نفس گرم امام انقلاب را به پيروزي رساند

کد خبر: ۲۰۲۷۸۷
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۲ - 12February 2013

با رسيدن به فصل زمستان و بهمن ماه ياد و خاطره يكي از بزرگ‌ترين انقلاب‌هاي تاريخ بشريت و بزرگ‌ترين حادثه قرن ۲۰ كه همچون زلزله‌اي بر اندام دو بلوك غرب و شرق بود زنده مي‌شود؛ «انقلاب اسلامي ايران» به رهبري آقا روح‌الله كه هر چه زمان از پيروزي اين انقلاب مي‌گذرد پر نورتر و قدرتمندتر مي‌شود. از اين رو با فرا رسيدن اين ايام به منظور مروري كوتاه در خصوص حوادث دهه فجر انقلاب اسلامي گفت‌وگويي را با غلامرضا جعفرنيا يكي از انقلابيون ترتيب داده‌ايم كه با حضور پرشور در جريان انقلاب اسلامي، بصيرت مردم ايران براي خلق حماسه الهي انقلاب اسلامي را برايمان بازگو كنند.

براي شروع چگونگي آشنايي‌تان با جريانات انقلاب و ورودتان به مبارزات را برايمان مختصراً توضيح دهيد.
آشنايي حقير برمي‌گردد به سال ۴۲ و خواندن كتاب مبارزات دكتر پير كه در خصوص مبارزات سيدجمال‌الدين اسدآبادي بود. اين را هم بگويم كه ما هر چه داريم از علما و روحانيت داريم. پل ارتباطي رهبري انقلاب كه حضرت روح‌الله بود با مردم يك پل كاملاً ديني و معنوي بود. يعني چه؟ يعني آقا روح‌الله از طريق مسجد و روحانيت مبارز و منبرها در راه رضاي حق مردم را آگاه كرده و در جهت مبارزه بسيج مي‌‌‌كرد. به همين منظور بچه انقلابي‌هاي مسلمان، تمام ارتباط و آگاهي و حركت‌هاي مبارزاتي را در مكان‌هايي به نام مسجد و محوريت روحانيت انجام مي‌دادند. حقير هم هر چه دارم از علما و روحانيت و مساجد و منبرها دارم. پس از خواندن كتاب دكتر پير و اتفاقات سال ۴۲ رسماً وارد صحنه مبارزه عليه استكبار و استبدادي شدم كه تا پيروزي انقلاب كه نه، تا هم اكنون ادامه پيدا كرد و همه اين ماجرا و امتداد از نفس حضرت روح‌الله است. 

به نظر شما شناخت عامه مردم از امام (ره) و جريان انقلاب چطور بود؟
براي پاسخ به سؤالتان سال ۵۷ را برايتان بازگو مي‌كنم. در سال ۵۷ كه سال پيروزي انقلاب اسلامي بود اگر جمعيت مبارز و انقلابي را صددرصد در نظر بگيريم شايد بدون اغراق قريب به ۸۵ الي ۹۰ درصد آن جمعيت به جز امام خميني اصلاً كسي را رهبر و انقلابي قبول نداشتند. آن ۱۰ الي ۱۵ درصد هم گروه‌هاي چپ و توده‌اي، مجاهدين (منافقين) و ... بوده‌اند كه نمي‌توان وجود و حضورشان را انكار كرد. همان طور كه بعد از انقلاب هم اين گروه‌ها براي انقلاب به چالش و مشكلاتي حتي در بعضي مواقع جبران ناپذير تبديل شدند. همين گروه‌هاي حداقلي هم طلبكار كل انقلاب شدند. 
اما در كل يك مسئله روشن است و آن مسلماني اكثريت انقلابيون و مبارزين است. اين اشتراك يك جهت اعتقادي و مذهبي و ديني به مبارزات مي‌داد. به همين خاطر امام خميني بود كه حرف اول و آخر را براي مبارزان و انقلابيون مي‌زد. آن ۱۰ درصد هم وقتي مي‌ديدند كه اين ۹۰ درصد به رهبري امام خميني و محوريت و علمداري علما و روحانيت چگونه مبارزه مي‌كنند و پيش مي‌روند، در بيشتر مواقع خودشان را در اين ۹۰ درصد حل كرده و با اكثريت انقلابيون مسلمان ادغام مي‌شدند، امروزه هم كه بعضاً آن اتفاقات را از آن خود ياد مي‌كنند، به همين خاطر است؛ كه البته اين ادعا جاي صحبت و سخن دارد. 

همانطور كه مي‌دانيد مسئله ولايت فقيه بعد از انقلاب براي مردم تبيين شد، چطور قبل از انقلاب عامه مردم اينطور به حرف امام (ولي امر زمان) جان خود را به خطر مي‌انداختند؟
درست است كه مسئله ولايت فقيه بعد از انقلاب براي مردم تبيين شد، اما اين را بدانيد كه اين مسئله براي ملت انقلابي مطرح شد كه قبل از انقلاب ولايت امام خميني را پذيرفته بودند. مگر مي‌شود كه شما رهبري و ولايت امام خميني را پذيرا نباشيد بعد در خيابان‌ها جان خود را كه عزيزترين مقوله براي انسان است در كف دست گرفته و در راه سخنان و اهدافي كه او براي مردم مشخص مي‌كرده است، راست قامت بايستيد. در خياباني كه تير مي‌خوريد، برادرتان در جلوي چشمتان شهيد مي‌شود اما بدون هيچ تزلزلي به راه خود ادامه مي‌دهيد. ملتي كه اينگونه به فرمان امام حركت مي‌كند مطمئناً ولايت او بر خود را پذيرفته و باور كرده است چون غير از اين نمي‌تواند باشد. بعد از انقلاب را هم كه مشاهده كنيد مي‌بينيد هنگامي كه مسئله ولايت فقيه مطرح شد همگان و همه ملت انقلابي آن را بدون هيچ چون و چرايي پذيرفتند و اين را در جنگ هم اثبات كردند كه حزب‌الله ولي دارد و ولايت آن از آن آقا روح‌الله است، به طوري كه خيلي از شهدا حتي يكبار هم از نزديك امام را نديدند اما براي ولي خود جان ناقابل كه در اين مسلك و اعتقاد ناقابل است، براي خدا و آرمان‌ها و اعتقادات كه فرامين او بود و از روح‌الله انتشار مي‌يافت، دادند.
مردم‌ ما يك گرايش كاملاً ديني داشتند، ‌از گذشته تا به حال. به همين منظور علماي دين را همواره الگو، رهبر و پيشرو و پيشگام خود مي‌دانستند. وقتي تنباكو حرام شد، كسي نگفت آيا آيت‌الله ميرزاي شيرازي ولي فقيه است يا خير، يك تعدادي كه مقلد او بودند، كساني هم كه مقلد نبودند به حرمت رهبر اسلامي بودن او و حركت اسلامي همگي قليان‌ها را شكستند. وقتي آقا روح‌الله رهبري انقلاب را به دست گرفت،‌كساني كه مقلد او بودند كه هيچ، تابع بدون چون و چراي او بودند، آنهايي هم كه مقلد نبودند به واسطه اينكه مي‌ديدند، همه علما به آقا روح‌الله اقتدا كرده‌اند و روحانيت كاملاً پشت اوست و گوش به فرمان اوست ناخودآگاه او را به عنوان رهبر و ولي مي‌شناختند و طبق فرامين او عمل مي‌كردند. وقتي كه مي‌ديدند علمايي چون شهيد مدني، شهيد دستغيب، اشرفي اصفهاني و... اينطور ارادتمندانه پاي ركاب آقا روح‌الله مي‌آيند و همه سخنشان اين است كه ببينيد امام چه مي‌گويد، مردم همگي به جز عشق و علاقه‌اي وصف‌ناپذير كه به امام داشتند خود را در برابر اين بزرگان ذره‌اي ناچيز مي‌دانستند كه بايد به درياي آقا روح‌الله بپيوندند.

اغلب جواناني كه در جريان انقلاب بودند، بعد از انقلاب و شروع جنگ تحميلي به جبهه‌ها رفتند، علت اين تداوم ايستادگي براي اعتلاي نظام اسلامي چه بود؟
آقا روح‌الله جداي امام خميني بودنش و رهبري انقلاب يك استراتژيست و تئوريسين به تمام معنا بود، او علاوه بر جنبه‌هاي انقلابي كه داشت براي امت اسلامي همچون پدري مهربان بود.
هر كسي كه امام خميني ا پذيرفته بود او را در تمام معنا و ويژگي‌ها قبول كرده بود، همانطوري كه هيچ فرزندي نمي‌گذارد حرف پدرش روي زمين بماند، امام هم براي جوانان اينطور و جوانان انقلابي كه بسيجيان جبهه‌ها شدند براي امام همين‌گونه عمل مي‌كردند وقتي امام فرمود كه جبهه‌ها را دريابيد اين جواناني كه طبق گفته خودش در سال ۴۲ در گهواره بودند و تنها تجربه رزمي‌شان حضور در خيابان‌هاي تهران و درگيري با گارد جاويدان و ساواك بوده است دسته دسته وارد جبهه‌ها مي‌شوند. چرا؟ زيرا اين جوان‌ها امام را همه كس خود مي‌دانستند. او را يك ولي از سوي حق، پدري مهربان و... مي‌دانستند كه حرف او حرف دين و خدا است و به هيچ وجه بدون هيچ عذري نبايد نفس‌گرم و حرف آقا روح‌الله روي زمين بماند.
هر كس كه در انقلاب روبه‌روي گلوله‌هاي شاهنشاه ايستاد، عنصري در خط امتداد عاشورا بود و بدانيد كه مطمئناً او در جنگ جلوي صداميان هم ايستادگي كرده است. هركس زير شكنجه‌هاي كميته مشترك براي اعتقاد به خميني رفت بدانيد كه در اردوگاه موصل هم بوده است. هر كس در ميدان شهدا، انقلاب و آزادي نداي حق و روح‌‌الله سرداده است، مطمئناً سه راهي شهادت، كربلاي ۵ خيبر و مجنون را درك كرده است. اين يك روال طبيعي است. هر كس حسين را قبول كرد، همراه او شد و هر كس به خداي حسين و حسين كه از سوي همان خدا بود معتقد شد، او را باطناً باور كرد و هر كس كه او را باور كرد كربلا با او بود و خون خود را هم براي خدا در راه خدا براي حسين و آرمان و اعتقاد او داده است.

شرايط قبل از انقلاب و پيروزي انقلاب اسلامي طوري بود كه خيلي از جريان‌هاي موجود سعي داشتند، خود را جريان غالب نشان دهند و مردم و جوانان را به طرف خود بكشانند، چرا عموم مردم به خط امام پيوستند؟
در آن مقطع از زمان يك دري از مبارزه باز شده بود كه كمونيسم خود را الگو براي انقلابيون مي‌دانست. توده‌اي‌ها در طرفي ديگر. مجاهدين و ماجراهاي آنها خود يك كتاب قصه است. چريك‌هاي فدائي‌خلق چه اكثريت و چه اقليت خود را سردمدار مبارزه مي‌دانستند. مسعود رجوي، موسي خياباني و سازمان مجاهدين به علت ظاهر سازي اسلامي كه داشتند باز خود را به حزب‌الله نزديك مي‌كردند و در برخي موارد ادغام مي‌شدند. يعني مي‌آمدند در خيابان وقتي جمعيت حزب‌الله را براي راهپيمايي مي‌ديدند، تعداد كمشان با اين جمعيت قاطي مي‌شد و در لابه‌لاي جمعيت به آن عظمت تابلوهايي از آرم سازمان مجاهدين يا حتي در بعضي موارد چريك‌هاي فدائي خلق را مشاهده مي‌كرديم. اما هيچ رهبري يا سازمان و گروهي به اندازه امام خميني براي مردم رسميت و قداست نداشت. حرف امام بود كه جمعيت ميليوني را به خيابان‌ها مي‌كشيد نه برنامه گروه‌ها و سازمان‌هاي به اصطلاح مبارز حتي يادم مي‌آيد كه سازمان مجاهدين تراب حق‌شناس را پيش امام فرستاده بود تا ايد‌ئولوژي و مواضع خود را براي امام توضيح دهد و در آخر بعد از ۳۰ روز جلسه امام گفته بود كه اگر الان وارد فاز مسلحانه شويد همگي‌تان از بين مي‌رويد و هيچ اتفاق و دگرگوني در شرايط و مبارزات پديد نمي‌آيد. آقا روح‌الله با ۶۰ سال سابقه مبارزاتي اين جمعيت ميليوني را هدايت مي‌كرد، يك شبه مبارز و رهبر نشده بود. مي‌دانست كي بايد تظاهرات شود، چه موقعي اعتصاب، چه زماني حكومت نظامي شكسته شود و امثالهم... ايرانيان مسلمان هستند و عمدتاً‌ شيعه و اعتقادات حرف اول وآخر همه امور را مي‌زند. به همين جهت يك مسلمان شيعه گرايشش به ولايت و روحانيت و مراجع خيلي بيشتر است تا يك سازمان كمونيست يا حتي مسلمان خارج از خط يا ناسيوناليست. اين رمز گرايش مردم به امام در حالت و معناي كلي آن است.

شما به عنوان يك فرد انقلابي بگوييدچرا با وجود اينكه ۱۰ روز قبل از ۲۲ بهمن اوضاع كشور نشان دهنده پيروزي انقلاب اسلامي بود اما روز ۲۲ بهمن را روز پيروزي انقلاب اسلامي ايران معرفي ‌كردند؟
درست است كه ۱۰ روز قبل با نام دهه فجر ياد مي‌‌شود و تقريباً در اين دهه پيروزي انقلاب براي همگان مسجل شده بود اما ما تا روز ۲۲ بهمن با گارد شاهنشاه و جاويدان درگيري داشتيم. حتي من يادم است كه شب ۲۲ بهمن در ميدان شهدا بوديم كه شهيد محلاتي آمدند و با بلندگو مي‌گفتند كه امام گفته‌اند كسي خيابان‌ها را ترك نكند، نهضت ادامه دارد. حكومت نظامي معنايي ندارد. در آنجا مشغول شعار و درگيري بوديم كه حتي يادم است يكي از جوانان در كنارم تير خورد و با اينكه دستش زخمي شد، بلند شد و فرياد كنان با شعار «مي‌كشم مي‌كشم هر كه برادرم كشت» به راهش ادامه داد. در همين اوضاع خبر آمد كه در باغ شاه (ميدان حر) درگيري است كه به سمت آنجا راه افتاديم. در حدود ۲۰۰ الي ۲۵۰ نفر مي‌شديم. وقتي به آنجا رسيديم نيروي هوايي تقريباً ۹۰ درصد نيروهايش به مردم پيوسته بودند، اما گارد جاويدان در آنجا مستقر بود تا جايي كه ۲ تا نيروي گارد روي زمين نشسته بودند و گريه مي‌كردند كه وقتي به سمتشان رفتم و پرسيدم چرا گريه مي‌كنيد، گفتند اگر اسلحه‌مان را زمين بگذاريم طاغوتي‌ها ما را مي‌كشند اگر به شما تسليم شويم مردم ما را مجازات مي‌كنند. در آن لحظه من آنها را بلند كردم و گفتم بياييد لباس‌هايتان را عوض كنيد و درون جمعيت برويد كه ديگر شما را نشناسند و گير نيفتيد. روز ۲۲ بهمن ماه ۵۷ بود كه همه نيروهاي مسلح در خدمت رژيم پهلوي تسليم شدند و شكست خوردند. به همين خاطر است كه ۲۲ بهمن ۵۷ روز پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري آقا روح‌الله است. 

 

پويان شريعت

نظر شما
پربیننده ها