاکم بر ذهن او، انقلاب می‌باید با جنگ گروه‌های مسلح مانند آنچه که در برخی از کشورهای آمریکای لاتین رخ داده بود، پیروز شود، ولاغیر. «ما از هم جدا شدیم او بر باور خود بود تا این که بین ما و او و بین او و ملت فاصله افتاد تا جایی که سر از پناهندگی به کشور عراق درآورد.»(۳)

با دیدن کتاب «شناخت» مطمئن شد تفکرات منافقین آمیخته با مارکسیسم است

پیش از دستگیری بود که محمد حنیف‌نژاد و احمد رضایی نزد او آمدند و کتاب «شناخت» را برایش آوردند. با این که از زاویه ایجاد شده در اندیشه سازمان مجاهدین خلق[منافقین] آگاه بود اما این کتاب او را مطمئن کرد که تفکرات آنان آمیخته با مارکسیسم است. (۴) ...در همین زمان یا پس از زندان سال ۱۳۵۰ شمسی بود که به تهران رفت و با عزت‌الله سحابی که واسطه ارتباط محمد حنیف‌نژاد با وی بود، دیدار کرد. گفت که مبانی فکری سازمان با تفکرات مارکسیستی آمیخته شده است. سحابی نیز چون آقای خامنه‌ای به این نتیجه رسیده بود. آن را تایید کرد و گفت که در تلاش است این انحراف را اصلاح کند. (جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی...، ص۴۳۱). (۵)

آیت‌الله خامنه‌ای از نقص شناخت مجاهدین خلق از اسلام آگاه بود

آقای خامنه‌ای از بدو پیدایش سازمان مجاهدین خلق به نقص شناخت آنان از اسلام و معارف دینی آگاه بود و پیش‌بینی می‌کرد که این کاستیِ بینش در آینده، سازمان را با مشکلات عدیده‌ای روبرو کند یک بار (۱۳۴۹) این موضوع را به شاگردان نزدیکش یادآور شد؛ زمانی که بسیاری از وجود چنین سازمانی بی‌خبر بودند، چه رسد به آگاهی از عقاید آنان. (فرزانه، محمدباقر، «درس تفسیر آقا در مشهد بی‌نظیر بود»، farsi.khamenei.ir (۶)

چنگ‌اندازی مجاهدین خلق[منافقین] به مکتب‌های غیراسلامی را برنمی‌تافت

آقای خامنه‌ای [در کتاب «طرح اندیشه اسلامی»] تأکید داشت که اسلام مکتبی اجتماعی است و پیش از آنکه به فردیت فرد بپردازد، نظر به زندگی جمعی انسان‌ها دارد. این دیدگاه یا مغفول مانده، و یا در تبیین آن، سراغی از منابع اصیل و اساسی اسلام، و در رأس آن قرآن، گرفته نشده است. او در زمانی به نظریه‌پردازی مفاهیم اسلامی پرداخت که شاهد نزدیک اوضاع سیاسی اجتماعی اوایل دهه پنجاه بود. وی با دو اندیشه، یکی ریشه‌دوانده در حوزه‌های علمیه، به‌ویژه حوزه مشهد، و دیگری برملاشده در گروه‌های مبارز، به‌ویژه سازمان مجاهدین خلق[منافقین]، روبه‌رو بود. نه اسلام ساکن و ساکن تبدیل شده به سنت را بر می‌تافت و نه چنگ‌اندازی جوانان مبارز را به مکتب‌های غیر اسلامی.(۷)

ساواک می‌دانست که آقای خامنه‌ای به پیشنهاد تنی چند از طلاب در کمک مالی به سازمان مجاهدین خلق پاسخ منفی داده است

دست‌آویزی برای بازداشت: پرویز ثابتی در نامه‌ای که به ساواک خراسان فرستاد با اشاره به آخرین گزارش آن ساواک از سخنرانی آقای خامنه‌ای در مسجد کرامت چنین نتیجه‌گیری کرد که «سیدعلی خامنه‌ای فرزند جواد... از ایدئولوژی‌های گروه به اصطلاح مجاهدین خلق جانبداری می‌نماید... متن سخنرانی‌های مشارالیه را بر روی نوار ضبط» کنید. این نظریه برای ساواک خراسان بی‌شباهت به یک مژده نبود؛ پیدا شدن دست‌آویزی برای دستگیری آقای خامنه‌ای. از این رو شیخان دستور داد سخنان او را ضبط کرده و «سپس از مرکز تقاضای دستگیری و تحت پی‌گرد قرارگرفتن او را بخواهید.»

این که از نظر ثابتی چه فرازهایی از تفاسیر قرآن، شرح روایات و یا توضیح ذکرهای نماز او در سال ۱۳۵۲ نماینده طرفداری از عقاید سازمان مجاهدین بود، روشن نیست. یا باید پرویز ثابتی مدیر اداره کل سوم را محیط بر دیدگاه‌های فقهی سیاسی آقای خامنه‌ای و عقاید اعضای سازمان مجاهدین دانست و یا باید این جمله را دست‌آویزی برای دستگیری آقای خامنه‌ای تلقی کرد: «یادشده در منابر خود به طور تلویحی و غیرمستقیم از ایدئولوژی گروه به اصطلاح مجاهدین خلق ایران جانبداری می‌نماید.» ساواک اگر هم می‌دانست که آقای خامنه‌ای به پیشنهاد تنی چند از طلاب در کمک مالی به سازمان مجاهدین خلق پاسخ منفی داده است، بازهم برای دستگیری وی انگیزه کافی داشت. می‌دانیم که پس از آغاز حرکت‌های مسلحانه از سال ۱۳۴۹، که با قلع‌و‌قمع موفق دستگاه امنیتی روبه‌رو شده بود، انتساب به این گروه‌ها، یک اتهام درشت به شمار می‌رفت که می‌توانست سال‌ها متهم را در سلول‌های کمیته مشترک ضدخرابکاری نگه دارد. دستگاه امنیتی در برخورد با گروه‌های مسلح توانمند نشان داده بود؛ اما عجز ساواک در برخورد با اندیشه بود. قدرت مهار آن را نداشت. هرجا سدی برابرش می‌ساخت چون آب از سوی دیگر راه را باز می‌کرد. سیدعلی خامنه‌ای در مشهد تبدیل به یک جریان شده بود.(۸)

اشاره به چند ترور منافقین

ترور نافرجام حجت‌الاسلام سیدعباس موسوی‌قوچانی

حجت‌الاسلام سیدعباس موسوی‌قوچانی از چنگ ساواک جان سالم به در برد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی از ترورهای سازمان مجاهدین خلق[منافقین] نیز رهید؛ اما در عملیات فتح‌المبین (۱۳۶۱ش) به دست دشمن خارجی شهید شد و در بهشت زهرای تهران، به انتظار پاداش خداوند بیاسود. (۹)

ترور حجت‌الاسلام سیدرضا کامیاب

حجت‌الاسلام سیدرضا کامیاب (۱۳۲۹ تا ۱۳۶۰) در روستای نوده شهرستان گناباد به دنیا آمد. در حوزه علمیه مشهد به تحصیل علوم دینی پرداخت. پس از آشنایی با آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای از مشی سیاسی او پیروی کرد و در کوران مبارزات آن شهر علیه حکومت پهلوی قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تأسیس حزب جمهوری اسلامی مشهد کوشید و مسئولیت واحد آموزش آن را برعهده گرفت. در سال ۱۳۶۰ مردم مشهد او را به نمایندگی خود در مجلس شورای اسلامی انتخاب کردند؛ اما به دست سازمان مجاهدین خلق[منافقین] به شهادت رسید. (۱۰)

ترور حجت‌الاسلام سیدفخرالدین رحیمی

حجت‌الاسلام سیدفخرالدین رحیمی (۱۳۲۳ تا ۱۳۶۰) در خانواده‌ای روحانی در خرم‌آباد به دنیا آمد. در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینی پرداخت. مبارزات خود را علیه دستگاه حکومتی با شروع نهضت امام خمینی آغاز کرد و در این راه طعم زندان و تبعید را چشید. پس از انقلاب اسلامی در استقرار نظام جدید در لرستان کوشید و از طرف مردم ملاوی به مجلس شورای اسلامی راه یافت. وی در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی توسط سازمان مجاهدین خلق[منافقین] در کنار شهیدان آن حادثه به دیار باقی شتافت.(۱۱)

پی نوشت‌ها

۱. شرح اسم (زندگی‌نامه آیت‌الله سیدعلی حسینی‌خامنه‌ای)، هدایت‌الله بهبودی، ویراست جدید، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، تابستان ۱۳۹۱.

۲. همان، ص ۶۴۵.

۳. همان، ص ۶۴۶.

۴. همان، ص۴۳۹.

۵. همان، پاورقی ص۴۳۹.

۶. همان، ص ۴۵۹.

۷. همان، ص۵۱۳.

۸. همان، .ص۵۰۶.

۹. همان، پاورقی ص۴۵۰.

۱۰. همان، پاورقی ص ۳۱۱.

۱۱. همان، پاورقی ص۵۸۸.

 

حسین سلیمی

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار