حجت‌الاسلام ذوالنور:مثلثي كه به امام (ره) جام زهر داد امروز كاري از پيش نمي‌برد

کد خبر: ۲۰۳۴۴۱
تاریخ انتشار: ۰۶ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۶:۵۳ - 24February 2013

پويان شريعت
جنگ ۸ساله هر چند خيلي زود بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران به مردم و انقلاب ايران تحميل شد اما همانطور كه رهبري فرمودند، اين جنگ براي ما گنجي تمام نشدني است. سال‌هاي آخرين جنگ و دفاع مقدس يادآور خاطراتي است كه امروزه نيز مي‌شود با كمي دقت مشابه آن را حس كرد. براي بررسي چند و چون احوال رزمندگان و مسئولان در دوران منتهي به قطعنامه ۵۹۸ و شرايط جام زهري كه به امام روح‌الله نوشانده شد و همچنين مقايسه آن با شرايط كنوني به سراغ حجت‌‌الاسلام مجتبي ذوالنور فرمانده سابق تيپ امام صادق (ع) در دوران دفاع مقدس رفتيم تا طي گفت‌وگو با وي، اين بحث را پيگيري كنيم. 

در شروع از حال و هواي پايان جنگ و روحيه مسئولان برايمان بگوييد و آيا مي‌توان ميان بحث‌هايي كه در آن مقطع مطرح بود با زمان حال تشابهي را ديد؟
شرايط قطعنامه ۵۹۸ شرايط بسيار خاصي بود و من معتقدم كه امروز هيچ شباهتي به آن زمان ندارد بلكه تفاوت‌هاي چشمگير و روشي قابل مشاهده است. مثلاً در زمان دفاع مقدس مردم خود نمي‌‌توانستند مستقيماً در اداره جنگ دخالت داشته باشند، مردم نقشي كه ايفا مي‌كردند پشتيباني از حضرت روح‌الله بود، دوم پشتيباني از جنگ و سوم پر كردن جبهه و يگان‌هاي سازمان رزم از نيروهاي كارآمد و چهارم مقابله با عمليات رواني و سايبري دشمن كه در آن مقطع به شكل حال نبود. مردم در اين چهار محور ايفاي نقش مي‌كردند. بقيه امور از طراحي جنگ، پشتيباني دولتي و تخصصي جنگ توسط مسئولان انجام مي‌شد. مثلاً وقتي سلاح مي‌خواستيم مشخصاً وزارت دفاع ما وارد عمل مي‌شد. ديپلماسي جنگ، فرماندهي جنگ، طراحي و پشتيباني تخصصي جنگ در زمين مردم نبود بلكه مشخصاً مسئولان بودند. لذا پذيرش قطعنامه ۵۹۸ بر عهده مردم نبود بلكه قسمتي به خاطر توانمندي‌ها و بضاعت كشور بود، اما سؤال اينجاست كه آيا پذيرش قطعنامه تنها راهكار درست بود؟ چه عواملي ما را به يك راهكار مي‌رساند؟ آيا ادامه جنگ يكي از راهكارها به شمار نمي‌رفت؟
آيا پيشبرد فرسايشي جنگ براي خود راهكاري محسوب نمي‌شد؟ الزاماً بايد جنگ به تمام معنا يا صلح به تمام معنا باشد؟ راهكارهاي ميانه هم وجود داشت. هر راهكار تصويب شده را عواملي به اجرا و تصويب مي‌رساند، كارشناسان ما معتقدند كه در زمان دفاع مقدس از حضور مردم در جنگ چيزي كم نداشتيم، از زمان نهضت امام اين حضور پابرجا بود. امام هم در آرمان‌ها و اهداف خود تغييري نشان ندادند پس چه مسئله‌اي باعث شد با وجود اين مطالب يك تغييري در انتهاي جنگ به وجود بيايد. در حقيقت مي‌توان گفت يك مثلثي وجود داشت كه آن شرايط را به وجود آورد. يكي فرماندهان جنگ، ديگري سياسيون، و در آخر دولت ما بودند كه در خلق شرايط و پذيرش ۵۹۸ مستقيماً به ايفاي نقش پرداختند. امروز ما نمي‌توانيم بگوييم كه يك همچون مثلثي مي‌تواند شرايط جام زهر يا مثلاً رابطه با امريكا را تغيير دهد. حتي بارها مسئولان ما در قواي مختلف خيز اين جور جريانات را گرفتند و مثلاً بيايند موضوع رابطه با امريكا را مطرح كنند، اما مي‌بينيم كه با ميدانداري و درايت ولي فقيه اين اتفاق نيفتاد. در فتنه ۸۸ با حضور همه قواي رسانه‌اي و سايبري بيگانگان و بسيج شدن دشمنان در همه ابعاد، فعال شدن سرپل‌هاي داخلي و پايگاه‌هاي دروني آنها و در اوج فعاليت قرار گرفتن جبهه استكبار باز هم مي‌بينيم كه اتفاقي كه خواستار آنان بود حاصل نشد. عوامل اين عرصه مانند گذشته نيست. عوامل گذشته مي‌تواند در تضعيف يا تغيير در جبهه خودي مؤثر باشد اما پيشتازي رهبر و پيگيري صد در صدي آرمان‌ها و روكردن چهره كريه دشمنان، فعال كردن خواص توسط رهبري به همراه بدنه هميشه در صحنه و سر خط كردن بي‌بصيرتان و اخطارهاي مكرر به آنها توسط امت و رهبر باعث شد كه توطئه‌ها خنثي شود و ما معتقديم كه هر چه جلوتر مي‌رويم برتري جبهه خودي بروز و ظهور و درخشش بيشتري پيدا مي‌كند و شرايط ۵۹۸ ديگر اتفاق نخواهد افتاد. 

خيلي‌ها در مقطع سال‌هاي ۶۶ و ۶۷ معتقدند مشكلات كشور ناشي از جنگ است يا مشكلات را به كوتاه نيامدن امام در برابر استكبار مرتبط مي‌ساختند. امروز هم از اين نوع صحبت‌ها مي‌شنويم. علت طرح چنين صحبت‌هايي را از سوي مسئولان براي ما بازگو كنيد. آيا شباهت‌هايي ميان اين دو دوره مي‌بينيد؟
اولاً من معتقد نيستم كه مشكلات ما براي جنگ بود. چرا سال ۶۶ يا ۶۷؟ عزيزان مي‌روند جلوتر و از سال ۶۱ شروع مي‌كنند و مي‌گويند بايد بعد از فتح خرمشهر جنگ متوقف مي‌شد و آتش‌بس پيشنهادي را مي‌پذيرفتيم و معتقدند همه مشكلات از ادامه جنگ از سال ۶۱ ريشه مي‌گيرد و معتقدند در آن زمان در موضع برتري بوديم و بايد آن روز جنگ را به اتمام مي‌رسانديم. اما من سؤال دارم. دشمن بعد از فتح خرمشهر هيچگاه به ما پيشنهاد صلح نداد. پيشنهاد آتش‌بس داد. دوم آتش‌بس و قبول آن هيچ تضميني براي تبديل آن به صلح نيست بلكه پذيرش شرايط حاضر بنا به حال هر كشور است. اگر ما آتش‌بس را مي‌پذيرفتيم، يعني مي‌پذيرفتيم كه دشمن در مناطق اشغالي بماند. سوم بعضي كشورها مانند قبرس، وقتي هفت سال پيش تركيه به قبرس حمله كرد و اين حمله به دليل اين بود كه شمال قبرس ترك‌نشين و جنوب آن يوناني‌نشين است تركيه تا نيكوزيا پيش رفت. وقتي شما وارد قبرس مي‌شويد ساختمان‌هاي ۷۰ سال پيش و كهنه قبرس كه مربوط به آن جنگ و آتش‌بس مي‌شوند را مي‌بينيد كه پرچم يوني‌ماچ (سازمان ملل) و پرچم تركيه و قبرس روي آنها به صورت يك نوار مرزي موجود است و پس از ۷۰ سال اين آتش‌بس تبديل به صلح نشده است. اگر مشكل پافشاري امام بود وقتي كه ما ۵۹۸ را پذيرفتيم، چرا دشمن حمله سراسري را ترتيب داد؟ و اما مسائلي را كه الان داريم شايد براي نسل جوان تازگي داشته باشد اما ما دست دشمن را در طول ساليان انقلاب ديديم و براي آن برنامه‌ريزي داريم. امروز فشارها به خاطر سه عامل است. اول زبان ديپلماسي ما با دنيا زبان درستي نيست. ما با دنيا جنگي حرف مي‌زنيم. دوم ضعف ديپلماتيك و سوم بحث هسته‌اي را عامل تحريم و مشكلات كشور در حال حاضر مي‌دانند اما من مي‌گويم اين سه عامل نيست. شما ببينيد در دوران آقاي خاتمي اوج صادرات و واردات تمدن و تنش‌زدايي صورت مي‌گيرد. به حدي كه جك استراو براي رئيس شوراي عالي امنيت ملي ما در خاك ايران خط و نشان مي‌كشد، پس چرا آن زمان تحريم‌ها وجود داشت. دوم بحث هسته‌اي ما سال ۶۵ شروع و مخفيانه بود چرا مخفيانه؟ چون در آن زمان اگر ما مي‌خواستيم نان و آب مردم را تأمين كنيم بايد يك اسكورت كامل دريايي مي‌گذاشتيم تا در آب‌هاي جهان كشتي‌هاي محموله‌هاي ما مصادره نشود. چه رسد به بحث هسته‌اي. چه سالي لو رفت؟ سال ۸۰ در دولت آقاي خاتمي مسئله هسته‌اي لو رفت. سؤال اينجاست كه چه سالي تحريم‌ها بر ما تحميل شده است. سال ۵۸. چه سالي مسئله لو رفت؟ سال ۸۰. بنابراين مسئله هسته‌اي نمي‌شود كه عامل تحريم‌ها باشد. حتي به خاطر عدم رابطه با امريكا هم نيست و نبوده است. چون امريكا خود رابطه‌اش را با ايران قطع كرد. جمهوري اسلامي در طول ساليان انقلاب فقط با دو دولت رابطه نداشته و اعلام هم كرده است. اول رژيم غاصب صهيونيستي، دوم دولت آپارتايد در افريقاي جنوبي. پس مشكلات ما چه در زمان ۶۶ و ۶۷ و چه در حال هيچ ربطي به جنگ و پشتيباني ولي‌فقيه از آرمان‌ها ندارد. امروز فشار‌ آنها براي تحميل اراده آنها بر ماست و اگر ما تن دهيم به سازش منتهي مي‌شود وهمان كه در ۵۹۸ و بعد آن اتفاق افتاد. وقتي صدام را مي‌خواست امريكا از حكومت ساقط كند در جمع فرماندهان يك مقام عالي امريكا گفته بود وجود صدام يك توازن قدرت است. اگر نباشد شما با پيشرفت و صعود قدرت روزافزون جمهوري اسلامي روبه‌رو مي‌شويد. در جواب گفته بودند ما آنقدر براي انقلاب و جمهوري اسلامي ايران پرونده درست كرده‌ايم كه اگر هر كدام را روي ميز بگذاريم اين نظام را تا ساليان سال درگير كرده‌ايم.

در زمان دولت آقاي هاشمي برخي واردكننده‌ها سر دولت را كلاه مي‌گذاشتند يا اصلاً از خود بدنه دولت بودند و دولتي محسوب مي‌شدند ولي آقايان وجود مشكلات را به سابقه جنگ بازمي‌گردانند پس چرا با پايان جنگ اين مشكلات حل نشد و مشكلات، فسادها و معضلات در كشور بيشتر شد، آيا امروز اينطور اتفاقاتي كه در كشور مي‌افتد الگوبرداري از همان نوع طرح‌ها و صحبت‌هاست؟
شيوه‌اي كه براي دور زدن مسئولان، سوداگران و بعضي از احزاب و جريان‌هاي مسئله‌دار با اساس نظام و باورهاي مردم زاويه دارند، مي‌خواهند نام نظام را داشته و هيچ هزينه‌اي را ندهند. در هر دولت ممكن است چنين جرياناتي وجود داشته باشد و اين بسته به پاكي دولت‌هاست.

آيا به نظر شما دليل چنين مشكلات و فسادهايي اين نبوده كه نيروها و بچه‌هاي جبهه‌اي و سالم با ديدن چنين شرايطي كنار كشيدند يا توسط سيستم آقاي هاشمي و خاتمي كنار گذاشته شدند و تكنوكرات‌ها كه يك روز يا حتي يك ساعت جنگ و جبهه را نديده بودند و خلاقيت بچه‌هاي جنگ را نداشتند جايگزين آنها شدند؟ حتي آقاي هاشمي از رزمنده‌ها با نام جلمبه ياد مي‌كند كه گفته بود اينها با اين لباس‌هاي جلمبه مي‌خواهند مملكت را اداره كنند. كيفيت اين شرايط را برايمان بازگو كنيد؟
عرض شود كه كليت اين موضوع را حقير قبول دارم كه وجود داشته است. بعضي از آقايان در دولت‌هاي گذشته، كاركردشان طوري بوده كه سعي كرده‌اند انسان‌هايي همسو با خودشان را در منصب بگذارند حتي اگر با آرمان‌ها و اصول انقلاب هم مشكل داشته باشند بلكه همسويي، همخواني خوبي و بله قربان‌گويي براي آنها بيشتر از شايسته‌سالاري ارزش داشته است و متأسفانه در دو دوره آقاي هاشمي و خاتمي يك آتشي براي سوزاندن نيروهاي اصولگرا اتفاق افتاد اما در جمع‌بندي آخري مي‌توان گفت اين موضوع در چند مورد خلاصه مي‌شد: ۱- ملاك‌هاي شايسته‌سالاري در خيلي از جاها رعايت نشد و خب بازي و رعايت تفكرات دوستان بود كه جاي آن را گرفت. ۲- ترويج خوي اشرافيگري و تجمل‌گرايي و... مديران ما را دچار مشكل كرد و بعضاً آنها دچار استهاله فرهنگي شدند. ۳- من قبول ندارم كه همه بچه‌هاي جبهه و جنگ قرباني چنين مسائلي شدند. خيلي‌ها هم ايستادند و مقابله كردند. اين هم در نوع خود جنگي محسوب مي‌شد. اگر نيرويي در چنين ميدان‌هايي به سستي زانو دچار شود بايد گفت كه او ضعف‌هايي چشمگير دارد و من معتقدم در چنين عرصه‌هايي هم بايد مقتدرانه ايستاده و كار خودمان را بكنيم.

به عنوان سؤال آخر عبرت‌هايي از قطعنامه كه امروز كاربردي است را برايمان بازگو ‌كنيد.
در قصه قطعنامه بعضي خواص ما باعث بروز چنين اتفاقي بودند. بعضي عوامل طبيعي بود اما از طرفي هم بايد پذيرفت كه خواص ما از عوامل پذيرش قطعنامه ۵۹۸ و نوشاندن جام زهر به آقا روح‌الله بودند، بعضي خواص نظامي، سياسي و دولتي ما. درس مهم و عبرتي كه بايد گرفت اين است كه نبايد گذاشت خواص ما از محور ولايت و رهبري فاصله بگيرند و دچار مشكل شوند تا خداي ناكرده جام زهر ديگري به رهبري داده شود. ما بايد از وقوع چنين حادثه‌هايي جلوگيري كنيم. بحمدالله مردم ما باهوش و بابصيرت هستند. اتفاقي كه در كربلا افتاد به خاطر اين بود كه مردم چسبيدند به خواص بي‌بصيرت، خواص ترسو، خواص نان به نرخ روز‌خور، خواص محاربه‌گر. اگر در ۸۸ چنين اتفاقي افتاد و ۹ دي رقم خورد چون مردم به اين نوع خواص گوش ندادند كه اگر اينها بودند در صدر اسلام نه دست علي بسته مي‌شد و نه حسين به مسلخ مي‌رفت. 

نظر شما
پربیننده ها