قنبر راسخ از مبارزین انقلابیای بود که در نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی مشغول بود. وی در تاریخ 24/4/53 به اتهام پخش اعلامیه و توهین به شاه توسط رکن دوم ارتش دستگیر و سپس به کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک شهربانی منتقل میشود.
در دادگاه اول به شش ماه زندان محکوم و در دادگاه دوم به 18 ماه محکوم میگردد و پس از اتمام دوران محکومیت با یک قرار بازداشت صوری مدت 27 ماه دیگر هم ملیکشی میکند. سرانجام پس از باز شدن فضای سیاسی رژیم شاه به دستور آمریکا از زندان آزاد میگردد.
راسخ یکی از خاطراتش را در کمیته مشترک اینگونه روایت میکند:
*یک روز در کمیته مشترک ما را از سلول انفرادی به سلول عمومی آوردند. تقریبا هفت هشت نفر بودیم. نشسته بودیم یک نفر قد بلند و لاغر اندام و سیاه چرده به همراه چند نفر برای سرکشی از سلول ما آمدند. این فرد تیمسار زندیپور رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری بود که به دست مرتدین سازمان مجاهدین خلق ترور و به هلاکت رسید.
وی شروع کرد به سؤال کردن از تک تک هم سلولیها، ما ایستاده بودیم. نوبت رسید به آقای فخرالدین حجازی به او گفت: اسمت چیه؟ گفت: حجازی. اتفاقا در همان ایام فرد دیگری به نام عبدالرسول حجازی که هیچ نسبتی با او نداشت یک سخنرانی داغ و انقلابی کرده بود و تبلیغات زیادی علیه رژیم شده بود خیلی برای رژیم گران تمام شده بود و ظاهرا زندیپور در جریان آن قرار داشت.
خلاصه نادانی کرد قبل از اینکه مطمئن شود این حجازی همان عبدالرسول حجازی است شروع کرد به فحاشی و بد و بیراه گفتن که مرتیکه فلان فلان شده پدر تو را درمیآوریم.حالا میری علیه حکومت سخنرانی میکنی پدر سوخته همین طور داشت بد و بیراه میگفت و تهدید میکرد که بغل دستی او که فردی کوتوله و از او کوتاهتر بود و او را نمیشناختم در گوشش گفت: این آن حجازی نیست. این فخرالدین حجازی است آن عبدالرسول حجازی است. سعی کرد آهسته و در گوشی بگوید ولی آقای فخرالدین حجازی که خیلی تیز بود فهمید و عصبانی شد و رگ غیرتش به جوش آمد و با ناراحتی گفت: مرتیکه هنوز نمیداند من کی هستم.
آمده میگوید که در مملکت آشوب کردی برو مرتیکه. وقتی که ایشان چنین سخنانی را گفت تیمسار زندیپور با آن کبکبه و دبدبه مات شده بود چه بگوید. پس از قدری تامل گفت این پنجره را چرا درست نکردهاید مگر نگفتم آن را درست کنید.
خلاصه قضیه را عوض کرده و زود از جلو سلول ما رفت. پس از آن ما آنقدر خندیدیم که نگو. مجددا آقای فخرالدین حجازی با همان لحن خودش گفت مرتیکه هنوز نمیدونه من کی هستم آمده و میگوید مملکت را به هم ریختی. من کجا مملکت رو به هم ریختم.