روایت بانوی جانباز کرمانی از دوران انقلاب؛

وقتی دختر 12 ساله هم از ضرب و شتم مزدوران شاه در امان نبود

مردم از سوی ماموران شاه مورد هجمه قرار گرفتند و آنها حتی به من که 12 سال بیشتر نداشتم رحم نکردند و تا می‌توانستند من را کتک زدند و با خود می‌گفتند «اینها بچه‌ها را هم با خودشان آوردند».
کد خبر: ۲۲۳۶۲۷
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۳:۰۰ - 09February 2017
ماموران شاه به کودک 12 ساله هم رحم نکردند و مرا کتک زدندبه بهانه ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، خبرنگار دفاع پرس در استان کرمان با فاطمه اسماعیلی جانباز 25 درصد کرمانی دوران انقلاب اسلامی گفتگویی را ترتیب داد، که شرح آن در زیر می آید:

دفاع پرس: لطفا ضمن معرفی خود، بفرمایید در حال حاضر مشغول چه فعالیت هایی هستید؟

اینجانب فاطمه اسماعیلی جانباز 25 درصد دوران رژیم ستم شاهی، سال 1345 در شهر جوپار از توابع کرمان به دنیا آمدم و در حال حاضر در دانشگاه مشغول تدریس می باشم.

دفاع پرس: چگونه با نهضت امام (ره)و مبارزان انقلابی آشنا شدید؟

در سال 56 با مطالعه کتاب یکی از بانوان انقلابی که تصویری از یک زن جوان مبارز را ارائه می کرد، با نهضت های انقلابی و مبارزه با استعمار آشنا شدم و از طریق خانواده با امام خمینی(ره) و نهضت ایشان آشنا شدم.

دفاع پرس: آیا در دوران تحصیل فعالیت خاصی در زمینه مبارزات انقلابی انجام می دادید؟

سال 57 که اوج مبارزات انقلابی مردم ایران بود، از دبیرستانی که جنب مدرسه ما قرار داشت اعلامیه های امام خمینی (ره) را به مدرسه ما می انداختند و ما آنها را می خواندیم و علاوه بر توزیع کردن بین دانش آموزان آنها را در مسجد محل نیز بین مردم توزیع می کردیم.

دفاع پرس: در خانواده به جز شما چه کسی درگیر مسائل انقلاب بود؟

من اکثر اوقات به اتفاق مادر و خواهران در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت می کردیم و 2 نفر از اقوام ما که دانشجو بودند در هنگام پخش اعلامیه توسط عمال ساواک دستگیر و به زندان سیاسی منتقل شدند.

دفاع پرس: درباره نحوه توزیع اعلامیه ها، اگر خاطره ای دارید بیان کنید؟

من به همراه خواهران و دوستانم اعلامیه پخش می کردیم و من مسئول حمل اعلامیه بودم، به جهت سن کم و جثه کوچک، ماموران ساواک هیچ گاه به من شک نمی کردند و شب ها تا دیروقت اعلامیه را در بازار وخیابان های اطراف می چسباندیم.

 دفاع پرس:  از شعار نویسی برروی دیوارها خاطرات خود را بفرمایید؟

من به همراه دوستانم از مسجد جامع پیاده به سمت خیابان باقدرت حرکت می کردیم و در این مسیر از بازار بزرگ کرمان عبور می کردیم. با اسپری بر روی دیوارها و مغازه ها شعاری مانند "مرگ بر شاه، درود بر خمینی، یا مرگ یا خمینی می نوشتیم" و طبق بحث روز شعارهای ما عوض می شد.

دفاع پرس: در حین پخش اعلامیه و شعارنویسی با ماموران شاه درگیر شدید؟

یک شب به همراه تعدادی از دوستان به صورت دسته جمعی در حال پخش اعلامیه و شعار نویسی بودیم که ماموران شاه متوجه ما شدند و به قصد دستگیری ما به دنبال ما راه افتادند که همگی ما از دست ماموران فرار و در خانه های اطراف پناه گرفتیم.

دفاع پرس: نحوه جانباز شدن خود را بیان کنید؟

سال 57 اوج تظاهرات و راهپیمایی ها بود و تقریبا همه مردم با امام(ره) و اهداف مبارزاتی ایشان آشنا شده بودند. رژیم پهلوی با آتش زدن سینما رکس آبادان و کشتار مردم در میدان ژاله خشم همه را برانگیخته بود و مردم کرمان در 24 مهر سال 57 به یاد شهدای 17 شهریور در مسجد جامع کرمان تجمع کردند.

ماموران شاه از این حرکت آگاه شدند و به همراه چماق به دستان به مسجد جامع حمله کردند و با بستن درب های مسجد، فرش ها و قرآن های مسجد را به آتش کشیدند و سعی کردند با زدن گاز اشک آور مردم را متفرق کنند.

با باز شدن درب های مسجد، مردم به سمت خیابان رفتند و از سوی ماموران شاه مورد هجمه قرار گرفتند و آنها حتی به من که 12 سال بیشتر نداشتم رحم نکردند و مورد ضرب وشتم قرارگرفتم. تا می توانستند مرا کتک زدند و با خود می گفتند اینها بچه ها را هم با خودشان آوردند. در این هنگام ماموران شاه شروع به تیراندازی کردند که  تعدادی از مردم از جمله بنده مورد اصابت تیر قرار گرفتم و از ناحیه پا مجروح شدم.

دفاع پرس: با توجه وجود ماموران ساواک، چگونه به بیمارستان منتقل شدید؟

هنگامی که بر اثر اصابت تیر به پا روی زمین افتادم، چند نفر از دانشجویان من را به بیمارستان کرمان درمان منتقل کردند و به مدت 3 ساعت در بیمارستان بستری بودم. در آن روز یکی از دانشجویان به سراغ مجروحان آمد و گفت ماموران ساواک احتمالا به بیمارستان خواهند آمد و شما مواظب باشید نفهمند در حادثه مسجد جامع زخمی شده اید و پرسنل بیمارستان به جهت ترس از ماموران شاه من را زودتر مرخص کردند.

از بیمارستان کرمان درمان به بیمارستان آیت الله کاشانی مراجعه و در آنجا یکی از دکترهای تبعه خارج گفت چون ایشان بچه است، من را با مسئولیت خود مورد درمان قرار می دهد. پس از بهبودی نسبی به خانه منتقل و همسایه ها و اقوام که به دیدن من می آمدند من را "خواهر مجاهد" خطاب می کردند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار